طنز؛ پرهام مینیسک پاره کرده
اسم من پرهامه. من بعد از ۲۶ سال عمری که از خدا گرفتم بالاخره فهمیدم تو این زندگی چی میخوام. هدف من مثل اهداف بقیه آدمها نیست. رسیدن به این هدف نیازمند تلاش و پشتکار بیشتریه. شاید یه روز نیاز باشه جون خودم رو هم در این راه فدا کنم.
اسم من پرهامه. من بعد از ۲۶ سال عمری که از خدا گرفتم بالاخره فهمیدم تو این زندگی چی میخوام. هدف من مثل اهداف بقیه آدمها نیست. رسیدن به این هدف نیازمند تلاش و پشتکار بیشتریه. شاید یه روز نیاز باشه جون خودم رو هم در این راه فدا کنم. اون هدف چیزی نیست جز سلبریتی شدن! آرزوی من اینه که روزی بهاره رهنما بشم. هرچند با وجود شرایط جنسیتیام نیل به این هدف کمی سختتر به نظر میرسه. برای همین صفر کشکولی، فتحعلی اویسی و ترلان پروانه رو بهعنوان آلترناتیوهای حداقلی قرار دادهام. (میدونم مورد آخر مشمول شرایط لیست نمیشه ولی نتونستم مقاومت کنم).
من برای یادگیری راه و روشهای سلبریتی شدن، ساعتهای زیادی رو تو اینِستاگرام صرف میکنم. تا الان به نتایج خوبی هم رسیدم. اسطوره من بهاره رهنما بالاخره ازدواج کرد و من خیلی گریه کردم. از طرفی براش خوشحال بودم که بالاخره نیمه گم شده خودش رو پیدا کرده و از طرفی از خودم حرص میخوردم، چون با کمی تلاش و ارگ زدن تو پوزیشنهای مختلف تو سبزوار میتونستم الان شوهرش باشم و کلی معروف بشم. حیف... ولی من امیدم رو از دست نمیدم. دارم برای تیم ملی تمرین میکنم که بتونم با یکی از بازیگرهای خانم ازدواج کنم. تمرینات خیلی سخت و نفسگیره، از صبح تا شب دارم سگ دو میزنم که ۲۰۰میلیون جور کنم تا یکی از واسطهها منو ببره تیم ملی. در حال حاضر از ناحیه مینیسک زانو دچار آسیبدیدگی شدم ولی اکتیریسها غصه نخورن، تا عید به میادین برمیگردم. الان با خودم دارم ریز میخندم. عجیبه که من با این حجم از بامزگی هنوز سلبریتی نشدم. اونوقت یه آدم بیمزه و بیاستعدادی مثل سیارسریع که شبیه فوک یا همون شیر دریاییه به لطف پول و رابطه و شبکههای اجتماعی میشه سلبریتی. شیر (دریایی) تو سبیلت سیارسریع!
بگذریم... امروز دیدم محسن افشانی تو یه برنامه تلویزیونی به خاطر عشق از دست رفتهاش گریه میکنه. راه خوبیه برای معروف شدن. البته محسن بازیگره. چشمهاش هم آبیه. من نه بازیگرم نه چشمهام آبیه. ولی خوب گریه میکنم. درسته منو تو تلویزیون راه نمیدن ولی خدا اینِستاگرام رو که ازم نگرفته. امروز یک دقیقه کامل گریه کردم و همینطور که میگفتم «پانتهآ برگرد» از خودم فیلم میگرفتم. ویدیوش رو گذاشتم تو اینستاگرام ولی نتیجه کار اونطوری که فکر میکردم از آب در نیومد. ۲۰ فقره انسان سبیل کلفت اومدن و فحش دادن تو [غلط] میخوری که به زن ما میگی برگرد. یک سری خانم پانتهآ نام هم اومدن و کامنت گذاشتن که تو اگه لیاقت داشتی ما رو نگه میداشتی پسره عبدل آبادی. جالب اینکه یه پانتهآی دیگه اومده بود و میگفت من برگشتم هانی. کی بریم رسمیش کنیم؟ من همونجا از ترس، اینستاگرامم رو برای یک هفته بستم تا آبها از آسیاب بیفته. بیچاره محسن افشانی با اون حجم از چشم آبیَت و محبوبیت چی ميکشه از این جماعت. الهی پرهام فدات شه. درد و بلات بخوره تو سر اون سیارسریع ایشالا. امروز خیلی خسته شدم. مینیسکم هم عود کرده. بیشتر از این نمیتونم برای سلبریتی شدن تلاش کنم. بقیهاش باشه واسه روزهای آینده.
ارسال نظر