معماهای استدلالی که مغزتان را راه میندازد
این معماها بهم آنقدر ساده هستند که هنگام نوشیدن یک فنجان چای حلشان کنید و هم آنقدر سخت هستند تا ساعتها با آنها کلنجار بروید.
کلاه زندانی
چهار جنایتکار روی چند پله صف کشیده اند. همه آنها رو به یک جهت هستند. یک دیوار مرد چهارم را از بقیه جدا میکند. بنابراین به طور خلاصه:
مرد ۲ میتواند مرد ۳ را ببیند.
مرد ۳ هیچ کدام را نمیبیند.
مرد ۴ هیچ کدام را نمیبیند.
همه مجرمان کلاه دارند. به آنها گفته شده که دو کلاه سفید و دو کلاه سیاه وجود دارد. آنها ابتدا نمیدانستند که کلاه چه رنگی روی سرشان است. به آنها گفته شده بود که به محض اینکه فهمیدند کلاهشان چه رنگی است با صدای بلند بگویند.
آنها اجازه نداشتند برگردند یا حرکت کنند.
آنها اجازه نداشتند با یکدیگر حرف بزنند.
آنها اجازه نداشتند کلاهشان را بردارند.
اولین کسی که رنگ کلاهش را میفهمد کیست و چرا؟
مشکلات جادهای
یک راننده در حال عوض کردن لاستیکش بود که ناگهان هر چهار مهره چرخش داخل مجرای فاضلاب افتادند. او سعی کرد آنها را درآورد، اما نتوانست. مرد فکر میکرد باید ساعتها کنار جاده بماند تا اینکه یک کودک رهگذر به کمکش آمد و توانست با توصیه او لاستیک جدید را وصل کند و خودش را به نزدیکترین مکانیکی برساند.
هدیه جادوگر
پرنس چارمینگ در جستجوی نامزدش به سفر دور و درازی رفته بود. تابستان تمام شده بود که در راه به کلبه یک جادوگر پیر رسید و از او خواست یک شب به او پناه دهد. جادوگر با گرمی از شاهزاده استقبال کرد و به او غذا، نوشیدنی و جای خواب داد. صبح روز بعد پرنس چارمینگ برای ادامه سفرش آماده شده بود که جادوگر به او هدیهای داد و گفت: «در راهت با رودخانه عریضی روبرو خواهی شد که هیچ پلی ندارد. تنها راه عبور از رودخانه شنا کردن است. این لباس سحرآمیز به تو کمک خواهد کرد و نمیگذارد غرق شوی.»
قهرمان ما به سفرش ادامه داد و صد روز بعد به رودخانهای رسید که جادوگر گفته بود. اما برای عبور از رودخانه نیازی به عصای سحرآمیز پیدا نکرد. چرا؟
راز قفس خرگوش
یک کشاورز خرگوشهایش را در سه قفس بزرگ نگه میدارد که به ردیف در حیاط قرار دارند. هر یک از این قفسها رنگ متفاوتی دارند: زرد، سبز و قرمز. تا همین اواخر تعداد خرگوشهای قفس سبز دو برابر تعداد خرگوشهای قفس زرد بود. تا اینکه یک روز کشاورز ۵ خرگوش از قفس سمت چپ برداشت و به مدرسه محلی بخشید. همچنین نیمی از خرگوشهایی را که در قفس سمت چپ باقی مانده بودند را به قفس قرمز انداخت.
میتوانید رنگ قفس سمت چپ را حدس بزنید؟
مجرم را شناسایی کنید
اواخر شب خودرویی با یک عابر پیاده در یک خیابان فرعی باریک تصادف کرد و بدون توقف فرار کرد. پلیسی که اتومبیل را دیده بود به دنبال آن صحنه تصادف را با سرعت بسیار زیاد ترک کرد. شش نفر دیگر هم شاهد این تصادف بودند. آنها گزارشهای متناقضی از ماجرا ارائه دادند:
ماشین آبی و راننده مرد بود.
خودرو با سرعت زیاد حرکت میکرد و چراغ هایش خاموش بودند.
خودرو پلاک داشت و زیاد تند نمیرفت.
تویوتا بود و چراغ هایش خاموش بودند.
پلاک نداشت و راننده زن بود.
یک فورد خاکستری بود.
وقتی در نهایت خودرو و رانندهاش پیدا شدند، تنها یکی از شش شاهد کاملا درست گفته بود و بقیه یک بخش از شهادتشان درست و بخش دیگر غلط بود. باتوجه به این موضوع آیا می توانید موارد زیر را تعیین کنید؟
نظر کاربران
1. شماره 2 چون با خودش می گه اگه رنگ کلاه من با جلویی یکسان بود حتما شماره یک تا الان رنگ کلاه خودش رو فهمیده بود و چون شماره 1 چیزی نمیگه پس حتما رنگ کلاه من با رنگ کلاه جویی فرق داره.
2. میگه از هر 3 چرخ دیگه یک مهره باز کنه و یا سه مهره چرخش رو محکم کنه تا به تعمیرگاه برسه
3. اولا نفهمیدیم آخر لباس بود یا عصا، اگه این اشتباه تایپی بوده باشه حتما رودخانه تو اینت یک ماه خشک شده بوده و آب نداشته
4. رنگ قفس زرده چون مسلما قرمز که نیست. تعداد خرگوش قفس سبز هم زوجه و اگه 5 تا ازش کم کنه تعدادش فرد میشه و نمی تونه نصفش کنه پس حتما قفس سمت چپ قرمزه
5. خودرو فورد سرعت زیاد چراغ خاموش پلاک داشت راننده زن ، کلید حلش هم اینه که پلیس با سرعت بسیار زیاد دنبال دزد رفت پس حتما سرعت ماشین زیاد بوده و باقی هم به ترتیب پیدا میشه
پاسخ ها
افرین
صد روز بد از تمام شدن تابستان احتمالا رودخانه یخ زده بوده
ایول
اولا رودخونه توزمستون خشک نمیشه دوما لباس سحر آمیز داشته نه عصا که بخواد ازش استفاده کنه
معمای ش
معمای پنجم اشتباه طرح شده ربطیم به سرعت ماشین پلیس نداره
سوال ۵: اگر فرض کنیم کسی که راست میگه نفر اول باشه: ماشین فورد آبی با سرعت یواش و بدون پلاک با راننده مرد و چراغ خاموش
افرین باهوش
اومدم جواب ها رو بنویسم دیدم همون چیزایی که علی نوشته نتیجه های منم بوده پس ننوشتم. امیدوارم درست باشن
جواب شماره دو...احتمالا اومده از سه چرخ دیگه هر کدوم یه مهره برداشته و حالا هر چهار چرخ س تا مهره دارن بنابراین میتونسته با این روش به جایی برسه
صد روز بعد از تموم شدن تابستون زمستونه رودخونه یخ زده
آخری کلا اشتباهه با تحلیل دو شهادت اولی هیچ مورد نقضی پیدا نمیشه باید توی شهادتها یک گزینه روشن وجود داشته باشه که نیست دو تا خاموش هست
نخیر معمای اول میشه شماره ۱
چون به دونفر بعدیش تسلط داره ومیفهمه اگر جلوییش کلاهش سفید و بعدیش مشکی حتما به ترتیبن و رنگ کلاهشو میفهمه
معمای جادوگر هم اینمیشه
اون دختر نیازی به عصای سحر امیز نداشت چون جادوگر لهش لباس سحرامیز داده بود
راستی من هرچی میرم توی فروشگاه پلی و بازار نمیتونم برترینهارو بروز رسانی کنم
چرا؟
میشه بگین لطفا