طنز؛ سنگ مفت گنجشک مفت
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. در جینگیل هر چیزی بهایی داشت و هیچچیزی را مفتی به کسی نمیدادند.
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. در جینگیل هر چیزی بهایی داشت و هیچچیزی را مفتی به کسی نمیدادند. بزی که میخواست در مرتع جلوی خانه سمور بچرد باید آنجا را خوب کوددهی میکرد تا اکوسیستم صدمه نبیند. پرندگان خوشههای گندم و جو را به منقار میگرفتند و جلوی گوسفندان میریختند تا ساقههایش را بخورند و دانههایش را برایشان باقی بگذارند. عقابی که میخواست خرگوش بگیرد، باید یک رانش را به پلنگی که در کمین خرگوش نشسته بود بدهد. به همین ترتیب هر حیوانی برای به دست آوردن آن چیزی که میخواست، باید یک چیزی که داشت یا نداشت را میداد. اینطوری بود که همه حیوانات قدر داشتههایشان را میدانستند و آنها را هدر نمیدادند و کسی هم نمیتوانست آنها را مفت از چنگشان دربیاورد.
تا اینکه یک روز کفتاری از جنگل کناری برای دیدن اقوامش به جینگیل آمد. کفتار که با قاعده جینگیلوندان آشنایی نداشت، اولین باری که خواست غذا بخورد، به سمت لاشه حیوانی که یک گوشه افتاده بود رفت، ناگهان کرکسها به سرش حملهور شدند که «چه غلطی میکنی؟» خنده روی لبهای کفتار خشکید. چون ذاتا حیوان مفتخوری بود و این روش برایش نمیصرفید، بعد از اینکه فهمید داستان چیست تصمیم گرفت راهی بیابد تا بتواند مثل قبل بالای سر لاشهها حضور به هم برساند و بعد از پایان برگزاری مراسم توسط خانواده حيوان مُرده، آن را یک یا دو لقمه چرب کند. بعد از مدتی گوشه جینگیل بساطی برپا کرد و مشتی سنگ جلویش ریخت و همه را خبر کرد دورش جمع شوند. نقشهاش این بود که به هر حیوانی چند سنگ مفت میداد تا با آن نشانهگیری کنند و به گنجشکهای از همه جا بیخبر بزنند تا تفریح کنند. هر گنجشکی هم که تلف میشد، به کفتار میرسید. حیوانات که تا حالا چیز مفتی گیرشان نیامده بود، از دیدن آن همه سنگ مفت و این سیستم بازی خوششان آمد و جلوی بساط کفتار صف کشیدند. کفتار هم با زیرکی و استفاده از حس مفتخواهی ذاتی حیوانات، به نان و نوایی رسید.
سالها بعد که دست کفتار برای حیوانات رو شد، کار از کار گذشته بود و همه به مفتخوری عادت کرده بودند ولی این ضربالمثل رواج یافت.
ارسال نظر