۶۷۶۱۲۸
۷۰ نظر
۹۷۲۲
۷۰ نظر
۹۷۲۲
پ

داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

تقریبا پیدا کردن عشق هیچوقت مثل فیلم‌ها نیست. بیشتر مردم عشق خود را در دانشگاه، محل کار یا از طریق اینترنت پیدا می‌کنند.

برترین‌ها - الهام مظفری : تقریبا پیدا کردن عشق هیچوقت مثل فیلم‌ها نیست. بیشتر مردم عشق خود را در دانشگاه، محل کار یا از طریق اینترنت پیدا می‌کنند. در بیشتر موارد هیچ چیز عجیب و جادویی در رابطه آن‌ها وجود ندارد و بیشترشان به اندازه کافی خسته کننده هستند که بگوییم عشق واقعی وجود ندارد. با این حال گاهی یک داستان عاشقانه آنقدر عجیب و شگفت انگیز است که می‌تواند داستان یک فیلم سینمایی باشد. این داستان‌ها ثابت می‌کنند که عشق می‌تواند در مکان‌های واقعا عجیب و غیرمنتظره پیدا شود.

طارق و هادیل
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

زندگی به عنوان یک پناهجو واقعا سخت است. پناهندگان باید خانه و وطن خود را ترک کنند، اهداف خود را رها کنند تا بتوانند جایی برای زنده ماندن پیدا کنند. آن‌ها باید بنشینند، منتظر بمانند و در بلاتکلیفی مداوم باشند تا بالاخره بتوانند زندگی جدید خود را آغاز کنند.
در سال ۲۰۱۶، طارق ۲۵ ساله و هادیل ۱۹ ساله پناهندگان سوری بودند که در کمپ پناهندگان در یونان زندگی می‌کردند. هادیل در یونان تنها بود و امیدوار بود دوباره به والدینش بپیوندد که به کمپینی در آلمان رفته بودند. وقتی طارق هادیل را دید، در نگاه اول عاشقش شد و سعی کرد سر صحبت را با او باز کند. هادیل ابتدا دو دل بود که با او حرف بزند، چون فکر می‌کرد غیرممکن است در چنین شرایط سختی عاشق شد. در نهایت، طارق موفق شد و آن‌ها عمیقا عاشق هم شدند. آن‌ها یکدیگر را داشتند و دیگر مهم نبود که هیچ چیز دیگری در دنیا برایشان باقی نمانده است.
تنها یک مشکل وجود داشت: طارق مسلمان بود و هادیل مسیحی. هادیل با والدین خود تماس گرفت تا آن‌ها را از این رابطه آگاه کند و آن‌ها کاملا مخالفت کردند. عموزاده‌های هادیل برای جدا کردن آن‌ها، هادیل را به کمپ دیگری در یونان بردند. طارق بیچاره هیچ راهی برای بازگرداندن عشق خود پیدا نمی‌کرد. بعد از این شکست غم انگیز یک خبرنگار با طارق صحبت کرد و ۱۰۰ دلار به او داد تا یک تاکسی بگیرد و با هادیل فرار کند. اکنون آن‌ها ازدواج کرده اند و هیجکس نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کنند.
امی و ویک
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

یک زن سوئدی ۳۰ ساله به نام امی به آمستردام رفته بود. او منتظر دوستش روی نیمکتی در پارک نشسته بود که یک مرد جوان بی‌خانمان به او نزدیک شد. ریش‌های مرد بلند بود و بوی بسیاری بدی می‌داد. اما امی با چشمان باهوشش مرد جذابی را پشت آن ظاهر کثیف می‌دید. ویک از او ساعت را پرسید و هر دوی آن‌ها به یک ساعت بزرگ که مقابلشان بود نگاه کردند و امی شروع به خندیدن کرد. آن‌ها چند دقیقه با هم صحبت کردند.
امی متوجه شد که نام او ویک و کانادایی است. او بعد از یک سفر اشتباه بی‌خانمان شده است. بیشتر روزش را گدایی می‌کند، غذا می‌دزدد، هیچ پولی ندارد تا با هواپیما به خانه اش برگردد و هر شب زیر بوته‌ها می‌خوابد. وقتی دوست امی رسید، امی از ویک پرسید: «می‌توانم باز هم ببینمت؟» آن‌ها چند روز بعد دوباره روی همان نیمکت یکدیگر را دیدند.
امی مجبور شد به خانه اش به وین برگردد، اما شماره تلفنش را به ویک داد. ویک می‌دانست که اگر بخواهد باز هم امی را ببیند باید دزدی و کارهای بد را ترک کند. او پول‌هایش را پس انداز کرد تا بتواند با قطار به وین برود و با امی تماس گرفت. چند سال بعد ویک توانست در مهندسی مکانیک فارغ التحصیل شود. آن‌ها ازدواج کردند و حالا دو فرزند دارند.
خوزه و بری
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

