داستانک؛ پادشاهی با یک چشم و یک پا!
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.
چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.
نظر کاربران
سلام
داستان زيبايي بود. اين كه شما مي فرماييد (چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان.
) در مورد همه آدمه جواب نميده. اتفاقاً براي يك دسته اي از آدمها لازم است كه هرازچندگاهي نقاط ضعف (غير از نقاط ضعفي كه فقط دست خدا بوده و خود دخالتي در آن نداريم) را به رخشان بكشي . چون در غير اين صورت بنده خدا ها ديگر براي خدا هم بنده نيستند. مطمئن هستم كه اگر به اطرافتان كمي با دقت نگاه كنيد چند نفري از اين عجايب خلقت را مشاهده خواهيد نمود
می گویند تیمور لنگ دانشمندان را احترام میکرد ولی ایا می شود خون ریزی های او را فراموش کرد و بدی های او را نگوفت.
ای پاچه خوار