خطرهای گوشتخواری افراطی
گفتگو با نصرالله پور جوادی درباره خطرهای گوشتخواری نامتعادل و افراطی و ضرورت تغییر رژیم غذایی کنونی انسان ها.
دکتر نصرالله پورجوادی سال های متمادی است که از خوردن گوشت پرهیز می کند؛ این را هم در صفحه فیس بوک خود بیان کرده است و هم جسته و گریخته در ضمن مقالات خود و همچنین در ضمن گفتگوهایی که با مطبوعات داشته است. وقتی به او اطلاع دادیم که مطلب ما در مذمت گوشتخواری است، قبول کرد به سوالات ما پاسخ دهد. مصاحبه را با این سوال شروع کردم که اصولا گوشتخواری مسئله است؟ پاسخ داد:
- آری، مسئله است و حاد هم هست. یعنی انسان ها باید از این گوشتخواری مفرط که امروزه متداول شده است، دست بردارند. پرهیز از گوشتخواری دو جنبه دارد: یکی جنبه شخصی و دیگری جنبه اجتماعی. این دو جنبه را می توان هم از لحاظ بهداشتی مطالعه کرد و هم روانی و اخلاقی، اما به نظرم نکته مهمی که در جنبه اجتماعی آن قابل توجه است، این است که این نوع رژیم غذایی، به اصطلاح این «دایت»ی که امروز فراگیر شده، امکان ندارد ادامه پیدا کند. زمین و منابع غذایی زمین چنین ظرفیتی را ندارند که بتوانند این همه گوشت تولید کنند. این رژیم غذایی که اکنون رایج و متداول است، قابل دوام نیست.
اتفاقا از دید پزشکی بعضی ها معتقدند که جدی ترین مشکل انسان معاصر چاقی مفرط او است که نه تنها سلامت او را به خطر انداخته، بلکه تبدیل به یک «معضل» شده، چنان که بازتاب آن را در اقتصاد و فرهنگ و بهداشت و اجتماع هم می توان ملاحظه کرد.
- بله و این نشان می دهد که ما جنبه های شخصی این شیوه گوشتخواری را که امروزه رایج شده باید جدی بگیریم. نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه کنیم، این است که گوشتخواری امروزی ها با گوشتخواری قدیمی ها یکسان نیست. خیلی فرق کرده اند. قدیم که می گویم منظورم همین یکی دو نسل پیش است.
اینها همه روی رژیم غذایی ما و آشپزی ما تاثیر گذاشته است. تا چند سال پیش کسی استیک نمی دانست چیست. کسی در خانه همبرگر نمی خورد. منوهای امروز گواهی می دهند که گوشت دارد به قوت غالب بدل می شود.
خب وقتی شما بخواهید گوشت این همه کباب و استیک را تامین کنید، چاره ای ندارید جز این که تولید گوشت را مکانیزه کنید و به طرف صنعتی شدن بروید. باید گاوداری ها، مرغداری ها و دامداری های پیشرفته و مکانیزه ای بزنید که بتوانند گوشت را تولید انبوه کنند. این صنایع نسبت مستقیم دارند با الگوی مصرف ما؛ الگویی که برای بدن ضررهای فراوان دارد. بیشتر بیماری های شایع زاییده همین الگوی مصرف است. پیش هر پزشکی بروید، اولین چیزی که می پرسد درباره همین الگوی مصرف است و اولین پرهیزی که می دهد، اجتناب از این همه گوشت خوردن است. پزشکان عموما توصیه می کنند که گوشت کم بخورید یا نخورید. برای چه؟ برای این که اغلب بیماری های جدید و سرطان ها از همین مصرف بی رویه گوشت پدید می آید.
یک دلیلش این است که تولید صنعتی باعث ارزان شدن گوشت شده. الان دسترسی به گوشت آسان شده و البته تولیدکنندگان گوشت و بازار هم مردم را به سمت مصرف بیشتر گوشت سوق می دهند.
- بله، صنایع گوشتی باعث تغییر الگوی مصرف شده است. سود این الگوی مصرف به جیب صاحبان صنایع و فروشندگان انواع گوشت ها (یا به تعبیر خودشان «مواد پروتئینی») می رود؛ اما هزینه آن را مردم باید بپردازند؛ هزینه هایی که هم اشخاص باید محتمل شوند و هم جامعه و وحشتناک تر از همه آسیبی است که این الگوی مصرف بر محیط زیست وارد می سازد. شما فقط گرفتاری های انسان را در تامین خوراک این همه دام و طیور در نظر بگیرید. چه مساحتی از زمین را باید به کشت علوفه اختصاص دهند.
تازه این الگوی مصرف را همه مردم نمی توانند اختیار کنند. همه دست شان به گوشت نمی رسد و نمی توانند به این شکل مصرف کنند. عده ای تصور می کنند که برای ایجاد عدالت اجتماعی، الگوی مصرف برای نادارها و داراها باید یکسان باشد. چرا بقیه مردم دنیا به اندازه آمریکایی ها گوشت نخورند و گوشت دور نریزند؟ در خود آمریکا هم سعی بر این است که درصد گوشتخوارها را افزایش بدهند و تا می توانند تولید را بالا ببرند و قیمت را پایین بیاورند. اصلا خاصیت صنایع و بازاری که این صنایع ایجاد می کنند، همین است. همه تحت تاثیر سیطره کمیت اند.