وقتی خوزه ۱۶ ساله بود به خاطر یک قتل درجه دو به ۲۰ سال زندان محکوم شد. او بعد از گذراندن کل دوران بزرگسالی خود پشت میله‌های زندان، زمان زیادی داشت تا به اشتباهات نوجوانی خود فکر کند. او در کلاس‌های معتبر کالج در داخل زندان شرکت کرد و در وبسایتی ثبت نام کرد که آن‌ها را با کسانی که مایل بودند دوست مکاتبه‌ای آن‌ها شوند آشنا می‌کرد. خوزه با بری موریس آشنا شد. آن‌ها برای هم نامه‌های طولانی ۲۰ - ۲۵ صفحه‌ای می‌نوشتند.
بری هیچ عکسی از خوزه ندیده بود، اما عاشقش شده بود. او احساس کرد خوزه با وجود تجاربی که دارد ارزش زیادی برای زندگی دارد و بلوغی در او می‌دید که هرگز در مردان دیگر ندیده بود. بعد از یک سال نامه نگاری، بری او را در زندان ملاقات کرد. یک سال بعد از ملاقات، تماس تلفنی و نامه نگاری، خوزه از بری خواستگاری کرد. آن‌ها در سال ۲۰۱۳ وقتی هر دو ۲۳ ساله بودند ازدواج کردند. بری قصد داشت به دانشگاه پزشکی برود و منتظر آزادی خوزه بماند. خوزه در سال ۲۰۲۰ آزاد خواهد شد.
هلنا و فرانز
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

سال ۱۹۴۲ بود و یک زن جوان اسلواکی یهودی به نام هلن به آشویتز فرستاده شد. هلنا زیبا بود و یکی از آسان‌ترین شغل‌ها در بخشی از کمپ به او داده شد. شغل هلنا مرتب کردن وسایل دزدیده شده از خانواده‌های یهودی و فرستادن آن‌ها به آلمان بود. او می‌توانست موهای خود را بلند نگه دارد و در خطر کشته شدن نبود. اما بسیاری از افراد خانواده او در بخش‌های دیگر کمپ کشته شده بودند؛ بنابراین درست مثل سایر زندانی‎‌ها تنفر خاصی از نازی‌ها داشت.
وقتی افسر ۲۰ ساله نازی به نام فرانز در یادداشتی به او گفت عاشقش شده، هلنا با نفرت آن را مچاله کرد. او حتی به فرانز نگاه هم نکرد. با این وجود فرانز به رفتار دوستانه‌اش با او ادامه داد. به او غذای اضافه می‌داد و در برابر سایر نگهبانان از او حفاظت می‌کرد. یک روز فرانز خواهر هلنا را از مرگ در اتاق گاز نجات داد و شخصا او را تا کمپی که هلنا در آن بود اسکورت کرد. خواهران به هم پیوستند و این برای هلنا کافی بود تا به فرانز فرصتی بدهد. آن‌ها با هم رابطه عاشقانه داشتند ولی وقتی جنگ تمام شد راهشان از هم جدا شد. با این حال هلنا به دادگاه رفت، درباره شخصیت او شهادت داد و زندگیش را نجات داد.
ویکتوریا و جاناتان
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

