این ماجراهای واقعی را میتوان تبدیل به فیلم کرد!
گاهی اوقات ماجراهایی در زندگی واقعی پیش میآید که به سختی میتوان باورشان کرد، مثل اینکه یک بازیگر زن عاشق یک مرد معتاد بی خانمان شود و با هم ازدواج کنند، یا زنی دختر معلولی را به فرزندی بگیرد که در آینده یک ورزشکار مشهور شود.
بازیگر و روزنامه نگار زن سوئدی عاشق یک مرد بی خانمان معتاد به الکل شد و اکنون ۱۰ سال است که با خوشحالی در کنار هم زندگی میکنند
«امی آبراهامسون» سوئدی در سال ۲۰۰۶ در آمستردام با مردی آشنا شد. او فورا فهمید که مرد بی خانمان است، چون موها و لباس هایش بسیار کثیف بودند. نام مرد ویک کوکولا بود. آنها با هم صحبت کردند و امی قبول کرد دوباره او را ببیند. این زوج میگویند در نگاه اول عاشق هم شده اند. بعد از مدتی امی به وین بازگشت، جایی که در آن زمان زندگی میکرد. او هرگز فکرش را نمیکرد دوباره ویک را ببیند. اما بعد از سه هفته ویک با او تماس گرفت.
پیرزنی از شهر اسپانیایی بورجا، نقاشی عیسی مسیح (ع) را خراب کرد و شهر به خاطر گردشگرانی که برای دیدن این نقاشی میآمدند، پولدار شد.
در سال ۲۰۱۲، زن سالمندی به نام سیسیلیا گیمنز نقاشی مسیح(ع) را که در ۱۹۳۰ توسط الیاس گارسیا مارتینز کشیده شده بود، طوری ترمیم کرد که دیگر قابل شناسایی نبود. کار مضحک او توجه زیادی جلب کرد و گردشگران از سراسر جهان به این شهر اسپانیایی میآمدند تا تابلوی جدید را ببینند و حتی حاضر بودند به خاطر آن پول بدهند و در صف بایستند. بخشی از این پول به خانه بازنشستگان و بخشی هم به خود سیلسیلیا داده شد که مجبور بود از پسر بیمار و معلولش مراقبت کند. کل این شهر ۵۰۰۰ نفر جمعیت دارد که آنها هم از حضور گردشگران بی نصیب نماندند.
دو زن آمریکایی به نامهای جنیفر و تاشا تصمیم گرفتند با قایق از هاوایی به تاهیتی بروند. آنها برای یک سفر ۱۸ روزه برنامهریزی کرده بودند اما قایقشان به دلیل شرایط بد آب و هوایی دچار حادثه شد. با این حال به سفرشان ادامه دادند و معتقد بودند که بالاخره به ساحل میرسند. اما به هیچ قایق یا ایستگاه دریایی نزدیک نبودند که بتوانند تماس بگیرند. تا اینکه کوسه به قایقشان حمله کرد. تاشا و جنیفر ۵ ماه تمام در اقیانوس بودند. آنها برنج و جو میخوردند و با استفاده از دستگاه تصفیه آب میخوردند. سرانجام ماهگیران تایوانی در فاصله ۸۵۰ کیلومتری از ساحل ژاپن آنها را پیدا کردند و نجات دادند. زمانی که ذخیره غذای دختران تمام شده بود و همه امیدشان را از دست داده بودند.
یک زن آمریکایی دختر معلولی را به فرزندی پذیرفت که در آینده یک ورزشکار مشهور شد
والدین واقعی اوکسانا بعد از تولدش او را در یتیمخانه اوکراین رها کردند چون نمیخواستند دختر معلول داشته باشند. این دختر روزگار سختی را در یتیمخانه میگذراند و اغلب چیزی برای خوردن نداشت. تا اینکه گای مسترز، آسیب شناس زبان و گفتار در دانشگاه لوئیزویل او را به فرزندی پذیرفت. گای عکس اوکسانای کوچک را دید و نتوانست او را از ذهنش بیرون کند. او دو سال سعی کرد تا اوکسانا را به فرزندی بگیرد. هر دو پای اوکسانا را در آمریکا قطع کردند. مادرش سعی کرد او را به سمت ورزش سوق دهد، از جمله یک گروه قایقرانی برای بچههای معلول. اوکسانا آنقدر در قایقرانی خوب عمل کرد که مدال برنز را در بازیهای پارالمپیک لندن به دست آورد. سپس ورزشهای زمستانی را امتحان کرد و مدال نقره را در اسکی کراس کانتری و مدال برنز را در سال ۲۰۱۴ به دست آورد. اوکسانا دوچرخه سوار هم هست.
