تحلیل روانشناختی ونسان ونگوگ
جستوجوی هویت در کشیدن پرتره
زندگی هنرمندان بزرگ، همیشه سرمنشأ الهام و شگفتی بوده و همیشه جای این سوال را برای ما باقی گذاشته که یک هنرمند چگونه اثری بزرگ را خلق کرده است؟ آیا یک اثر هنری صرفا از استعدادها و نبوغ یک هنرمند سرچشمه گرفته شده است یا عاملی دیگر در این میان دخیل بوده است؟
بسیاری می گویند خانواده ون سان به این دلیل بسیار افسرده شده بودند و هر یک شنبه صبح به همراه ون سان کوچک، به کنار قبر ون سان می رفتند؛ درواقع، هر یک شنبه ون سان با اسم خود روی قبری روبرو می شد- ون سانی که مرده بود. «جورج پولاک»، روان کاو، باور دارد که ناخودآگاه والدین به دلیل ناتوانی در حل و فصل و سوگواری کودک مرده خود، هویت آن را در دیگر فرزندان خود جست و جو می کنند و این موضوع یکی از اساسی ترین دلایل روانرنجوری های دیگر فرزندان آن خانواده خواهدبود. زندگی نامه نویسان بسیاری باور دارند که ون گوگ درگیر خودآزاری شدیدی بوده و چه بسا یکی از زمینه های فروپاشی روانی وی و عزیمت چندباره او به آسایشگاه روانی «سنت پاول» واقع در «سنت رمی دو پروانس» همین امر بوده است.
وی به دلیل از خودگذشتگی های بسیار نسبت به کارگردان و معدن چیان، توسط رهبر کلیسا اخراج شد و پس از آن بود که هنر را به عنوان وسیله ابراز خود پیدا کرد. درواقع او تا سن ۲۰ سالگی بسیار به ندرت به نقاشی می پرداخت. اگر بخواهیم جایگاه ناخودآگاه را در علاقه اش به هنر جست و جو کنیم، نباید نقاش بودن مادرش را نادیده بگیریم و چه بسا این اتفاق یک همانندسازی از جانب بخش زنانه ون گوگ با مادرش بوده است. بی شک با ذهن به شدت پردازشگر ون گوگ و ظرفیت نامعمول وی برای درون نگری، هنر قابلیت بازنمایی نمادین رنج درونی وی فرصتی برای پیدا کردن هویت گم شده وی فراهم می آورد.
از طریق هنر، او می توانست تمایز خود را حفظ نماید و او را از خانواده مورد خشم و نفرینش دور نگه دارد و نیز کفاره زنده بودنش را بپردازد؛ او توانست زندگی و زنده بودن را از دل طرح ها و نقاشی هایش، گل آفتابگردان (۱۸۸۷)، کافه در شب (۱۸۸۸)، شب پرستاره (۱۸۸۹) و شکوفه های بادام (۱۸۹۰) بازپس گیرد. اما زمانی که معلمان و نقاشان زمانه وی، او را مقید به رعایت اصول نقاشی زمانه می کردند، مجددا تعارضات ون گوگ فرصت بروز پیدا کردند؛ تعارضاتی که با جایگاه قدرت دیگری داشت. ون گوگ این تعارضات را نه به شکل نابودی و ویران گری، بلکه در نقاشی های پساامپرسیونیسم خود نشان می داد؛ جلوه ای دیگر از نقاشی و هنر که بسیاری ون گوگ را پیشگام آن می نامند.
ون سان، فرانسه را برای زندگی انتخاب کرد (بسیاری از نقاشان آن دوران فرانسه، امپرسیونیست بودند) تا فرصت رشد را برای خود فراهم کند. بسیاری از هنرمندان فرانسه، او را بی استعداد و حتی دیوانه می دانستند (نظیر «پل سزان» که «پیکاسو» از او به نیکی یاد می کرد). اما هنر به عنوان بخشی از هویت ون گوگ، همیشه سرمنشأ الهام و انگیزه برای او بود. ون گوگ 39 پرتره از خود کشید. یکی از سوالات رایج سایت موزه ون گوگ این است: چرا ون گوگ تعداد زیادی از خود پرتره کشیده است؟ جواب این است: به دلیل آن که پرتره همیشه ارزان بوده و مدل همیشه در دسترس هنرمند است. اما شاید جواب دیگری نیز بتوان ارائه کرد: ون گوگ به دنبال هویت خود بود؛ بدین ترتیب خود را بارها در تابلوهای نقاشی اش کشید تا این تعارض را برای خود برطرف کند.
منابع:
https://www.vangoghmuseum.nl
Freud, S. (1985). Creative Writers and Dydreaming ]1980[. Art and Literature, 14. Chicago
Meissner, W.W.(۱۹۹۸). The Van Gogh Family: A Study In Alienation. Psychoanal. Rev., ۸۵(۲): ۲۶۹- ۲۹۹.
Pollok, George H.: "Anniversary Reaction, Trauma and Mourning." Psychoanal. Q., Vol XXXXIX, 1970, No. 3
Stamm, J.L. (۱۹۷۱). Vincent Van Gogh: Identity Crisis and Creativity. Amer. Imago, ۲۸(۴): ۳۶۳- ۳۷۲
Szekely, L. (1982). Discourse on Van Gogh. Scand. Psychoanal, L. Rev., 5(1):49-74
Van Gogh, V. (۲۰۰۳). The letters of Vincent Van Gogh. Penguin UK.
ارسال نظر