- در گذشته اهمیت غذا به حجم و شکل آن نبود. مردم به حلال بودن غذا، به پاک بودن آن، به تاثیرات روحی و روانی آن و به ارزش کیفی آن خیلی توجه می کردند. کتاب های عرفانی را که مربوط به قرن سوم یا چهارم است اگر نگاه کنید، می بینید که هر کس وارد سیر و سلوک می شود، اولین چیزی که باید رعایت کند این است که چه بخورد و چه نخورد. همه به دنبال آن بودند که غذایی که می خورند، از راه حلال تهیه شده باشد.
جملاتی هم در مذمت گوشتخواری هست که به پیامبر نسبت می دهند. در بعضی متون آمده که پیامبر به ندرت گوشت می خوردند و شاید هر چهل روز یک بار. حضرت امیر هم دستور داده اند که بدن خودتان را گورستان حیوانات نکنید.
- البته سندیت همه این روایت ها محل بحث است ولی به هر حال بله؛ این روایت ها هست. حتی گفته شده که پیامبر محبوب ترین غذاها را غذاهای گیاه یدانسته اند. البته به نظر می رسد علما نگرانی های عقیدتی هم داشته اند و اگر توصیه به گوشتخواری می کردند، می خواستند حساب اسلام را از گروه ها و عقاید دیگر جدا کنند. مثلا مانوی ها گوشت نمی خوردند و احتمالا بعضی روایت ها برای این است که بین آداب مسلمانی و رفتارهای مانوی فرق بگذارند.
به هر حال غذا روی خلق و خوی بشر تاثیر بسیار دارد. بعضی غذاها قساوت قلب می آورد و بعضی ها رقت قلب...
- تاکید می کنم که نگاه و دید ما نسبت به غذا خیلی مهم است. حتی مهم تر از خود غذا. در قدیم غذا را از مقوله «رزق» می دانستند. می گفتند این رزق مقسوم است و از جانب خداوند رسیده. لطف و عنایت خداست. برای همین وقتی شما سر سفره رزاق می نشینید، باید آداب خاص را هم رعایت کنید. «گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزّاق بود.» برای همین قبل از خوردن «بسم الله» می گفتند و دعا می خواندند و با گفتن «بسم الله»، غذا را متبرک می کردند، یعنی به آن کیفیتی معنوی و روحانی می بخشیدند.
در ذبح هم آدابی رعایت می کردند که ذبیحه متبرک شود. مانوی ها - مشایخ شان - وقتی می خواستند لقمه ای نان بخورند، در نهایت ادب می نشستند و با نان حرف می زدند. می گفتند: «من کسی نبودم که داس بگردانم و خوشه های گندم تو را قطع کنم. من کسی نبودم که دانه های تو را مابین سنگ های آسیاب له کنم و به آرد تبدیلت کنم.
ظاهرا بقیه اقوام هم از این نوع آداب دارند.
- در میان برخی از طوایف سرخپوست ها آداب سفت و سختی برای شکار وجود دارد. این طور نبوده که هر وقت اراده کنند، حیوانی را تیر بزنند و بکشند و بخورند. داستان مشهوری هست که به ما می فهماند آنها چه نگاهی به شکار داشتند؛ عده ای سرخپوست گرسنه گوزنی را می بینند که به سمت آنها می رود. رئیس آنها با ادب و تواضع جلوی گوزن سر خم می کند و با عذرخواهی فراوان از او اجازه می گیرد تا شکارش کند. به شکار می گوید ما ناگزیریم که برای زنده ماندن از تو
استفاده کنیم. گویی گوزن را خدا برای آنها می فرستد و رزق آنهاست و آنها بیش از رزق معین اجازه شکار ندارند.
نگاه به غذا یا تلقی ما از آن، آداب خاصی را هم برای غذا خوردن ایجاب می کند.
- دقیقا. اما ما امروز نگاه مان به غذا و رزق فرق کرده است و به همین جهت آداب گذشتگان را فراموش کرده ایم. همین که پیغمبر می فرمود تا گرسنه نشده اید دست به غذا نبرید، این یک ادب است. ولی ما آن را رعایت نمی کنیم. ما به جای آداب غذا به عادت های غذا توجه داریم. خیلی کار نداریم که الان سیریم یا گرسنه. سر یک ساعتی می نشینیم ناهار می خوریم و سر یک ساعتی هم شام. حتی گاهی سیریم، اما باز هم بنا بر عادت پای سفره می نشینیم.
به نظرم خیلی از رفتارهای امروز ما ناشی از همین نسبتی است که امروز برای خودمان با غذا و چیزهای دیگر تعریف کرده ایم. خیلی از حالات روانی و نفسانی ما به جهت رژیم غذایی متداول ماست؛ این طور نیست؟
- چرا. قدیمی ها خیلی به این قضیه اهمیت می دادند و می گفتند کیفیت غذایی که انسان می خورد، در روحیه او اثر می گذارد. غذای حرام را چرا نمی خوردند؟ چون غذای حرام و ناپاک انسان را به صفت اهریمنی در می آورد. این عقیده اختصاص به مسلمانان نداشته. مانوی ها معتقد بودند که در سبزیجات و گیاهان نوری هست که وقتی ما آنها را می خوریم، به ما منتقل می شود.
