از اختلال «بد شكلي بدن» چه ميدانيد؟
شما هم از آينه ميترسيد؟
تصور خوب از ظاهرخود نداشتن، فقط يك حساسيت كوچك نيست بلكه يك اختلال رواني به حساب ميآيد! اينكه يك فرد تصور خوبي از ظاهر خود نداشته باشد، گاهي به حدي شديد ميشود كه روانپزشكان به آن «اختلال بدشكلي بدني» ميگويند.
اينكه يك فرد تصور خوبي از ظاهر خود نداشته باشد، گاهي به حدي شديد ميشود كه روانپزشكان به آن «اختلال بدشكلي بدني» ميگويند. تعجب نكنيد اين عنوان موضوعي حيرتآور و تازه نيست بلكه يك جور بيماري است كه بسياري را درگير كرده كه حتي خودشان هم از ابتلا به آن بيخبرند. آنچه ميخوانيد نتيجه گفتوگو با پروفسور جي كوين تامپسون، مولف كتابي در مورد تئوري، ارزيابي و درمان اين اختلال است. پروفسور تامپسون، استاد روانشناسي باليني در دانشگاه فلوريداي جنوبي است و سالها در اين باب مطالعه كرده است.
بهترين اقدام اعزام فرد نزد روانپزشك بهخصوص با تخصص در اختلالات خوردن است. نقش اطرافيان در فرآيند بهبود بسيار پيچيده است. ممكن است درمانگر از اطرافيان بخواهد كه به درخواست بيمار براي تاييد مداوم ظاهر خود پاسخ ندهند. اما در عين حال به چالش كشيدن مشكل بيمار هم صلاح نيست (مثلا نبايد دائم گفت من مشكلي در موي تو نميبينم) چون با اينكار ديدگاه بيمار به كل بياعتبار جلوه ميكند. اطرافيان بايد به او گوش دهند و حمايتش كنند تا از اهداف درماني فاصله نگيرد.
بهتدريج بعد از دهه ۸۰ وقتي پرخوري عصبي بهعنوان اختلال باليني شناخته شد تمركز هم روي اختلالات خوردن بود. نخستين كار در زمينه اختلالات خوردن، روي تصور فرد از خود متمركز شد با اين اطلاعات كه نارضايتي از ظاهر و شكل و شمايل بدن فقط محدود به بياشتهايي عصبي و پرخوري عصبي نيست بلكه در افرادي كه به اختلالات خوردن مبتلا نيستند، هم ديده ميشود. از اواسط دهه ۸۰ ميلادي مطالعاتم روي تصور فرد از ظاهر و بدن خود در نمونههاي مختلف مثل ورزشكاران، افرادي كه تحت عمل جراحي پلاستيك قرار گرفتهاند، نوجوانان، بالغان و افراد با نژادها و مليتهاي مختلف متمركز شد.
اين عبارت يعني ديدگاه دروني فرد از ظاهر خودش. به عبارت ساده يعني اينكه افراد ظاهرشان را چگونه ميدانند و چه احساسي از ظاهرشان دارند. البته اين موضوع چند وجهي است و اجزاي متعددي دارد. اين سؤال را از همه مراجعانم ميپرسم كه آيا هر آنچه ديگران از ظاهر آنها ميبينند خودشان هم ميبينند؟ مثلا اينكه فردي قسمت خاصي از بدنش را (مثلا كمر يا ران) بزرگتر از سايرين ميبيند درحاليكه با سنجشهاي مربوطه اين قسمت كاملا اندازه آن مناسب بوده، اين نشاندهنده به هم خوردن تصور فرد از ظاهر و بدن است. در اغلب موارد ظاهر فرد مشكلي ندارد بلكه فرد مورد نظر بعضي جنبههاي آن را دوست نداشته و آن را قبول ندارد. براي ارزيابي و تشخيص اين اختلال از پرسشنامههاي متعدد و سنجشهاي ويژه استفاده ميشود. اين سنجشها موارد مختلفي را مشخص ميكند:سطوح پيشرفته نارضايتي از ظاهر و بدن و حتي سطوح پيشرفته گريز از اجتماع بهدليل احساسات منفي كه فرد از ظاهر خود دارد. بيش از 30 مقياس سنجش اختلالات تصور فرد از ظاهر خود كه بيشترين استفاده را دارند، معرفي كردهايم. وقتي فردي تصور خوبي از ظاهرش نداشته باشد و اين مسئله شديد شود با عملكرد اجتماعي و شغلي او تداخل پيدا ميكند يا اضطراب و افسردگي شديد را موجب ميشود.
ويژگي اصلي اين اختلال در اين است كه فرد مبتلا بينهايت از بعضي جنبههاي ظاهرش ناخشنود است و حتي آنها را توهينآميز و بياعتبار ميداند. نكته مهم در اين افراد اين است كه ارزيابي فرد از ظاهر خودش با آنچه ديگران در مورد او حس ميكنند همخواني ندارد مثلا ديگران هيچ جنبه غيرمعمول يا غيرعادي در ظاهر او نميبينند يا اگر هم در ظاهر فرد مشكلي وجود دارد بسيار جزئي و ناچيز است (مثلا گوش يا بيني فرد كمي بزرگ است) اما خودش اين مورد را بسيار بزرگ و قابل توجه حس ميكند. از ديدگاه باليني آنچه جزو مهمترين مورد محسوب ميشود اين است كه فرد مبتلا، به شكل وسواسگونهاي روي آن قسمت از بدن كه از آن ناراضي است تمركز ميكند و اين وسواس با موجوديت فرد تداخل دارد. اختلال بدشكل بودن بدني جنبههاي مختلفي از ظاهر را در بر ميگيرد اما مطالعات نشان ميدهد اين موضوع در بعضي موارد بيشتر است:موي سر، بيني، پوست، چشمها، ران پا، شكم، اندازه قفسه سينه، لبها، گونه، جاي زخمها روي بدن، قد و دندانها.
