واقعیاتی هولناک درباره ولاد به میخکِشنده؛ هیولای خونخوار رومانی
در طول دوران زندگیاش، ولاد خونخوار به خاطر قساوت و بیرحمیاش چنان نامی برای خود دست و پا کرد که نام او با عنوان ولاد به میخکشنده یا ولاد صلابهگر ماندگار شد، زیرا علاقه خاصی به این سبک خاص از اعدام مخالفان خود داشت.
برترینها: به لطف صدها کتاب، داستان و فیلمهایی که بر اساس زندگی او تهیه شدهاند، شاید مشهورترین هیولای تمام دوران و پادشاه خونخواران تاریخ کسی نیست جز کُنت ولاد که با نام ولاد به میخکشنده یا ولاد دراکولا نیز شناخته میشود.
اگر چه شخصیتهای سینمایی و داستانی زیادی با این نام شکل گرفتهاند، اما شاید باورکردنی نباشد که این نام و مرام و مسلک او در خونخواری مربوط به یک شخصیت واقعی تاریخی بوده باشد. او ولاد سوم نام داشت، از پادشاهان قرون وسطی و فرمانروای منطقهای به نام والاشیا یا والاچیا که اکنون به نام رومانی شناخته میشود.
در طول دوران زندگیاش، ولاد خونخوار به خاطر بیرحمی و قساوتش چنان نامی برای خود دست و پا کرد که نام او با عنوان ولاد به میخکشنده یا ولاد صلابهگر ماندگار شد، زیرا علاقه خاصی به این سبک خاص از اعدام مخالفان خود داشت.
اما اگر تنها چیزی که در مورد این شخصیت خوفناک میدانید این است که یک خونخوار بوده و مردم را به صلابه میکشیده باید بدانید که چیزهای عجیب و غریب زیاد دیگری نیز در مورد این شخصیت تاریخی وجود دارد که از آنها بیاطلاعید.
ولاد به میخکِشنده پسر اژدها بود
اگر چه ولاد به میخکِشنده بیشتر به خاطر نزدیکیاش به دراکولای ترنسیلوانیا شناخته میشود، اما ولاد واقعی یک کُنت و ضرورتاً اهل ترنسیلوانیا نبود.
بر اساس بسیاری از اسناد تاریخی و گزارشها، ولاد سوم در سال ۱۴۳۱ در محل اقامت پدرش در ترنسیلوانیا (منطقهای که اکنون رومانی نام دارد) به دنیا آمد، اما اسناد زیاد دیگری نیز محل تولد او را والاشیا میدانند، منطقهای در جنوب ترنسیلوانیا جایی که ولاد و پدرش هر دو شاهزاده بودند یا بهتر بگوییم شخصیتهایی با عنوان «وُیوود» که معادل فرمانروایان محلی نیمه مستقل یک منطقه بوده است.
ولاد، اما به معنای واقعی کلمه خونخوار بود. پدر او، ولاد دوم، با لقب ترسناک دراکول به معنای «اژدها» شناخته میشد، زیرا به خاطر تواناییهایش در قتلعام ترکها به ریاست لشکر موسوم به اژدهایان منصوب شده بود.
از این رو ولاد سوم با عنوان دراکولا به معنای «فرزند اژدها» شناخته میشد که نام امروزی دراکولا از آن گرفته شده و در زبان مدرن رومانیایی به معنای «پسر ابلیس» مورد استفاده قرار میگیرد و بر منفور بودن شخصیت ولاد سوم افزوده است.
ولاد سوم دومین فرزند پسر ولاد دوم بود، اما بعد از آنکه جنگسالاران محلی به پدرش خیانت کرده و در یک باتلاق به قتل رسیده و برادر بزرگترش نیز توسط همین خائنان شکنجه کور و زنده به گور شد، به عنوان وارث قانونی تاج و تخت والاشیا انتخاب گردید.
ولاد صلابهگر کودکی خود را به عنوان یک گروگان سپری کرد
حتی پیش از آنکه پدرش توسط خائنان کشته شود نیز ولاد خونخوار در کودکی طعم خیانت را چشیده بود. مهمترین درگیری دوران زندگی ولاد و کلیت اروپا در آن دوران، نزاع بین اروپای مسیحی و امپراطوری عثمانی مسلمان بود، امپراطوری بزرگی که مرزهای آن زمان و نفوذش در اروپای شرقی بسیار متفاوت از امروز بود.
