طنز؛ گُ تو «هِل»
بود بقالی و او را بردهای/ بردهی بی پول و کم آوردهای/ داد آن بقال، دستورالعمل/ ششصد و هفتاد فرمان و مثل/...
بود بقالی و او را بردهای
بردهی بی پول و کم آوردهای
داد آن بقال، دستورالعمل
ششصد و هفتاد فرمان و مثل
از زمان خوردن و وقت خلا
تا جلوگیری ز نشر انگلا
حرف و شوخی جرم، خندیدن گناه
یک کتاب از این تفاصیل تباه
اینکه کِی خارج شود، داخل شود
تا پسند زعفران و «هل» شود
کِی وضو سازد، بخواند کِی نماز
خود بخوان از مُجملش، شرح دراز
ور شود فرمان او کژ یا که کاست
میکند او را به شدت بازخواست
میستاند شصت درهم پول نقد
بر اساس «شرط لازم حین عقد»
گفت روزی برده با آن بردهدار:
ما غلط کردیم، دست از ما بدار
رو به بازار و کنار باجهای
چنج کن ما را به دیگر خواجهای
اینهمه گیر و گرفت و عهد و قول
پادگان است این و یا جنگ مغول؟
الغرض، ای صاحب انواع «هل»
بیخیالی طی کن و ما را بهل
خواجه اول کرد دستش خوب چرب
بر سرش زد، گشت برده كَل ز ضرب
گفت: گر گشتی ملول از کار گِل
«کیییس مای دَس، اَند یو كَن گُ تو هِل»
ارسال نظر