چگونه خشم مان را مدیریت کنیم؟
شوخطبعی یکی از ابزارهای مدیریت هیجان است. واقعه موجود را به شکلی طنزآلود ببینیم و سعی کنیم به جنبههای بامزه هر واقعهای توجه داشته باشیم. شاهکار فرد این است که هم خودش بخندد و هم بتواند دیگران را بخنداند.
ما نمیتوانیم واقعه را تغییر دهیم، حالا با توجه به این واقعه چه گزینههایی دارم؟
راهحلهایی را میتوان ارائه داد:
این رویکرد مساله را به فرصت تبدیل میکند.
باید ببینم چه امکاناتی پیش رو دارم و بین چند راهحلی که به آنها دسترسی دارم کدام را میتوانم انتخاب کنم.
• سرگرم شویم. میشود در این ۷ ساعت تاخیر پرواز توی شهر گشتی زد و خریدی کرد یا از فضایی که وجود دارد برای یکی از فعالیتهای مرتبط با حرفه و کار استفاده کرد، مثلا با افرادی که زمینههای کاری مشترکی دارند ارتباط برقرار کرد.
- سیستم حمایتی مهارت دیگر از راهبردهای هیجانمدار و یکی از انواع سیستمهای حمایتی سیستم حمایت عاطفی است. در آن فضا برای آنکه هیجانات ناخوشایندی مانند عصبانیت، بیقراری، اضطراب و... را مدیریت کنیم، میشود احساساتی را که داریم با بقیه افرادی که وضعیتی مانند خود ما را دارند، در میان بگذاریم. حتی وقتی در ترافیک گیر افتادهایم پنجره ماشین را پایین بکشیم و با ماشین بغلی صحبت کنیم. این کاری است که ما به آن غر زدن میگوییم، روش طبیعی که وقتی احساساتمان را با دیگری درمیان میگذاریم به تنظیم هیجانات ما کمک میکند. گاهی سهیم کردن افراد در احساسات یا سهیم شدن در احساسات آنها به ایجاد دوستیها و رابطههای عمیقتر کمک میکند.
• حمایتهای عملی کمکمان میکند. میتوانیم علاوه بر حمایتهای عاطفی به دنبال حمایتهای عملی باشیم. شاید شهر را بلد نباشیم، اما نیاز به دارویی داشته باشیم. یا اگر خانمی باشیم با بچه خردسال میتوانیم برای نگهداری از بچه از بقیه مسافران کمک بگیریم.
• حمایت اطلاعاتی از جمله دیگر حمایتهاست که در این موقعیت میتواند به ما کمک کند. مثلا سوال کنم که این پروازها قبلا هم تاخیر داشتهاند یا چقدر ممکن است تاخیر داشته باشند یا امکان دارد که از فرودگاه بیرون برویم؟ اطلاعات میتواند دایره حل مساله را وسیعتر کند و گزینههای دیگری ارائه کند که در این ساعات تاخیر چه کارهایی انجام داد. علاوه بر آن اطلاعات کمک میکند تا موقعیت پیشبینیپذیر و از حالت ابهام خارج شود.
• تمرینهای درونی سومین راهبرد برای مدیریت هیجانات درونی است. اینها از جمله راهبردهای هیجانمحور هستند که به آن «تنآگاهی»، «هوشیاری» یا «مراقبه» میگویند. در این روش فرد به هیجاناتی توجه میکند که درونش ایجاد شده. به جای اینکه احساس خشمش را دائم بیرونی کند، با لحظهای سکوت به درون خود توجه کند و به تغییرات فیزیولوژیکی که درنتیجه خشم یا هیجان تجربه میکند. مثل گرم شدن بدن یا افزایش ضربان قلب.
• حرف زدن با خود از دیگر مهارتهای مدیریت هیجان است که غالبا قدرت آن را دست کم میگیریم. این تکنیک را بسیاری از ما در دوران کودکی انجام میدهیم، اما متاسفانه در دوران بزرگسالی فراموش میکنیم. خیلی جاها با خود صحبت کردن، لزوما نه با صدای بلند، میتواند هیجانات را برای ما تنظیم کند.
• پاداش به خود هم مهارت دیگری برای مدیریت هیجانات است. هر کسی پاداشهای مخصوص به خود را دارد. یک نفر از موسیقی لذت میبرد و نفر دیگر از مطالعه. گاهی حتی خوردن بستنی یا لواشک یا انجام بعضی حرکات بدنی میتواند خوشایند باشد و پاداش به حساب بیاید. برای خیلی از ما این امکان وجود دارد که در شرایط دشوار خود را به چیزی مهمان کنیم. پاداشهای کوچکی مثل رفتن به کافیشاپ فرودگاه برای خوردن میانوعده مورد علاقهمان یا گوش دادن به موسیقی محبوبمان وقتی وسط بزرگراه گیر کردهایم. این پاداشها که جزو راهبردهای هیجانمدار هستند، کمک میکنند آرام شویم.