هم ولاد سوم و هم پدرش بخش زیادی از دوران زندگی خود را صرف مقابله با حملات نیروهای ارتش عثمانی به اروپا کردند. در سال ۱۴۴۲ و زمانی که ولاد سوم تنها ۱۱ سال سن داشت، پدرش او و برادر کوچکترش، رادو، را در جریان یک سفر دیپلماتیک و برای دیدار با سلطان به امپراطوری عثمانی برد.
اما بعدها مشخص شد که این سفر یک دام بوده و هر سه مرد والاشیایی توسط سلطان مراد دوم زندانی شدند. در نهایت ولاد دوم به این شرط آزاد شد که دو پسرش به عنوان گروگان در دربار سلطان عثمانی باقی بمانند تا اطمینان حاصل شود که دولت والاشیا در جنگ بین نیروهای عثمانی و دولت مجارستان دخالتی به نفع طرف اروپایی نداشته باشد.
رفتار با ولاد و رادو در طول حضورشان در عثمانی نسبتاً خوب بود؛ آنها در فلسفه، علوم و هنر اسبسواری و جنگیدن به خوبی آموزش دیدند. در نهایت رادو دچار سندروم استکهلم شده و به آرمانها و عقاید عثمانیها متمایل شد، اما حتی مدت طولانی اسارت در دربار عثمانی نیز باعث نشد که ولاد سوم از فکر انتقام بیرون آید.
ولاد خونخوار تاج و تخت را در سن نوجوانی از پسرعمویش گرفت
ولاد سوم در طول دوران زندگی خود سه بار به عنوان ویوود توانست تاج و تخت را در والاشیا بدست آورد، اما اولین دوره زمامداری او به عنوان فرمانروای والاشیا بسیار کوتاه بود. از یک طرف او هنوز یک نوجوان بود و از طرف دیگر این مقام را به ناخوشایندترین شکل ممکن بدست آورد: او بار اول و در شرایطی که هیچ کسی نبود که روی صندلی فرمانروایی والاشیا بنشیند فرار کرده و روی صندلی بزرگان نشست.
ولاد هنوز در اسارت در عثمانی به سر میبرد که پدرش در سال ۱۴۴۷ مورد خیانت بویارها (جنگسالاران و نجیبزادگان محلی) قرار گرفت. یک سال بعد ولاد به گرفتن جای پدرش که از لحاظ قانونی نیز حق وی بود مشتاق شد.
اما تاج و تخت والاشیا بدست دومین برادرزاده ولاد به نام ولادیسلاو دوم افتاده بود که در کشتن ولاد دوم دست داشته و توسط جان هونیادی، فرماندار مجارستان به عنوان فرمانروای والاشیا انتخاب شده بود.
زمانی که هونیادی فرمانروای والاشیا را برای مبارزه با عثمانی در بالکان با خود برد، ولاد به صورت مخفیانه وارد والاشیا شده و در سن تنها ۱۷ سالگی بر تخت فرمانروایی سرزمین پدریاش نشست در حالی که فرمانداران عثمانی مناطق اطراف رودخانه دانوب از او حمایت نظامی میکردند.
از شانس بد ولاد، ولادیسلاو خیلی زود به والاشیا بازگشته و در شرایطی که فرمانروای مجارستان نیز علیه او بود، دوران فرمانروایی ولاد به عنوان ویوود تنها دو ماه به طول انجامید.
ولاد بالاخره گردن پسرعموی خیانتکار خود را زد
اطلاعات زیادی در مورد اتفاقات بین به پایین کشیده شدن ولاد از فرمانروایی والاشیا توسط ولادیسلاو و بازگشتش در سال ۱۴۵۶ در دست نیست، اما بر اساس برخی گزارشها، در طی این مدت وی برای خواستههای شخصی خود متحدانش را تغییر داد.
تا آن زمان، ولاد، بیشتر دوران زندگی و تربیت خود را در عثمانی گذرانده بود و در مبارزاتش علیه ولادیسلاو مورد حمایت رهبران عثمانی در شمال بلغارستان قرار گرفت. اما در برههای از زمان و پیش از بازگشتش به والاشیا، ولاد برای بدست آوردن حمایت شاه لادیسلائوس پنجم، پادشاه وقت مجارستان، اتحاد خود با عثمانی را به هم زد.
