طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا محمد علیزاده (انار ا... برهانه)
آن خواننده غمانگیز، آن همرنگ پاییز، آن خداوندگار احساس، آن صدایش در حال احداث، آن بغضآلود خسته، آن خواننده با دهان بسته، آن همیشه در حال کنسرت، آنکه آلبوم میده فرت فرت، آنکه یا میگفت «نرو» یا میگفت «برگرد»، آنکه دلش همه جا گیر میکرد، آن همه آهنگهایش بر وزن.....
آن خواننده غمانگیز، آن همرنگ پاییز، آن خداوندگار احساس، آن صدایش در حال احداث، آن بغضآلود خسته، آن خواننده با دهان بسته، آن همیشه در حال کنسرت، آنکه آلبوم میده فرت فرت، آنکه یا میگفت «نرو» یا میگفت «برگرد»، آنکه دلش همه جا گیر میکرد، آن همه آهنگهایش بر وزن «اوووم اووووم»، آن کنسرتش دفع کننده تمام سموم، آن روشش مخالف و اسمش در قافیه با شماعیزاده، شیخنا و مولانا محمد علیزاده (حفظا... اصواتهالتعالی) از مشایخ پاپ بود و مجاهده عظیم داشت و موصوف بود به احساس نازک و طبع لطیف و تیتراژ بسیار میخواند و کنسرت بسیار داشت و چون کسی کار ناصوابی میکرد، میگفت: «رفتی این کارا رو کردی، خب که چی شه؟» رحمها.. علیه.
ابتدای حال او این بود که مطربی و خوانندگی دوست نداشت. او را به جبر به استودیو بردند و زورش کردند که آواز بخوان. پس چون شروع به خواندن کرد گریه و ناله میکرد و بغض فراوان داشت و آه بسیار میکشید. مریدان چون صدایش شنیدند خیالشان آمد که سبکش اینطور است و آلبومهایش خریدند و آهنگهایش گوش کردند و شد آنچه شد.
پس از آن چون خواست دوباره خواندن، ارنجمنتان را میگفت: «مرا کتک بزنید و پیتزا و پاستیل نشانم دهید و خودتان بخورید و از غم غصههایتان تعریف کنید تا صدایم ژوست شود» و ارنجمنتان چنین میکردند و نیمه شب برای خواندن بیدارش میکردند و پیش از ضبط، ساقه طلایی و آدامس شیک و قرص جوشان میدادند که بخورد و این از افضل ترکیبات بود که صدا را پخته میکرد.
نقل است که در زهد و دنیاگریزی از سرآمدان روزگار خویش بود و پیوسته کت سه سایز کوچکتر میپوشید و سخت راه میرفت و چهرهاش در وقت خواندن آنچنان بود که گویی فیالحال بویی بد از جایی به در شده و هوا را آلوده کرده. همچنین در خبر است که خسته بود و حس و حال نداشت و سر به زیر و گوشهگیر بود و چون دلخور میشد؛ خودش را میخورد و مدام یک نفری، ولش کرده بود و رفته بود و هرچه ضجه میزد و گریه میکرد، برنمیگشت.
درخبر است که در صحبت جمله استادان بود و قبولی جمله بزرگان یافته بود. چندان که شیخنا احسانعلیخانی (بغضه مثل، ماه عسل) به کنسرتش میرفت و او را میگفت: «بغضت رو دوست دارم رو نالههات بیشتر کار کن» و شیخنا صابر ابر با آهنگهایش حس میگرفت و فیلم بازی میکرد.
نقل است بزرگی از استادان سمرقند در مجلس درسش مریدان را پرسید که: «سختترین و دردناکترین حال آدمی که هیچ مفری از آن نباشد، کدام است؟» جمله مریدان پاسخی دادند. یکی گفت: «غم دوری یار».شیخ گفت: «از این جانکاهتر». دیگری گفت: «سیل و زلزله و آوار». استاد گفت: «از این فزونتر» آن یکی گفت: «مشروطی آخر ترم». شیخ گفت: «از این دردناکتر». آخر مریدان جواب نیافتند و گفتند: «شیخ خود بگو که پاسخ چیست؟» استاد گفت: « سختترین و دردناکترین حال آدمی که هیچ مفری از آن نباشد اینه که تو تاکسی، تو ترافیک عصر پنجشنبه گیر کنی و راننده هم فقط محمد علیزاده پلی کنه... میفهمی؟» و بر سر میکوبید و جمله مریدان نیز چون این شنیدند بر سر کوفتند و نعرهها زدند تا جملگی از هوش رفتند.
و شیخنا علیزاده همان است که ترانههای نیکو میگفت و اشعار: «دل به دل دل این دل دلمرده بده» و «چی شده که دلم به دل دیگهای دیگه دل نمیده» و « آخه دل تو دل دل من دیگه نیست» از اوست. در آخر کارش آوردهاند که او را گفتند: «ترانهای بگو که در آن لغت «دل» استفاده نشده باشد». دل درد گرفت و بر زمین و افتاد و هیچ نمیتوانست بگوید. رحمه ا... علیه.
نظر کاربران
عااااااااااالی عااااااااالی عااااااااااالی
خیییلی عالی و جالب بود...
ای جانم استاد بزرگ احسان خان علیخانی...
ممنون . جالب بود :-)
دست آقای حسام حیدری با این ذوق وقریحه طنزش درد نکنه خیلی بامزه بود عالی
صداش خیلی ناللللللسسسسس
قشنگ بود ب خلاف بقیه
استاد علیخانی!!!!!
خخخخخخخخخخخخخ