پاراگراف کتاب (۱۳۵)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخدادها و مناسبتهای ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامههای یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانههای ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیهای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جملهای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه میگذرد به جای آنکه کوتاهیهای گذشتهی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را میرنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
این است که او را عادت دهید هر چه می خواهد به زور بگیرد، زیرا هر قدر آرزوهایش آسانتر انجام گیرد خواستهایش زیادتر خواهد شد، دیر یا زود به علت عدم قدرت مجبور خواهید شد برخلاف میل خود خواهشهای او را نادیده بگیرید. صدمه حاصل از این امتناع که طفل به آن عادت نکرده است، در قیاس با محرومیت از آنچه میل به دست آوردنش را دارد، به مراتب بیشتر است بچه لوس و پر توقع اول عصایی را که در دست دارید می خواهد، بعد ساعتتان را، سپس مرغی را که می پرد و ستاره هایی را که می درخشند. خلاصه هر چه را می بیند می خواهد. چگونه می توانید او را راضی نگه دارید؟ مگر اینکه خدا باشید.
امیل | ژان ژاک روسو
۲_ چگونه ممکن است که آدمها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟
شوپنهاور میگوید: «به سادگی»؛
این «دنائت فطری بشری است.
این امر نتیجهی «نخوت ذاتی»
و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن،
فکر نمیکنند بلکه پرحرف و فریبکارند
آنها به سرعت موضعی اختیار میکنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن میچسبند.
نخوت همیشه بر حقیقت غلبه میکند!
هنر همیشه برحق بودن | آرتور شوپنهاور
۳_ هیچ رابطهای قادر به از میان بردن تنهایی نیست.
هریک از ما در هستی تنهاییم ولی میتوانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم، همانطور که عشق درد تنهایی را جبران میکند.
بوبر میگوید:
"یک رابطهی خوب و صمیمی، بر دیوارهای سر به فلک کشیدهی تنهایی آدمی رخنه میکند، بر قانون بی چون و چرای آن فائق میشود و بر فراز مغاک وحشتانگیز عالم، از وجود خود به وجود دیگری پل میزند."
روان درمانی اگزیستانسیال | اروین د یالوم
۴_ از آن شکوه داری که دست یغماگر ایام آنچه را که عزیز داشته ای به تاراج برده؛
دیگر از لذات جسمانی بهره ای نمی بری و بامدادان خاطره ای از هوس های نیمه شب در سر نداری؟
دیگر از خیال سفرهای دور و دراز شادمان نمی شوی و بر خلاف دوران جوانی هوای خودآرایی و جلوه گری نمیکنی؟ گمان داری که دیگر غارتگر زمانه چیزی در خانه ی دلت باقی ننهاده، اما نگران مباش!
تا وقتیکه یارای اندیشیدن و امکان دوست داشتن داری، چیزی براستی از دست نداده ای.
دیوان شرقی | یوهان ولفگانگ فون گوته
۵_ میلیاردها نفر به تماشای مارادونایی نشستهاند که چنان ماهرانه با دستش توپ را توی گل میکند که از چشم داوران پنهان میماند و به یمن همین مهارت او تیم مارادونا به فینال میرسد و قهرمان جهان میشود اکثر تماشاگران احتمالا از دیدن این صحنه لحظهای جاخوردند و لحظهای درد تهدید به جانشان افتاد نوعی یادآوری دوران کودکی و جهان افسانههای پریان که در آن راستی پیروز میشود و دروغها برملا میشوند و نیرنگ و فریب مجازات میشود. اما یک میلیارد آدم در ضمن به هنگام تماشای این صحنه دریافتند که چنین چیزهایی مال همان افسانههای پریان است و در جهانی که ما زندگی میکنیم مارادوناها غرق افتخارند، دانشجویان جدیتر و پیگیرتری که در میان ما هستند نتیجه گرفتند که هرآنچه راه به پیروزی میبرد در نهایت موجه است.
روح پراگ | ایوان کلیما
6_ مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش!
یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف!
در خانه ما به چیزهایی حیف گفته میشد که نباید آنها را مصرف میکردیم..!!
نباید به آنها دست میزدیم،
فقط هر چند وقت یک بار میتوانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم!
حیف مادرم که دیگر نمیتواند درِ صندوقِ حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاورد و با دستهای ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد!
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد...
دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظهاش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشتههایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست...
حیفِ مادرم که قدر حیفترین چیزها را ندانست!
قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد...
از بالای پله چهلم | محمود کیانوش
۷_ آدم بهتر است یک برادر داشته باشد، این احساس خوبی است که آدم وقت سفر و خداحافظی پیشانی اش را بگذارد روی شانه ی مردی که برادرش است. یا اگر خواست صورتش را ببوسد زبری ته ریش مرد را بر روی گونه اش احساس کند. آن وقت دلش نمی سوزد که عشقی تو زندگی ندارد. دست کم محبت خواهر برادری جایش را پر می کند. محبت بین خواهر و برادر هیچوقت از بین نمی رود. تازه، خراب هم نمی شود. ممکن است آدم با برادرش دعوا بکند ولی ممکن است یک روزی هم آشتی بکند. بدون آنکه چیزی خراب بشود. آدم یک برادر داشته باشد خیلی خوب است. خیلی خوب.
حتی وقتی میخندیم | فریبا وفی
8_ عشق نیروئی است که تولید عشق میکند، ناتوانی عبارت است از عجز از تولید عشق.