تقريبا هر آدمي جنبههايي از ظاهرش را دوست ندارد و دلش ميخواهد آنها بهگونهاي ديگر باشند اما مبتلايان اين اختلال اقدامات بسيار زياد و طولاني مدتي براي اصلاح ظاهر خود انجام ميدهند مثلا بارها تحت عمل جراحي قرار گرفتهاند، دائما رژيمهاي غذايي شديد ميگيرند، ورزشهايي شديد و متعدد انجام ميدهند يا قسمت مورد نظر را با لباس يا آرايش ميپوشانند. متاسفانه مطالعات توصيفي در اين زمينه، كم است. اكثر اطلاعات بهدست آمده در اين مورد از معاينات موردي و فاكتورهايي است كه فرد شروع بيماري را به آن نسبت ميدهد. بهنظر ميرسد در اغلب موارد يك اتفاق باعث شروع ماجرا ميشود مثلا ديگران با عبارات خود ظاهر فرد را مسخره كرده و او را آزار ميدهند. شايد در 70 درصد موارد شروع علائم در نوباوگي و نوجواني بوده است. اين اختلال ميتواند باعث رفتارهاي اجتنابي شديدي در فرد شود مثلا انزوا و دوري از آشنايان و خانواده، خودكشي هم چندان غيرمتداول نيست و افسردگي هم ديده شده است. در بعضي موارد جراحيهاي مختلف و اقدامات متعدد نميتوانند اشكالي را كه در ظاهر فرد وجود دارد برطرف كنند.
مطالعات در مورد ميزان شيوع انجام نشده است. احتمالا به اين دليل كه اين اختلال نادر است و شايد بين يك تا دو درصد كل جمعيت و ۱۰ تا ۱۵ درصد بيماران سرپايي روانپزشكي را شامل ميشود. بعضي محققين معتقدند ميزان شيوع در حال افزايش است چون روشهاي تشخيصي رو به بهبود است و مردم نسبت به ظاهر خود وسواس بيشتري پيدا كردهاند. نكته جالبي كه در تحقيقات مشخص شده اين است كه اين اختلال در زنان و مردان بالغ يكسان ديده ميشود. اين موضوع با دادههاي اختلالات خوردن در تضاد شديد است چون درآنها ذكر شده ۹۰درصد مبتلايان به اختلالات خوردن، خانمها هستند. فعلا در مورد ميزان دقيق شيوع و ارتباط فاميلي اين اختلال مطالعات كافي نيست.
كسي كه به اختلال در خوردن مبتلاست ممكن است علائمي از بد شكلي را هم نشان دهد بهخصوص اگر فرد از ظاهرش ناراضي باشد. وجود اختلال بد شكل بودن بدني در قسمتي از بدن كه به بزرگي و كوچكي آن مربوط نباشد (مثل گوش و بيني) معمولا نشان ميدهد اختلالات خوردن بهطور همزمان وجود ندارد. اگر محلي كه اختلال بد شكل بودن بدني را ايجاد كرده وابسته به اندازه باشد بايد ارزيابي اختلال خوردن انجام شود و تمركز روي نشانههاي معمول اختلالات خوردن باشد مثل رژيمهاي غذايي شديد، كاهش وزن، استفاده از مسهلها براي كاهش وزن و احساس كنترل نداشتن در مقابل غذاها.
افتراق اختلال وسواسي - جبري از اختلال بد شكل بودن بدني از يكديگر بسيار مشكل است و بعضي محققين معتقدند اختلال بد شكل بودن بدني در حوزه اختلال وسواسي - جبري قرار دارد. در اصل درمانهاي روانپزشكي و دارويي براي هر دو يكسان است.
البته افسردگي و مشكلات اضطراب از اجتماع نيز از جمله مشكلات روانپزشكي مرتبط با اختلال بدشكل بودن بدني هستند (هراس از اجتماع، اختلال شخصيتي دوري گزين) كه متاسفانه كارهاي تجربي در اين زمينه اندك بوده است. 2 روش عمده براي شناسايي اختلال بدشكل بودن وجود دارد، يكي معياري است كه در منابع روانپزشكي وجود دارد و دوم روش جيمز روزن است كه معاينه اختلال بد شكل بودن بدني است كه در مطالعات مختلف استفاده شده و بسيار عالي است.
در زمينه درمان هم مطالعات هنوز اندك است. نتايج اميدواركننده با دارودرماني و درمان شناختي -رفتاري ديده شده است. در روش آخر سعي بر اين است كه الگوهاي وسواس گونهاي مثل بررسي مداوم در آينه يا گرفتن تاييد از ديگران شكسته شود. در مواردي كه دوري از اجتماع وجود دارد به بيمار آموزش داده ميشود كه چگونه با موقعيتهاي اجتماعي مواجه شده و بر اضطراب اجتماعي غلبه كند.
با اين حال بهنظر ميرسد تعداد زيادي از مبتلايان هنوز درمان نشدهاند چون از ابتلاي خود به اين اختلال آگاه نيستند.
نظر کاربران
من این بیملری و از پنج سالگی دارم!زیر عمل زیبایی هم رفتم و خیلی پروسه نقاهت سختی دارم دعا کنین برا ما