دختری به نام ویکتوریا یکی از کتابفروشی‌های مورد علاقه خود را در توئیتر دنبال می‌کرد که متوجه شد کسی که حساب توئیتر این کتابفروشی را آپدیت می‌کند بسیار باهوش و بامزه است. او در توئیتی نوشت که عاشق او شده است. درواقع این حساب توسط پسری هم سن و سال او با نام جاناتان اداره می‌شد. او به صورت پاره وقت در کتابفروشی کار می‌کرد. بعد از توئیت ویکتوریا آن‌ها با هم درباره نوشته‌های جاناتان صحبت کردند، اما هرگز مکالمه فراتر نرفت.
یک روز جاناتان توئیت کرد که عاشق دونات است. گرچه آن‌ها هرگز رو در رو ملاقات نکرده بودند، اما ویکتوریا با یک پاکت دونات به کتابفروشی رفت. آن‌ها را روی کانتر گذاشت و فرار کرد، چون خجالت می‌کشید. جاناتان بعد از کارش به ویکتوریا پیشنهاد داد با هم بیرون بروند. اکنون سه سال و نیم از آن زمان گذاشته، آن‌ها با هم ازدواج کرده و جاناتان یک نویسنده حرفه‌ای شده است.
اما و آدم
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

اما یک زن فرانسوی بود که در انگلستان زندگی می‌کرد. او حس کرد زندگی کاری پرمشغله اش مانع اجتماعی شدنش می‌شود بنابراین در یک وبسایت دوست یابی معتبر ثبت نام کرد و با مردی به نام رونی آشنا شد. از آنجا که برای تایید آی دی کاربران باید ماهانه مبلغی پرداخت می‌شد، اِما فکر کرد می‌تواند باور کند رونی یک مرد جذاب واقعی است.
چند ماه بعد، با اینکه هرگز یکدیگر را ندیده بودند، اِما عاشق رونی شد. ولی بعد متوجه شد که این یک دام است. عکس‌های رونی در واقع مدلی به نام آدم گوزل بودند که در ترکیه زندگی می‌کرد. او شجاعانه به آدم پیغام داد و به او گفت که یک نفر از عکس‌های او سوء استفاده می‌کند. در یک دوره چند ماهه، آن‌ها با هم صحبت کردند و عاشق هم شدند. برخلاف رونی، آدم واقعی بسیار راغب بود تا از طریق اسکایپ واقعی بودن خود را ثابت کند. آن‌ها واقعا با یکدیگر ملاقات و در نهایت با هم ازدواج کردند.
مارک و زو
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

در سال ۲۰۰۳، زو هر روز برای کار با قطار به لندن می‌رفت. یک روز مردی که قبلا هرگز متوجه او نشده بود در حال کتاب خواندن در همان قطار بود. زو فکر کرد او بسیار جذاب است و از کتابی که انتخاب کرده بود فهمید باید مرد باهوش و عمیقی باشد. زو چند بار سعی کرد توجه او را جلب کند، اما مرد همیشه آنقدر روی کتابش تمرکز کرده بود که متوجه او نمی‌شد.
یک روز زو شجاعتش را جمع کرد و هنگام پیاده شدن یادداشتی برای او گذاشت. او در نامه توضیح داد که هر روز او را می‌بیند و به نظرش دوست داشتنی می‌رسد؛ و آدرس ایمیلش را برای او گذاشت. همان روز مرد جوابش را داد. او گفت نامش مارک است و نامزد دارد. زو شکست خود را پذیرفت و بدون اینکه دیگر صحبت کنند هر روز با همان قطار سفر می‌کردند. هشت ماه بعد، مارک مجرد شد. او به زو ایمیل داد و با او قرار گذاشت. آن‌ها اکنون ازدواج کرده و دو فرزند دارند.
اریکا و آرت
داستان‌های عاشقانه عجیب ولی واقعی

اریکا در کالیفرنیا و آرت در نیویورک زندگی می‌کردند. اگرچه آن‌ها هزاران کیلومتر با یکدیگر فاصله داشتند، ولی یکدیگر را در اینستاگرام پیدا کردند. هردوی آن‌ها عضو یک جامعه ادبی آنلاین بودند که از یک هشتگ برای دنبال کردن نوشته‌های هم استفاده می‌کردند. بالاخره آن‌ها با هم صحبت کردند و بعد از یک سال تماس تلفنی و مجازی عمیقا عاشق هم شده و تصمیم گرفتند ازدواج کنند، حتی قبل از اینکه رو در رو یکدیگر را ببینند. اریکا و آرت در سال ۲۰۱۶ برای اولین بار در فرودگاه کالیفرنیا یکدیگر را دیددند. آرت زانو زد و از اریکا خواستگاری کرد. آن‌ها فورا با هم ازدواج کردند.