این اتحاد ضرورتاً به خاطر دلایل ایدئولوژیکی نبود و اگر چه ولاد هنوز کینه عثمانیها را در دل داشت که خیلی زود به شکلی هولناک تجسم یافت، اما اتحاد ولاد و شاه لادیسلائوس به خاطر تنفر شدید این دو از ولادیسلاو شکل گرفته بود.
اگر چه جزییات آن چندان مشخص نیست، اما گفته میشود که دیدگاه ضدعثمانی ولاد زمانی ارزش یافت که ترکها در سال ۱۴۵۳ قسطنطنیه را فتح کرده و قدرت سیاسی و نظامی ولاد که به خاطر نزدیکی وی به نیروهای عثمانی بدست آمده بود با افتادن ولادیسلاو از چشم پادشاه مجارستان، مورد توجه شاه لادیسلائوس قرار گرفت.
در نتیجه با کمک پادشاه مجارستان، ولاد به والاشیا حمله کرد و با قطع کردن سر ولادیسلاو در مبارزهای تن به تن، ولاد اولین گام را در رویای گرفتن انتقام خیانت و قتل پدرش برداشت. با فرا رسیدن سال ۱۴۵۶، ولاد توسط شخص جان هونیادی برای دفاع از مرزهای ترنسیلوانیا با عثمانی انتخاب شد.
ولاد عنوان مخوف صلابهگر را بدست میآورد
در سال ۱۴۵۶، ولاد دومین و طولانیترین دوره فرمانروایی خود به عنوان ویوود والاشیا را آغاز میکند، در روزگاری که این منطقه از رومانی به خاطر سالها نزاع و جنگ ویران شده بود. این کشمکش و نزاع درونی در نتیجه اختلافات دائم بین بویارهایی بود که به ولاد دوم خیانت کرده و از میان برداشتن آنها به بدترین شکل ممکن از رویاهای ولاد سوم از دوران کودکیاش به شمار میرفت.
به منظور تحکیم قدرت خود، ولاد شروع به تصفیهسازی خونین بویارهای والاشیا و به بدترین و ترسناکترین شکل ممکن کرد. او صدها نفر از آنان را به یک ضیافت دعوت کرده و همانطور که انتظار میرفت در این مجلس فرمانروایی او را به چالش کشیدند.
ولاد نیز که از قبل برای اینکار برنامهریزی کرده بود به مردان خود اشاره کرد و در اندک زمانی بویارها کشته شده و بدنهایشان روی میلههای چوبی به میخ کشیده شد، میلهای که از طریق مقعد وارد شده و از دهان آنان خارج میشد. برای برخی از آنها، ولاد به جای میلههای نوک تیز از میلههای با نوک گرد استفاده کرد تا زجر و رنج آنها را افزایش دهد.
به خاطر همین کار بود که ولاد پس از مرگش لقب ولاد تِپِش یا صلابهگر را بدست آورد. اگر چه در دوران زندگیاش، ولاد با عنوان دراکولا نامیده میشد، اما لقب صلابهگر را پس از مرگ کسب کرد. با این وجود شهرت او به خاطر به صلابه کشیدن مخالفان و حتی غذا خوردن در میان بدنهای به میخ کشیده شده آنها در همان دوران نیز باعث ایجاد رعب و وحشت در سراسر اروپا شده بود و همه از این موضوع آگاه بودند.
حکومت وحشت ولاد خونخوار بر والاشیا
اگر چه ولاد در تثبیت قدرت خود و بازگرداندن ثبات به والاشیا موفق بود، اما این کار را با اعمال ترسناکترین خشونتها انجام داد. به لطف همزمان شدن فرمانروایی او با اختراع صنعت چاپ، داستانهای زیادی در مورد طبیعت خشن او در دوران زندگیاش در سراسر اروپا پراکنده شد.
اگر چه نمیتوان واقعیت و افسانه را در این داستانها از یکدیگر تشخیص داد، اما دست کم بنمایه این داستانها واقعیت دارد. یکی از شناختهشدهترین این موارد به صلابه کشیده شدن چندین بازرگان ساکسون در شهر کرونشتات توسط ولاد بود که روزگاری از شهرهای متحد بویارهای والاشیا به شمار میرفت.
