طنز؛ کتاب جدید دبستان
آقای رییسجمهور در مراسم بازگشایی مدارس گفتهاند که وقتی امروز کتابهای درسی را باز میکنیم غیر از عوض شدن جلد، فونت، عکس وتغییر بعضی عبارتها نسبت به زمانی که ما درس میخواندیم، تغییر چندانی نکرده است.
آقای رییسجمهور در مراسم بازگشایی مدارس گفتهاند که وقتی امروز کتابهای درسی را باز میکنیم غیر از عوض شدن جلد، فونت، عکس وتغییر بعضی عبارتها نسبت به زمانی که ما درس میخواندیم، تغییر چندانی نکرده است. درست هم گفتهاند. ما هم چند تغییر برای درسهای معروف کتابهای درسی پیشنهاد میکنیم:
درس تصمیم کبری:
نام کبری به صغری شاخ اینستا تغییر کند. چون تصمیمی که میگیرد آنچنان هم بزرگ نیست. صغری شاخ اینستا گوشی آیفون ۸ را زیر درخت جا بگذارد و ممد لمینت آن گوشی را پیدا کند و عکسش را در اینستا به اشتراک بگذارد و از آنجایی که این دو جزو پر فالوئرهای اینستا هستند و به هم میآیند با هم ازدواج کنند و پیج مشترک راهاندازی کنند.
درس دهقان فداکار:
دهقان فداکار منتظر بماند تا قطار از ریل خارج شود و همه مسافرانش نابود شوند و بعد عکس حادثه را در اینستا بگذارد و کلی لایک دریافت کند.
درس چوپان دروغگو:
چوپان دروغگو گوسفندها را اختلاس کند و برود کانادا و از آنجا استوری بگذارد که گرگ آمده است و گوسفندان را دریده است. صاحبان گوسفندان هم برای شکایت، هر روز جلوی بانک مرکزی جمع شوند و اعتراض کنند. بانک مرکزی هم بگوید چوپان دروغگو جزو چوپانهای مجاز ما نبوده است و به ما هیچ ربطی ندارد.
درس روباه و کلاغ:
روباه برای کلاغ آواز بخواند و عدهای بیایند و روباه را به خاطر برگزاری کنسرت در محل نامناسب دستگیر کنند. کلاغ هم یک گوشهای بنشیند و نان و پنیرش را بخورد.
درس روباه و خروس:
خروس بعد از اینکه در دهان روباه آواز خواند، روباه موبایلش را درمیآورد و از او عکس میگیرد. زیرش هم مینویسد: شام امشب خروس پلو. سگهای روستا هم عکس را توی رختخواب لایک میکنند و میخوابند.
درس شیر و روباه:
روبهی بیدست و پا یک گوشهای افتاده است و گدایی میکند و شیرهای مختلف، نیمخورده غذای خود را به او میدهند. شب که میشود، روبه بیدست و پا ناگهان بلند میشود و میفهمیم که خیلی هم با دست و پا بوده و فقط تمارض میکرده. پلیس او را تعقیب کند و وارد خانهاش شود و ببیند کلی پول و پله از راه گدایی کسب کرده است.
درس حسنک کجایی:
حسنک در تلگرام مشغول چت کردن با اکرم است. صدای حیوانات بلند شده ولی حسنک همچنان مشغول چت است. امین برادر اکرم متوجه چت کردن این دو میشود و میآید در خانه حسنک و یقهاش را میگیرد. حسنک هم حسابی به خدمت امین میرسد و به او میگوید: همین کارها را میکنید که نیمی از دختران دهه۶۰ مجرد ماندهاند. امین میگوید: داداچ داری اشتبا میزنی. برو به حیواناتت برس که آبرویت را نبرند و هی نگویند: حسنک کجایی.
نظر کاربران
عالی عالی
واقعا جالب بود خوشم اومد