زنی شوهر و سه فرزندش را رها کرد تا در جنگل زندگی کند
در دهه ۱۹۷۰، انسان شناسی به نام کنت گود، قبیله یانومامی را مطالعه میکرد که در جنوب ونزوئلا زندگی میکردند. او زبان آنها را یاد گرفت و سپس با دختری از این قبیله به نام یاریما ازدواج و با او به آمریکا مهاجرت کرد. آنها صاحب سه فرزند شدند. اما یاریما در نیویورک احساس تنهایی کرد و وقتی پسر بزرگشان، دیوید ۵ ساله بود تصمیم گرفت به جنگل آمازون برگردد. دیوید نمیتوانست بفهمد چرا مادرش آنها را رها کرده و احساس بدی به مادرش داشت. تا اینکه خاطرات پدرش را درباره قبیله یانومامی و یاریما خواند و تصمیم گرفت به دیدن مادرش برود. او بعد از سه روز به روستای مادرش رسید. این اولین بار بود که بعد از ۲۰ سال جدایی یکدیگر را میدید. این دیدار واقعا زیبا بود، هر دوی آنها گریه کردند. اکنون دیوید درباره فرهنگ این قبیله مطالعه میکند و خوشحال است که نیمی از او متعلق به یانومامی است.
یک مرد و گروهی از مرغان دریایی اتاق هتل را خراب کردند. مدیر هتل بعد از ۱۷ سال آنها را بخشید
در سال ۲۰۰۱ نیک بورچیل از کانادا به یک سفر کاری رفته بود که در هتلی در ویکتوریا ساکن شد. پپرونیهای این شهر مشهور است به همین دلیل دوستان نیک از او خواستند برایشان مقداری پپرونی ببرد. نیک چمدانش را کاملا با پپرونی پر کرد، اما باید آنها را خنک نگه میداشت. متاسفانه اتاق هتل یخچال نداشت و او مجبور شد آنها را پشت پنجره بگذارد و بیرون برود. ۵ ساعت بعد، وقتی او به اتاقش بازگشت، دید گروهی از مرغهای دریایی پپرونیها را خورده اند. پپرونی سیستم گوارش مرغها را به هم ریخت و همان طور که میتوانید تصور کنید اتاق هتل پر از مدفوع مرغهای دریایی شده بود. وقتی پرندهها نیک را دیدند شروع به پرواز کردند و با اشیای اتاق برخورد میکردند. در نهایت همه آنها به جز یکی توانستند اتاق را ترک کنند، بنابراین نیک مجبور شد کفشش را به سمت او پرتاب کند تا از اتاق بیرون برود. در این لحظه نیک قرار بود در یک ملاقات مهم کاری باشد و مجبور شد کفشش را از خبابان پیدا کند که کاملا خیس شده بود. او تصمیم گرفت کفشش را با سشوار خشک کند، اما سشوار داخل سینک آب افتاد و برق هتل قطع شد. اتاقش کاملا نابود شده بود. نیک برای همیشه از هتل اخراج شد. ۱۷ سال بعد، نیک نامهای به مدیر هتل نوشت و تقاضای بخشش کرد. در این نامه او همه چیز را توضیح داده بود و مدیر او را بخشید و اجازه داد دوباره به آنجا برود.
نظر کاربران
اخري به درد فيلم كمدي ميخوده
بنده خدا چقدر بد شانسي اورده
بیزحمت فیلم زندگی گهربار خاشقچی را هم توصیه کنید بسازنند مخصوصا به بخش ازدواجهای همزمانش بیشتر پرداخته بشه
پاسخ ها
به نکته کاملا دقیقی اشاره کردی خخخخخ
والا زندگی هر یکیمون توایران یه فیلمِ
اونم از اون فیلم ترکیه ایها که دوسال طول میکشه
آخری چی مگه:)
ینی تو دومی پیرزنع ی پاشو گذاشتع اینور تابلو یه پاشو گذاشته اونور تابلو و......درج کنید پلیز:/
ما اقا خودمون سریالیم