بر اساس داستانهای مردم آلمان آن زمان، ولاد تمامی مردان، زنان و کودکان یک روستای ساکسون را به والاشیا برده و به صلابه کشید.
بر اساس داستانی دیگر، وقتی که گروهی از فرستادگان امپراطوری عثمانی به خدمت ولاد رسیدند و از برداشتن دستارهای سرشان امتناع کردند، کاری که برخلاف باورهای دینی آنها بود، ولاد به خاطر تعهد دینیشان به آنها تبریک گفته و اعلام کرد کاری خواهد کرد که این افراد اطمینان حاصل کنند که برای همیشه دیندار و باورمند باقی بمانند.
او در همان مجلس دستور داد که با میخ بر سر این افراد بکوبند و تا دیگر لازم نباشد هیچ گاه دستارهایشان را از سر بردارند. وی همچنین در این مدت هزاران ترک، اعم از زن و مرد و کودک، پیر و جوان را به قتل رسانده که بعدها توسط مردانش سوزانده یا مثله شدند.
جنگل اجساد ولاد به میخکشنده
تا سال ۱۴۶۱، ولاد سوم به عنوان مخالف سرسخت دولت عثمانی برای خود نامی دست و پا کرده بود. در ۵ سال دومین دوره فرمانروایی خود به عنوان ویوود والاشیا، او نه تنها دهها هزار نفر از سربازان و مردمان ترک را سوزانده، گردن زده، پوست کنده، در آب جوشیده انداخته، گردن زده و البته به میخ کشیده بود، بلکه دیگر مالیاتی که توسط مناطق دارای مرز مشترک با حکومت عثمانی باید به این امپراطوری پرداخت میشد را نپرداخته و به همین دلیل به خاری در چشم حکومت عثمانی تبدیل شده بود.
وقتی که سلطان عثمانی فرستادگانی را برای گرفتن مالیات عقب افتاده به والاشیا گسیل داشت، ولاد آنها را به قتل رسانده و همانطور که انتظار میرفت، مانند همیشه آنها را به صلابه کشید. اما ولاد به همینجا بسنده نکرده و برای اینکه بیشتر امپراطوری عثمانی را آزار دهد وارد قلمرو این کشور شده و هر چیزی که در برابرش بود را در مدت کوتاهی ویران کرد.
سلطان عثمانی که از این گردنکشیها برافروخته بود سپاهی ۹۰هزار نفری تشکیل داد (سپاهی به همان بزرگی که برای فتح پایتخت امپراطوری بیزانس، قسطنطنیه، گسیل داشته بود) و به والاشیا حمله کرد.
وقتی که ترفندهای گریلایی ولاد مانند مسموم کردن آب چاهها و شبیخون زدن به نیروهای عثمانی نتوانست سلطان را از کمپ زدن در خارج از پایتخت والاشیا منصرف کند، ولاد تصمیم گرفت که به کمپ سلطان حمله کرده و شخصاً او را به قتل برساند.
اما از بخت بد ولاد وی به چادری دیگر حمله کرده و تنها تعدادی از مشاوران ارشد سلطان را به قتل رساند. وقتی که سلطان به شهر حمله کرد دروازهها را باز و شهر را خالی از سکنه یافت. وی تنها با ۲۰هزار جنازه سربازان اسیر شده عثمانی که به میخ کشیده شده بودند روبرو گردید و چنان از دیدن این منظره شبیه جنگلی از جنازهها برآشفت که همانجا از ادامه تعقیب منصرف شده و به ترکیه بازگشت.
خیانت بهترین دوست ولاد به او
به خاطر تاکتیکهای خشن خود، ولاد با پیروزیهای متعددش علیه نیروهای عثمانی، بسیاری را در سراسر اروپا تحت تاثیر قرار داده بود. حتی پاپ نیز از او حمایت میکرد، اما این بدان معنا نبود که کسی او را به چالش نکشید. در حالی که سلطان عثمانی در حال فرار از سرزمین عجایب جنازههای به میخ کشیده شده ولاد بود، برادر او رادو را که به عثمانی وفادار بود به جای او منصوب کرد تا ولاد را به چالش بکشد.