منبع: listverse
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    چه قشنگ

  • مرمر

    خیلی جالب بود

  • zyn

    حالا ایران ۱۰سال با یارو خاطره میسازیم نمیخوادمون اخرش میره دخترخالشو میگیره.خوشبحالشون واقعا

    پاسخ ها

    • بدون نام

      از بس که مردای ایرانی بچه ننه و فاقد قدرت تصمیم گیری ان تا مامانشون اجازه نده عقلشون کار نمیکنه

    • بدون نام

      همون مامانا هم زن هستند و از جنس شما.
      و شما هم مادران آینده ایرانی هستید که چنین پسرانی تربیت می کنید

    • Neymar

      حقیقت تلخ

    • رویا

      کی هستن که بخوانمون یا نخوانمون فدای سرت اصلا نباید به این پسرا محل داد .پسرا و مردای ایرانی همشون در رو هستن چون ترسو و هوسبازن خودشونم میدونن بیخودن

    • v

      خانووووووووووووووووووم حالا مگه مجبوری همه رو امتحان کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!

    • v

      بعضی از خانوما چشماششون رو بستن متاسفانه و یا چشماشون فقط خودشونو میبینن مردا بیشترین توجه رو از معشوقه خودشون میخوان

    • بدون نام

      از بس شما دخترها احمقید

    • بدون نام

      لابد فهمید بدردش نمیخوری یعنی با هرکی رفاقت کردی حتما باس باهاش ازدواج کنی

    • بدون نام

      این چه ادبیاتیه دختر خوب؟
      دختر خالشو میگیره؟ اینطوری حرف زدن راجع به دخترا نوعی بی احترامی به خود دخترهاست؛
      فعل گرفتن برای اشیا و موقعیتهای منفعل استفاده میشه نه برای آدمها

  • بدون نام

    عشق یعنی جنبش هورمونها, همین و بس, بخصوص عشق در نگاه اول. چیزی که هر نوع روابط انسانی رو سرپا نگه میداره تعهده

    پاسخ ها

    • ستایش

      100 درصد موافقم با حرفت

    • بدون نام

      بهت کتاب ملت عشق رو توصیه میکنم تا بفهمی عشق چیه

    • بدون نام

      دقیقا...بعد از رسیدن به اون چیزی که حرارت بدن بالا میبره..بعد همه چیز عادی میشه

  • marix

    خیلی جالب بود! حالا اینجا با یکی دوست میشی صفر تا صدتم میذاری بعدش طرف بعد چند سال میگه فاز من دوستی ساده بود...!

  • بدون نام

    عالی بود.کاش تو ایرانم آنقدر به روابط متعهد بودن

  • دایانا ارجان

    من و شوهرم تو نت باهم آشنا شدیم عاشق هم شدیم باهم ازدواج کردیم الان ۶ساله میگذره یه بچه داریم هنوزم همدیگه دوست داریم ولی وقتی قرار بود بیاد خواستگاری رومون نشدبه خونوادها بگیم کجا اشنا شدیم ودروغ گفتیم از زندگیمون راضییم وگاهی یاد اون روزا میفتیم ولی تو ایران این شیوه آشنایی عجیبه براشون اونور عادیه خونوادها عمرا راضی شن

    پاسخ ها

    • بدون نام

      برای ما هم همین اتفاق افتاد و ۱۱ ساله جون میکنیم به هم برسیم و موفق نمیشیم
      از بی شرفایی که مملکتمو اداره میکنن صمیمانه سپاس گزارم و یه روز تاوان این سالها رو پس خواهند داد

  • بدون نام

    حالا تو ایران پسره با صد تا دختر یواشکی دوسته واظهار عشق میکنه آخرشم معلوم میشه فقط عاشق ننه شه.راستی چرا مردای ایرانی این جوری هستن؟!!!