برکت در قدیم آن قدر مهم بود که بعضی ها اسم فرزندان شان را برکت می گذاشتند (مثل پدر اوباما که مسلمان بود و اسم پسرش را «برکه حسین» گذاشت.) اما برکت با نوری که برخی ها می گفتند در غذاهای گیاهی هست، فرق دارد. این نور نه از مقوله کمیت است و نه از مقوله کیفیت.
در علم النفس حیوانی معتقدند که گوسفند و گاو و مرغ همه ملتفت رفتن به سلاخ خانه می شوند و می ترسند و همین ترس باعث ترشح سمومی در بدن آنها می شود. لذا این گوشتی که می خوریم، آلوده است به سمومی که حیوان در آستانه ذبحش از ترس سراپایش را فرا گرفته. گوشت آهویی که دو ساعت از دست شکارچی فرار کرده تا عاقبت به دست او افتاده و ذبح شده، با گوشت گوزنی که خودش با پای خودش آمده تا رزق چندین نفر گرسنه شود، فرق دارد.
روان شناسان می گویند مرغ نسبت به جوجه هایش خیلی شبیه انسان است. یعنی از جان و دل مایه می گذارد که جوجه هایش را زیر بال و پر خود بگیرد اما کاری که در مرغداری می کنند، بسیار رقت انگیز است. برای این که مرغ ها بیشتر تخم کنند، آنها را عصبی می کنند و با نور مصنوعی فریب شان می دهند تا کمتر بخوابند و بیشتر بخورند و پروار شوند و تخم بگذارند. خیلی وضع فجیعی است.
به نظر می رسد آدمیزاد به هر دلیلی فکر می کند حیوانات مایملک او هستند و خداوند همه اینها را محض گل روی انسان آفریده. قبلا شاید حقوقی برای حیوانات قائل بودند اما امروز نه برای حیوانات، نه برای محیط زیست و نه برای جز خود، هیچ حق و حقوقی قائل نیستند. برای همین خودشان را برای انجام هر کاری مجاز می شمرند.
- بله. این ناشی از سوءتفاهمی است که بر سر فهم اشرف مخلوقات بودن آدمیزاد به وجود آمده. این سوال جدی است که آیا خداوند این همه موجودات را برای «ما» آفریده؟ گیرم که این طور باشد. تازه انسان حق ندارد هر جور که می خواهد در این موجودات تصرف کند. ظلم کردن به هر جانوری بد است. انسان حق ندارد هر طور که می خواهد با حیوانات رفتار کند. از نظر دینی و اخلاقی ظلم به حیوانات حتی در آزمایشگاه ها هم جایز نیست، هر چند که این آزمایش ها ممکن است هم برای انسان ها و هم برای خود حیوانات سودمند باشد.
بگذارید داستانی برای تان از قول خواجه عبدالله انصاری نقل کنم. می گویند شخصی در دکانش نشسته بود و دید که سقایی از آنجا رد می شود. صدایش کرد و از او طلب کاسه ای آب کرد. وقتی خواست آب را بخورد، دید پشه ای بر لب کاسه نشسته و دارد آب می خورد. چند دقیقه ای صبر کرد تا این پشه بلند شد و رفت و سپس او خود آب را سر کشید.
آیا گیاهان حیات ندارند؟ آیا قطع کردن خوشه گندم به معنی کشتن او نیست؟
- اتفاقا بعضی ها بوده اند که همین را می گفتند و حاضر نبودند خودشان گیاهی را قطع کنند. می گفتند اگر سیبی از درخت افتاد، می شود آن را خورد، اما حق نداریم خودمان سیب را بچینیم. در این باره داستان هایی در کتب صوفیه نقل شده که شنیدنی است. می گویند ابوعبدالله مغربی، یکی از مریدانش ابراهیم شیبان کرمانشاهی را که برای خودش کسی بود و جزو بزرگان بود، فقط به خاطر این که دست کرد و گیاهی را - مثلا علفی را - از زمین کند و پرپرش کرد، به شدت ملامت کرد و تا یک سال او را به حضور خود راه نداد.
خیلی ها فکر می کنند این حرف ها خوب است، دلنشین است، آرمانگرایانه است، اما نمی تواند شکم هفت، هشت میلیارد مردم جهان را سیر کند. یک دلیل این که چینی ها همه چیز را می خورند، همین است که جز به این طریق نمی توانند نیازهای غذایی شان را برآورده کنند.
- مشکل اینجاست که همین رژیم غذایی امروز هم به وضعیت بحرانی رسیده و قابل تداوم نیست. در واقع اگر رژیم غذایی را به گیاهخواری مبدل کنیم، بهتر می توانیم این هشت میلیارد را سیر کنیم.
نظر کاربران
گوشتخواری به هیچ وجه خوب نیست