رادو موفق شد حمایت بسیاری از بویارهای والاشیا را بدست آورد که عادت قتل عام و به صلابه کشیدن او را فراموش نکرده بودند. اگر این خیانت کافی نیست باید بدانید که نزدیکترین دوست ولاد، پادشاه وقت مجارستان، نیز به او خیانت کرد. در سال ۱۴۶۲، ولاد به خاطر نزاعهای مداومش با عثمانی و علیرغم حمایتهای مالی پاپ از او، تمامی منابع والاشیا را نابود کرده بود و به همین دلیل برای کسب حمایت به نزد کوروینوس رفت.
کوروینوس که پادشاه وقت مجارستان بود به جای کمک به ولاد، با جعل نامههایی سعی کرد ولاد را خائن به اروپا و مسیحیان قلمداد کرده و این نامهها را نزد پاپ فرستاد. بدین ترتیب ولاد در ۱۲ سال آینده در قصری در مجارستان زندانی شد، جایی که ظاهراً وی وقتش را با شکار پرنده و موش و گردن زدن و به میخ کشیدن آنها گذراند.
آخرین مبارزه ولاد خونخوار
در دورانی که ولاد در مجارستان در تبعید بود، برادرش رادو که متحد عثمانی به شمار میرفت بر تخت سلطنت والاشیا نشست. اما وقتی که رادو در سال ۱۴۷۵ درگذشت، بویارها دلشان برای روزهای خوش به صلابه کشیده شدن تنگ شده و شروع به تلاش برای بازگرداندن ولاد به خانه کردند.
بدین ترتیب در سال ۱۴۷۶ و به لطف کمک ویوودهای مولداوی، ولاد برای آخرین بار توانست تاج و تخت والاشیا را بازپس بگیرد و باساراب لایاتا که توسط عثمانی به عنوان جایگزین رادو انتخاب شده بود شکست داده و به آغوش سلطان فراری دهد. اما دوران سوم فرمانروایی ولاد در والاشیا به اندازه دوره اول آن کوتاه بود و دو ماه پس از آن، وی و سپاهش که در راه جنگ بودند مورد شبیخون نیروهای عثمانی قرار گرفته و ولاد توسط باسابارب کشته شد.
بر اساس اسناد تاریخی، جنازه ولاد دو تکه شده و سرش به نزد سلطان عثمانی فرستاده شد که به عنوان نشان پیروزی بر دروازههای قنسطنطنیه آویزان گردید. اطلاعات زیادی در مورد محل دفن جنازه ولاد وجود ندارد.
خشونت و بیرحمی افسانهای ولاد صلابهگر
ولاد دراکولا یک شخصیت تاریخی افسانهای است که جدا کردن واقعیت از افسانه در مورد او کاری دشوار است هر چند همانطور که گفته شد، به دلیل همزمانی فرمانروایی او در رومانی با اختراع صنعت چاپ، داستانهای زیادی در مورد جنایات و خشونتهای او در سراسر اروپا پراکنده شد.
با این وجود کتابی روسی وجود دارد که در آن دوران نوشته شده و در آن بسیاری از مشهورترین داستانها در مورد جنایات ولاد آورده شده هر چند در آن نویسنده از حس عدالت خشن ولاد خونخوار تمجید کرده است.
در یکی از این داستانها چنین آمده که وقتی نیروهای او از جنگ بازگشتند، ولاد به کسانی که در سمت جلوی بدن خود زخمی شده بودند هدایایی داده و کسانی که در پشتشان زخم داشتند را به صلابه میکشید، زیرا بر این باور بود که زخمهای پشت در هنگام فرار ایجاد شدهاند.
همچنین در این کتاب آمده که در دروان زمامداری ولاد رد والاشیا جرم و جنایت به حداقل خود رسیده بود و به خاطر سبک او در مجازات سارقان، کسی دست به دزدی نمیزد. برای درک این موضوع، گفته میشود دراکولا یک جام طلایی داشت که آن را کنار یک چشمه عمومی قرار داده و کسی جرأت دزدیدن آن را نداشت.
همچنین در این کتاب آمده وقتی که یکی از نزدیکان ولاد از بوی بد جنازههای به صلابه کشیده شده شکایت کرد، ولاد دستور داد او را به میخ کشیده و در ارتفاعی بالاتر از دیگر جنازهها قرار دهند تا مجبور نباشد بوی بد آنها را تحمل کند. در موردی دیگر گفته میشود که ولاد ایوانی پر از فقرای والاشیا را زنده زنده سوزاند تا بدین ترتیب فقیری در قلمروش وجود نداشته باشد.