• شوخطبعی هم از ابزارهای دیگر مدیریت هیجان است. واقعه موجود را به شکلی طنزآلود ببینیم و سعی کنیم به جنبههای بامزه هر واقعهای توجه داشته باشیم. شاهکار فرد این است که هم خودش بخندد و هم بتواند دیگران را بخنداند.
• نوشتن تجربیات شخصی هم میتواند کمککننده باشد: الان در فرودگاه هستم و فلان اتفاق افتاده است و به همین ترتیب هیجانات در پشت قلم ما قرار میگیرند و در شکل پیشرفتهتر آن قلمی کردن موضوعی انتقادی و انعکاس آن حتی گاه ممکن است منجر به اصلاح کمبودی در صحنه اجتماعی شود و به همین دلیل حسی خوب در انسان ایجاد کند.
اثربخشی این راهبردها در افراد گوناگون تفاوت دارد و فرد میتواند با دقت و تمرین مجموعه بهترین راهبرد را مناسب با حال خود انتخاب کند.
این مهارتها درواقع مثل جعبه ابزاری هستند که در هر موقعیتی با توجه به حال و احوالمان میتوانیم یکی از آنها را انتخاب کنیم.
توجه داشته باشیم آنچه برای ما اتفاق افتاده تنها یک واقعه است نه بیشتر و هیچ معنای خاصی ندارد. معانی خاصی بر وقایع بار نکنیم، مثل آنکه «من همیشه بدشانسم یا قسمت نبوده که برسم یا...». بار کردن معانی که اغلب معانی منفی هستند بر روی یک واقعه خاص ما را فلج میکند. بنابراین یادمان نرود هر واقعهای تنها یک اتفاق است و معنادار کردن آن نه فقط کمکی به مدیریت بحران نمیکند بلکه میتواند حال ما را بدتر کند.
تفاوت واکنش با پاسخ
از ابتدا اگر بخواهیم شروع کنیم، انسان هم مثل همه گونههای دیگر جانداران در مواجهه با وقایع غیرمترقبه و ناخوشایند و تهدیدکننده 2 مکانیسم دارد که این مکانیسمها خیلی بدوی و خودکار هستند: اول جنگ و دیگر گریز. این 2 مکانیسمی هستند که بین انسان و سایر گونهها مشترکند. تمام احساسات انسان در حمایت این دو سازوکار شکل گرفتهاند، بعضی سازوکار جنگ را فعال میکنند و بعضی سازوکار گریز راحمایت میکنند که نتیجهاش انفعال فرد میشود.
راهبردی مسالهدار و راهبردهای هیجاندار
در کل که نگاه کنیم، هر انسانی در زندگی روزمره با 2 سری وقایع روبرو میشود: یک سری وقایعی داریم که ما کنترلهایی بر آنها داریم و میتوانیم تغییراتی را در آنها ایجاد کنیم، مثلا مدیر ما نسبت به برخی عملکردهایمان اعتراضهایی دارد یا با نابسامانیهای در محل کار روبرو هستیم و ما میتوانیم تغییراتی را در این شرایط ایجاد کنیم و در توان ما هست که این تغییرات را ایجاد کنیم. از سوی دیگر، یک سری وقایعی که نه بر آنها کنترلی داریم و نه میتوانیم تغییری در آنها به وجود آوریم که در زندگی ما کم نیستند.
صاحبنظران برای مدیریت وقایعی که برآنها کنترلی داریم یا آنهایی که وقوعشان خارج از کنترل ما هستند، ۲ دسته راهبرد را پیشنهاد میکنند که به آنها «راهبردهای سازواری» میگویند. این دو سری راهبرد یک سری «راهبردهای مسالهمدار» هستند و یک سری «راهبردهای هیجانمدار» یا راهبردهای متمرکز بر مساله یا راهبردهای متمرکز بر هیجان. برای هر موقعیتی یکی از این دسته راهبردها را میتوان به کار گرفت. راهبردهای مسالهمدار بر حل مساله تمرکز دارند، در صورتی که راهبردهای هیجانمدار درباره هیجانهایی که در ارتباط با موضوع ایجاد میشوند، چارهجویی میکنند.
نظر کاربران
با آدمهای صبور بگردید کم کم مثل اونا میشید، مثل من که مثل شوهرم شدم ،
دقیقا