طنز؛ جوجه اردک کاراتهکا
بین همه جوجه اردکها، این یکی با بقیه فرق داشت و در گیرندههای سیاه و سفید، با رنگ مشکی خرپلاغی مشخص بود. البته این جوجه اردک سیه چرده بسیار چغر و بدبدن بود، ولی در آن سن چغر بودن زیاد به کارش نمیآمد چون بقیه جوجه اردکها دیگر برای بازی سمت او....
بین همه جوجه اردکها، این یکی با بقیه فرق داشت و در گیرندههای سیاه و سفید، با رنگ مشکی خرپلاغی مشخص بود. البته این جوجه اردک سیه چرده بسیار چغر و بدبدن بود، ولی در آن سن چغر بودن زیاد به کارش نمیآمد چون بقیه جوجه اردکها دیگر برای بازی سمت او نمیآمدند و صدایش میکردند «جوجه اردک زشت».
بنابراین جوجه قصه ما همیشه تنها میماند و فقط پدرش او را تحویل میگرفت تا افسرده نشود. در حالی که بقیه جوجه اردکها به صف دنبال مادرشان میرفتند و شنا کردن را یاد میگرفتند، این جوجه در خانه میماند و به پدرش جواب «سه افقی» و «پنج عمودی دومیش چهار حرفی» را میگفت.
کم کم رابطه جوجه با پدر بهتر شد و پدر هم که میدانست این جوجه تا ابد بیخ پرهای اطراف نوکش است، بالهایش را شل گرفته و به او محبت میکرد و مورد توجه قرارش میداد. میگفت «منو ببر از رو درخت بپرم»، میبرد. میگفت «برام نون خشک خیس خورده بخر» میخرید. میگفت «منو بذار کلاس تقویتی شنا» میگذاشت. ولی انصافا جوجه اردک زشت هم قدر این امکانات را میدانست و رسما گند موفقیت را در همه چیز در میآورد. یعنی کاملا شده بود بچه همسایه که دايم بقیه جوجه اردکها را با آن مقایسه میکردند. از همان کلاس اول تمام نمراتش ۲۰ بود و شاگرد اول کلاس میشد و کارتهای هزار آفرین را درو میکرد.
اگر الان انتظار دارید که بگوییم طرف درنهایت فهمید که قو بوده، کاملا اشتباه میکنید. فکر کردید مادر اردکها کور هستند که بچه قو را ببینند و تشخیص ندهند و بزرگ کنند؟ وقتشان را از سر راه آوردهاند؟
سوژه قصه ما کاملا هم اردک بود. دلیل پیشرفتش هم ژن خوبش بود نه چیز دیگر. چه بسا قوهایی که هیچ کدام از این پیشرفتها را نکردند و در همان زندگی خودشان ماندند. اصلا کاری ندارد که همین جوجه اردک زشت، الان پول برایش مثل ریگ است. میتواند برود عمل زیبایی کند، بشود قو، عقاب، هواپیما اصلا!
ارسال نظر