این فکر را مارکس به بهترین وجهی بیان کرده است.او میگوید:
"انسان را به عنوان انسان و رابطه اش را با دنیا به عنوان یک رابطه انسانی فرض کنید،در نظر بگیرید که عشق را تنها با عشق میتوان مبادله کرد،و اعتماد را با اعتماد و بر همین قیاس.اگر بخواهید از هنر لذت ببرید،باید آموزش هنری دیده باشید،اگر بخواهید در دیگران موثر باشید،خودتان باید شخصی واقعا پرشور و عامل ایجاد نفوذ در مردم باشید.اگر شما بدون اینکه طلب عشق کنید عشق می ورزید،یعنی اگر عشق شما عشقی است که قدرت تولید عشق ندارد،اگر بوسیله تجلی زندگی به عنوان یک عاشق از خودتان یک معشوق نساخته اید،عشق شما ناتوان است،یک بدبختی است."
هنر عشق ورزیدن | اریک فروم
۹_ و باز هم پول، همه چیز پول است. همه ی روابط انسانی را باید با پول خرید. اگر پول نداشته باشی، مردها به تو اهمیت نمی دهند، زن ها عاشقت نمی شوند، نه نمی شوند؛ یعنی توجه و عشق به تو آخرین چیزی است که اهمیت خواهد داشت و در نهایت توجه و عشق تا چه اندازه حقیقی خواهند بود! اگر پول نداشته باشی، دوست داشتنی نیستی! حتی اگر با زبان آدم ها و فرشته ها سخن بگویی. اگر پول نداشته باشی، آن موقع دیگر زبانی که با آن صحبت میکنی به نظر دیگران، زبان انسان ها یا فرشتگان نخواهد بود...!
همه جا پای پول در میان است | جورج اورول
10_ محتوای وجدانمان درست همان چیزهایی است که از دوران کودکی آنهایی که بزرگشان می داشتیم یا از ایشان میترسیدیم، بی دلیل و مرتبا از ما می خواستند. پس هر گونه احساس اجبار به انجام چیزی، از وجدان بر می آید.
'' باید این کار را بکنم و این کار را نکنم ''.
همان احساسی که نمی پرسد؛ چرا باید چنین کنم؟ _ در همه مواردی که موضوعی با '' بدین سبب '' و '' چرا '' انجام می گیرد، آدمی بی رای وجدان کنش می ورزد؛ اما نه لزوما علیه آن ._ باور به '' اجبار بنیادین '' و قدرت ها , سر چشمه وجدان است؛ پس از این رو، آوای خداوند در سینه آدمی نیست (که نهینمان می زند) بلکه صدای آدمیانی چند در آدمی ست.
آواره و سایه اش | فردریش نیچه
۱۱_ گاهی آدم رمانی نیمه تمام دارد، می رود خانه چای دم می کند، سیگاری زیر لب می گذارد، تکیه به بالشی می دهد و نرم نرم می خواند. خب، بدک نیست. برای خودش عالمی دارد، اما بدبختی این است که هر شب نمی شود این کار را کرد.
آدم گاهی دلش می خواهد بنشیند و با یکی در مورد کتابی که خوانده است حرف بزند، درست انگار دارد دوره اش می کند. اما کو تا یکی این طور و آن همه اُخت پیدا بشود؟!
بره گم شده راعی | هوشنگ گلشیری
۱۲_ هرگز کار ما تمام نخواهد بود تا آنکه جنگ را از میان برداریم. برای تأمین این منظور، باید آدمی را ترغیب کنیم که مسائل بینالمللی را با روشی نو بنگرد، نه به عنوان زورآزمایی، که در آن پیروزی از آن جناحی است که در کشتار عامه نهایت چیرهدستی را دارد، بلکه آنرا حکمیتی بداند که بر اساس اصول و موازین قانونی پذیرفته شدهای عمل میکند. تغییر دادن عادات ذهنی که طی قرنها ملکه آدمی شده است کار آسانی نیست، اما چارهای نداریم جز اینکه به تغییر این عادت ذهنی همت گماریم.
آینده بشر | برتراند راسل
13_ مردی می گوید:
_تو خفه شو! زن ها تو جنگ هیچی ندیده اند.
زن می گوید:
_هیچی ندیده اند؟ الاغ! ما کلی کار و دلواپسی داریم: باید به بچه ها غذا بدهیم، از زخمی ها مراقبت کنیم.
شما، جنگ که تمام میشود، همه تان یکهو قهرمان می شوید.
مرده، قهرمان. زنده مانده، قهرمان. معلول، قهرمان.
واسه همین است که شما مردها جنگ را اختراع کرده اید. خب، انجامش بدهید، قهرمان های خرفت!
دفتر بزرگ | آگوتا کریستوف
۱۴_ باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد،
نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او
بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود!
هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست،
زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق مى شود.
جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و ناخوشایند می کند.
به زنی باهوش و قوی نیاز است تا مردش را خلع سلاح کند، نه با خشم بلکه با عشق.
مردان خصوصیات زنانه را به دلیل نرمی و لطافت زن قبول می کنند و نه به دلیل قدرت او.
زن بودن | تونی کرنت
۱۵_ زمین بیش از همه ی کتابها به ما می آموزد. چون در برابرمان ایستادگی می کند. انسان موقعی که به سد و مانعی بر می خورد می تواند به موجودیتش پی ببرد. اما برای رسیدن به این منظور ابزاری لازم دارد. رنده ای یا گاو آهنی باید داشته باشد. برزگر با شخم زن، اندک اندک رازهایی را از دل زمین بیرون می کشد و حقیقتی که به آن دست می یابد جهان شمول است.
زمین آدم ها | آنتوان دوسنت اگزوپری
نظر کاربران
فوق العاده بود