ولاد صلابهگر قهرمانی ملی رومانی است
در حالی که در بسیاری از نقاط جهان، ولاد خونخوار به عنوان پادشاه دراکولاها شناخته میشود در کشورش، رومانی، این موضوع به هیچ وجه صحت ندارد. به همین دلیل وقتی که فیلم «دراکولا» به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، بسیاری از مردم رومانی از شهرت ولاد دراکولا حیرتزده شدند.
در رومانی کسی از ارتباط ولاد و دراکولا اطلاعی نداشت، زیرا در دوران حکومت کمونیستها در این کشور هرگونه صحبت کردن از فرهنگ فولکلور، افسانه و خرافات ممنوع بود و از آن مهمتر اینکه در تاریخ رومانی، ولاد سوم به عنوان یک قهرمانی ملی و تاریخی شناخته میشود.
علیرغم بیرحمیها و قتل بیش از ۸۰.۰۰۰ نفر، ولاد در رومانی مدافع سرسخت دنیای مسیحیت شناخته شده و به خاطر دیدگاه سختگیرانهاش به اجرای عدالت که باعث شده بود کسی جرأت دزدیدن یک جام طلایی قرار گرفته در ملأ عام را نداشته باشد مورد ستایش قرار میگیرد.
در واقع تنها شعر حماسی ملی که در رومانی نوشته شده در مدح ولاد دراکولا بوده و او قهرمان ملی کشور است. این شعر در قرن هجدهم میلادی نوشته شده و در آن داستان ولاد در حال رهبری گروهی از فرشتگان و شهر رُم در مقابل بویارها، ترکها، شیاطین و شاید هم دراکولاها روایت میشود.
همچنین در سال ۱۹۷۹ فیلمی با عنوان «ولاد تپش» (Vlad Tepes) در رومانی ساخته شده که بیرحمانهترین اعمال ولاد را در قالب یک پروپاگاندای ملیگرایانه در دوران حکومت کمونیستها، اعمالی قهرمانانه نشان میدهد.
منبع: grunge
نظر کاربران
چقدر قیافه هاشون شبیه ایرانیای اون زمانه. مثل شاه عباس و...
پاسخ ها
فامیلن فرقی ندارن
آره دقیقا،مثل زمان هخامنشی
چرا فعل اون زمان را انتخاب کردی
نترس مثل ایرانی این زمان و حالا !!!!! نترس بزدل
عجب !
حالا ما در سال 2019 میلادی روی ولاد را سفید کرده ایم.
پاسخ ها
چی میگی
شورشو در اوردید دیگه
چرت محض
حوصله م سر رفت
پاسخ ها
از بی اینترنتیه
من هم حوصلم سر رفته من اخه تو گوشیم یک فیلم می بینم الان که ایرتنت قطه دیگه روقسمت 60 واستادم 166 قسمت اسم فیلمه اینویاشا ست دیدید
ما هم یک ولاد داریم تو این مملکت.شاید بدتر از ولاد باشه اگر پاش بیوفته
پاسخ ها
دقیقا درست گفتی و فکر میکنم الان دیگه همه خوب ميشناسنش .
ولاد ما با پنبه سر میبره. وکاری کرده مردم خودشون خودشونو به میخ میکشن
خوب گفتی دمت گرم
چرا اینارو میذارید؟ مردم همینطور وحشی هستند فانتزی درست میکنید واسشون
پاسخ ها
الکی فحش به خودت نده
یعنی چی نمیدونی کجا دفن شده میخام برم زیارت
از بی اینترنتی ببین مجبور شدیم چیا بخونیم
امروزه هم همچین حاکمانی هستن
این دیگه چه وحشی بوده ....
این بابا ولاد یک دهم خوخنواران عثمانی نبود بیچاره از مردمش دفاع می کرد
نویسنده خیلی عثمانی زده بود
توی بازی قلعه هم دقیقا همین توضیحات به تصویر کشیده شده
اصلا اسمشم یجور وحشت خاصی داره با قدرت بگو ولاااد به میخ کشنده
خیلیی مطالبتون جالب بود من یه چیزایی خونده بودم ولی اینقدرکامل نه...دمتون گرم.
این یارو شبیه عثمانیاسا