    پاسخ ها

    • بدون نام

      تو خودت ننه ی آینده ایرانی هستی

    • بدون نام

      دوست عزیز
      اولا من تاحالا باکسی دوست نبودم پس جمع نبند
      دوما خارجم اونطور که تو فکر میکنی نیست و اینا استثناهاشه
      زیاد جدی نگیر

    • سپیده

      عاشق ننه شه رو خوب اومدی:))

    • بدون نام

      تو کشور ما و کشورای عربی مردا خیلی بد تربیت میشن. همین باعث میشه نهایتا نه ززنا خوشبخت شن نه مردا؛ چون یه طرف رابطه همیشه میلنگه (حرفم معنیش این نیست که همیشه ایراد از طرف مردهاست؛ ولی به نظرم بیشتر وقتا ایرادات شخصیتی مردا جلوی رابطه سالم رو میگیره)

    • بدون نام

      ننه چیه؟ چه طرز حرف زدنه...توی کشورهای غربی رابطه های قبل ازدواج خیلی هم زیاده چرا با خوندن یه متن جوگیر میشین

  • Yas

    خیلی عالی بود ممنون، عشق واقعی خیلی خوبه حتی ازش خوندن هم لذت بخشه، از صمیم قلب آرزو میکنم واسه همه اتفاق بیفته ولی نمیدونم چرا یاد این دیالوگ میفتم که میگفت عشق واقعی مثل روح میمونه همه بهش اعتقاد دارن ولی کمتر کسی اونو دیده، به هر حال من امید دارم بتونیم تجربه اش کنیم، واقعا چی بهتر از عشق واقعی هست

    پاسخ ها

    • بدون نام

      یاس عزیز دور از خوشبینی های بی معنی و بی دلیل بنده هم به عشق واقعی معتقدم و تجربش کردم و برای شما و تک تک انسانهای زیبای کره ی زمین آرزومندم

  • بدون نام

    چه زیبا!!

  • آرمان

    عشق و عاشقی همش دروغه.سه ماه خودمو کشتم خانوم همکلاسیم بفهمه دوسش دارم ، آخرشم رفت با یه پسر دیگه عروسی کرد.
    من با اینکه 26 سالمه اولین بارم بود عاشق میشدم.آخرین بارمم حتما هست... .

    پاسخ ها

    • ستایش

      کاش رک حرفتو میزدی. ولی یقینا خدا برات ی بهترشو میخواد

    • شقایق

      اخی عزیزم
      من قضیم خیلی پیچدس
      من همجنسگرام عاشق یه دختر شدم
      خیلی سخته به جنس مخالف علاقه نداشته باشی
      پسرا منو جذب نمیکنن ولی از ته دل عاشق اون دخترم
      براشم همه کار میکنم تا هر وقت که بخواد جونمم براش میدم

    • بدون نام

      مگه علم غیب داره که بفهمه؟
      برای بیشتر دخترا چندین بار پیش میاد که پسرا بیان بهشون ابراز علاقه کنن؛ مگه میشه آدم حرف هر پسری که ابراز علاقه کرد رو بپذیره آخه؟

  • آبادانی

    سلام در داستان اول نام پسر طارق و نام دخنر هدیل می باشد برترین ها احتمالاً از زبان لاتین ترجمه کردین چون در زبان لاتین تارک نوشته می شود

  • بدون نام

    خوش بحالشون که بهم رسیدن کاش منم به عشقم میرسیدم

    پاسخ ها

    • بدون نام

      به امید خدا انشالله

  • بدون نام

    منم عاشق یکی هستم که سه سال از خودم بزرگتره ولی فک نکم اون بهم اهمیت بده بعد چیزی هم که آزارم میده اینکه میدونم قبلاً دوست پسر داشته

    پاسخ ها

    • بدون نام

      مهم سن عقلیه نه شناسنامه

  • بدون نام

    همیشه عاشق شدن و بهم رسیدن ساده نیست.
    ولی واقعا نمیتونم درک کنم که چطوری دوتا ادم توی فضای مجازی عاشق هم
    میشن، بدون اینکه حتی یکبار هم رو دیده باشن :|

  • نیک

    کاربرآرمان ...من یه دخترم زمان دانشجویی یه نفر هم نام شما رو دوست داشتم ظاهرا اون هم ابراز علاقه کرده بود اما فرد واسطه گفته بود این دختر اصلا نمیشناسدت!!!!!
    در هرحال الان برای هم کلاسیم ارزوی خوشبختی. میکنم که نمیدونم کجاست یا چیکار میکنه وبرای اون فرد واسطه طلب شفا.....
    اینه که شاید شما هم همه ماجرا رو ندونی

