با کودکان در مورد طلاق، منصفانه صحبت کنيد
ارتباط عاطفي والد- کودک در مراحل اوليه زندگي اثر اجتنابناپذيري دارد، به نحوي که بسياري از اختلالات دوران بزرگسالي ريشه در دوران کودکي دارند؛ لذا هرگونه اتفاق منفي از قبيل غفلت مکرر از کودک، طرد واقعي، خشونت فيزيکي و... ميتواند آثار غيرقابل جبراني ايجاد نمايد.
چه آسيبهايي بچههاي طلاق را تهديد ميکند؟
ارتباط عاطفي والد- کودک در مراحل اوليه زندگي اثر اجتنابناپذيري دارد، به نحوي که بسياري از اختلالات دوران بزرگسالي ريشه در دوران کودکي دارند؛ لذا هرگونه اتفاق منفي از قبيل غفلت مکرر از کودک، طرد واقعي، خشونت فيزيکي و... ميتواند آثار غيرقابل جبراني ايجاد نمايد. بزرگترين ترس کودکان از اين است وقتي که به محبت پدر و مادر نياز دارند، والدين آنها را ترک کنند و تنها بگذارند. طلاق همه اعضاي خانواده را دچار اضطراب ميکند ولي براي فرزندان ناگوارتر است.
وقتي موقعيت کودک به خطر بيفتد، او دچار ترس و اضطراب ميشود چون موقعيت ثابتي ندارد. والدي که درگير طلاق شده است، خواسته يا ناخواسته زمينههاي اختلالات اضطرابي را در دختران و پسران ايجاد ميکند چون خودش در موقعيتي قرار ميگيرد که نميتواند تصميم بگيرد و اين ناتواني در تصميمگيري عينا به فرزندان منتقل ميشود. بايد در نظر داشته باشيم که يادگيري مشاهدهاي است. وقتي فرزند موقعيت ثابتي نداشته و امنيت و شرايط زندگياش به خطر افتاده باشد، عصيانگري را ياد ميگيرد.
رابطه آسيبهاي ناشي از طلاق والدين با جنسيت و سن فرزندان
مطالعات نشان ميدهند واکنش پسران در برابر طلاق والدين شديدتر و عميقتر از دختران است؛ شايد به اين دليل که در دختران قابليت انعطافپذيري بيشتر و سازگاري بيشتري نسبت به پسران وجود دارد. پسران پس از طلاق والدين بهلحاظ تحصيلي و هويت جنسي و همچنين واکنشهاي رواني، واکنشهاي به مراتب شديدتري را نسبت به دختران نشان ميدهد. احساس غم و افسردگي در پسران جاي خود را به احساس پرخاشگري و خشونت ميدهد و بيشتر جلوههاي اجتماعي پيدا ميکنند. پس درنتيجه، اثرهاي طلاق بر جنسيت و مرحله رشدي کودک بهلحاظ سني تأثير دارد به نحوي که هر چقدر ميزان رشد سني کودک کمتر باشد، اثرات منفي بيشتري از خود بر جاي ميگذارد.
نمود آثار و نتايج طلاق در فرزندان
حسادت، سوءظن و سماجت، وحشت از زندگي، بدبيني به پدر و مادر، کمبودهاي عاطفي، بلاتکليفي، ترس از طردشدگي و تنها ماندن، احساس گناه، غم و اندوه و درنهايت افسردگي، ايجاد زمينههاي از اضطراب، پرخاشگري و از کوره در رفتن که در زير برخي از آنها شرح داده ميشود:
ترس از طردشدگي و تنها ماندن: کودکان طلاق ممکن است احساس تنهايي کنند و دلشان براي والديني که از آنها جدا شدهاند، تنگ شود. معمولا والديني که در کنار کودکان ميمانند، آنقدر گرفتار مشکلات خود هستند که به فرزندشان نميرسند. پس از طلاق کودک متوجه ميشود که يکي از والدين ديگر در خانه نيست و از اين ميترسد که ديگري نيز ناپديد شود و او را تنها بگذارد. کودکان طلاق ممکن است احساس طردشدگي کنند. يادمان باشد کودکان خود را در مرکز جهان ميدانند و بنابراين هر اتفاقي که روي دهد به نحوي به آنها مربوط ميشود.
احساس گناه: کودکان ممکن است به اين نتيجه برسند که در طلاق والدين، مقصر هستند و بهخاطر حرفي که زدهاند يا کاري که انجام دادهاند اين اتفاق روي داده است و بنابراين احساس گناه و شرمندگي ميکنند. حتي نوجوانان پرخاشگر نيز ممکن است به اين باور برسند که رفتار آنها در طلاق والدين نقش داشته است.
غم و اندوه و درنهايت افسردگي: افسردگي از تأثيرات مستقيم طلاق محسوب ميشود و درواقع يک تأثير ثانوي است که بهدنبال اندوه، احساس تنهايي و طردشدگي به وجود ميآيد. افسردگي نشانه آن است که کودکان حمايت کافي براي رويارويي با مسئله طلاق دريافت نکردهاند. بروز افسردگي در کودکان و نوجوانان، از ديگر موارد شايع پس از وقوع طلاق والدين است. اين کودکان احساس لذت کمتري نسبت به زندگي داشته و درک کمتري از زندگي روزمره خود دارند. اين افسردگي خود را به شکل خستگي و بياشتهايي نشان ميدهد يا حسادت و سوءظن نسبت به همسالان خود! ازسويديگر، پس از طلاق، کودکان و نوجوانان دچار نابساماني و دربهدري ميشوند زيرا مجبورند گاهي نزد پدر باشند و گاه نزد مادر. حتي گاه شبيه به يک عروسک نزد افراد مختلف اقوام حضور داشته باشند و اين جابهجاييهاي مداوم، آزاردهنده است و سبب ميشود کودک نتواند به ثبات تربيتي و فرهنگي دست يابد و احساس امنيت و هويت کند. کودکان طلاق بهشدت احساس اندوه و استيصال ميکنند و اعتقاد دارند که ديگر عضوي از يک خانواده نيستند. درواقع، احساس کودکان طلاق مشابه احساس کودکاني است که والدين خود را بر اثر بيماري يا تصادف از دست دادهاند.
بهوجودآوردن زمينههاي اضطراب: در نوجوانان حالتي شبيه به احساس ترس، نگراني و تشويش به وجود ميآيد. در اين بيماري، علائم بيم از آينده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستي مباني خانواده از تفکر در مورد برنامهريزي مدون براي حرکتهاي دستهجمعي و گروهي وحشت دارد. کودکان طلاق ممکن است احساس اضطراب کنند و خود را تحت فشار ببينند؛ بهعنوان مثال احتمال دارد آنها وظايف بيشتري را در خانه برعهده بگيرند. طلاق با خود حس عدم امنيت را در کودکان ميپروراند. پس از طلاق، برخي از بچهها از حس عميق ناتواني رنج ميبرند. بچههاي کوچکتر گاه فکر ميکنند که والدين در فکر ترک آنها هستند و اين حس ناامني آنها را تشديد ميکند. درگيري والدين نيز استرس و اضطراب بچهها را شدت ميبخشد. امکان دارد که عوارض فيزيکي از جمله سردرد، درد معده و ... در کودکان نمايان شود.
پرخاشگري و از کوره دررفتن: پرخاشگري نتيجه محروميتهاي مداوم از مهر و محبت پدري است. در اين نوع بيماري چون فرزندان امکان مذاکره حضوري و مستقيم و متقابل با پدر و مادر خود را نمييابد و از طرفي سؤالهاي خود را بيجواب ميبيند، روحيه عصيان و پرخاشگري در او به وجود ميآيد. رفتارهاي پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجواناني که خانوادههاي آنان از همديگر جدا شدهاند، کاملا مشهود است. خشم احساسي متداول در ميان کودکان طلاق است که در اثر عدم درک يا پذيرش اين مسئله روي ميدهد. کودکان گاهي خشم خود را نشان نميدهند. خشم کودکان زماني رواج پيدا ميکند که دلايل طلاق روشن نباشد.
راهکار چيست؟
اول از همه توجه داشته باشيد که اين تأثيرات تا چه حد ناشي از طرز تفکر فرزند شما در مورد خودش، والدين و طلاق است. بههميندليل شما بايد با کودکان در مورد طلاق حرف بزنيد و از ميزان تأثيرات منفي آن بکاهيد. پدر و مادر چنين فرزنداني لازم است که حقيقت طلاق را به شکل منصفانه و درست براي فرزندان خود توضيح دهند تا فرزندان دچار اضطراب و احساس گناه و مقصر بودن در اين ارتباط نشوند. همچنين والدين بايد در چنين شرايطي به فرزندان خود اطمينان بدهند که اين اتفاق هرگز منجر به ترک و طرد فرزندان نخواهد شد. همچنين والدين هرگز نبايد از فرزند خود بهعنوان اهرم فشار يا ابزاري براي انتقامگيري از طرف مقابل خود بهره ببرند. برخي از والدين متأسفانه شروع به تخريب شخصيت و چهره والدي ميکنند که فرزند ديگر با او زندگي نميکند.
بهتر است براي ساماندهي به وضعيت زندگي کودکان و نوجوانان تکسرپرست که ناگزيرند زير نظر پدر يا مادر خود زندگي کنند، «واحدهاي مشاوره و روانشناسي ويژه طلاق» تشکيل شود تا قبل از صدور حکم پدران و مادران را در اعمال و رفتاري که بايد بعد از طلاق با فرزندان خود داشته باشند توجيه کنند. به پدران و مادران بايد آموزش داده شود که از بدگويي و بازگويي عيوب و نقايص يکديگر پيش فرزندان خود (بعد از اجراي حکم طلاق) احتراز نموده و مظلومنمايي نکنند چون فرزند بايد واقعيت جدايي پدر و مادر را بهعنوان يک الزام و ضرورت زندگي پذيرا باشد و جايگاه حرمت متقابل پدر و مادر را حفظ کند. تداوم ارتباط و تماس يک روانشناس و مشاوره ويژه طلاق با خانواده فرزندان تکسرپرست براي بررسي و حل مشکلات رواني- اجتماعي در سالهاي بعد از طلاق ضرورت ديگري است که از معضلات و نارساييهاي احتمالي کودکان و نوجوانان جلوگيري ميکند.
ارسال نظر