  • آرش

    میگن تو اسپانیا ازدواج هایی که از آشنایی اینترنتی شروع میشن از شکل سنتی آشناییه بیشتر شده، اونوقت اینجا بعد سه ماه دوستی میفهمی اسم واقعی طرف سلیمانه

    پاسخ ها

    • ریحانه

      سلیمان خوب اومدی
      زیاد خودتون درگیر این داستانا نکنین ازدواج خیلی خوبه ولی نه با هرکسی و به هرقیمتی . مطمئن باشین اگر توی ایران شرایط برای ازدواج اینطوری فراهم میشد همه شکست عشقی میخوردن چون فعلا جنبش نداریم

  • بدون نام

    من خودم از طریق اینستا با ی پسر خارجی آشنا شدم و باید بگم ک اصلا مثل پسر ای ایرانی نیست بخاطر من اومد ایران!!!!!!!! برای ازدواج با هم هرکاری میکنیم! چون ارزششو داره!!!!!! خواستن توانستنه!

    پاسخ ها

    • بدون نام

      آره جون خودت

    • بدون نام

      منم همین کلکو به یه دختر زدم اون فکر میکنه ایتالیایی هستم

    • بدون نام

      لایک بدون نام

    • بدون نام

      اتفاقا پسرای خارجی خیلی احساساتی نمیشن. وقتی بفهمن ازت ابی گرم نمیشه راحت میذارن و میرن اصلا هم براشون مهم نیست. البته همه ادما یه جور نیستن. ولی میخوام بگم منطقشون اینه خودشون در اولویتن و دیدگاهشون نسبت به عشق یه جور دیگه ست

  • رضا

    با سلام منم با ازدواج اینترنتی مشکلی ندارم ولی بعدش باید بیشتر خودمان را بشناسیم

  • مهلا

    من زیادبه عشقاامروزی اعتمادی ندارم عشق فقط مادربه فرزند

    پاسخ ها

    • بدون نام

      خخخخخخخ

  • as

    قشنگ بود... .
    ولی خوب همیشه هم اینجوری قشنگ نیست.اتفاقات تلخ تو عشق بیشتر از اتفاقات شیرینه... .

  • بدون نام

    عشق چرنده

  • سویل

    منم یکیو دوس دارم ولی نمیخوام بدونه بهم میگه هر کاری بگی واسه اثبات عشقم میکنم برات ولی بازم مطمئن نیستم ‌

    پاسخ ها

    • بدون نام

      حتما یکی از عروسکات هست زیاد جدی نگیر...

    • سویل

      عروسک چیه من ۲۱ سالمه

    • نادیا

      حرف مفت میزنه همش خالی بندیه، بعد از ازدواج هست ک چهره ی واقعیشون معلوم میشه، مردای دروغ گو

    • باران

      سویل جان سعی کن بشناسیش شاید واقعا راست بگه و دوستت داشته باشه

    • بدون نام

      اگه عروسکت نبوده پس حتما دل دردی چیزی بوده بازم زیاد جدی نگیر
      درساتم خوب بخون مشقاتم بنویس

    • بدون نام

      سیبیل کلفتو میگی خوبه عقد دختر خاله پسرخاله در زیرزمینها بستن اونی که در اسمون بستن مال دخترعمو پسرعموست

  • بدون نام

    ازدواج، مرگ عشق است. شکسپیر

  • 7

    عشق برای قصه هاست

  • مس

    زن طلاست و مرد جواهر

  • خاله قزی

    خب چیه حالا همه تون ذوق مرگ شدین ؟!؟تکراری بود مطلبش!!!

  • بدون نام

    باز هم از بی سوژه گی زدید به جاده های تکراررر

  • مری

    منو عشقمو جنگ تو سوریه از هم جدا کرد

    پاسخ ها

    • بدون نام

      همون بهتر معلومه احمقی بوده پسره

  • مری

    خوش بحالشون

  • Soسوناna

    آخی خ جالب بودددددددددد

  • بدون نام

    بعضیاش تکراری بود،یکم مطالبتون رو بروزترکنیداقای سردبیر....

  • بردیابارانی

    سلام ودرودممنونم واقعاجالب بودبه اینامیگن عشق

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج