امروز در تاريخ؛ هجدهم تیر
مورخان، متفق القول، هفتم ژوئيه (۱۶ تيرماه) سال ۱۰۷۱ ميلادي (۴۵۰ هجري خورشيدي) را روزي مي دانند كه حسن صبّاح كار ديواني [امور اداري دولتي] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گري و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتري بسازد.
روزنامه اطلاعات: مورخان، متفق القول، هفتم ژوئيه (۱۶ تيرماه) سال ۱۰۷۱ ميلادي (۴۵۰ هجري خورشيدي) را روزي مي دانند كه حسن صبّاح كار ديواني [امور اداري دولتي] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گري و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتري بسازد. وي از نظر فلسفي معتقد به آزادي اجتماعي، تعاون، برادري، عدم تصرف مناطق و برتري بر ملل ديگر با توسل به نيروي مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهي مي كرد.
ورود حسن به دنياي مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقي وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموي خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيري از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشي» رواج داشت به «ري» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.
حسن صباح كه ۹۰ سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال ۱۱۳۴ ميلادي درگذشت مردي تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا ۳۵ سالگي كار دولتي داشت و يک مدير ماهر و فردي سازمان دهنده بود.
وي در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. حسن صباح راه اسماعيليه را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.
حسن براي نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد مي کرد، يكي از فدائيان را مامور مي كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه اي که قبلا آماده شده بود در آنجا باقي بگذارد.
سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه داراي قلمروي پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگي است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وي، تنها داراي هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدم هاي تو براي مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و....
قلاع اسمعيليه در سال هاي ميان ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۰ ميلادي به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعي تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقي مانده اند.
اعزام نخستين دانشجويان ايراني به انگلستان و آرزوهاي عباس ميرزا وليعهد
دولت وقت ايران (دوران فتحعلي شاه) هفتم ژوئيه سال ۱۸۱۱ ميلادي دو ايراني را به عنوان دانشجو روانه انگلستان كرد. اين تصميم كه از سوي عباس ميرزا وليعهد وقت گرفته شده و به تاييد وزير اعظم هم رسيده بود . سبب اتخاذ اين تصميم افزايش رفت و آمد فرستادگان انگلستان به ايران و نياز مبرم به مترجم ماهر و مورد اعتماد بود و نيز كساني بود كه انگلستان را ديده و از اوضاع واقعي آن آگاه باشند.
سه سال بعد (۱۸۱۴) به همين ترتيب پنج دانشجوي ديگر از سوي عباس ميرزا به انگلستان اعزام شدند.
مروري بر تاريخ قاجاريه نشان مي دهد كه عباس ميرزا بيش از هر شــاه و شاهزاده اين دودمان نـگران وطـن، منافع آن و آينده اش بود. خاطرات ژنرال گاردان فرستاده ناپلئون به ايران كه براي مدتي مديد همنشين عباس ميرزا بود حكايت از وطندوستي و علاقه عميق وليعهد فتحعلي شاه به پيشرفت وطن و حفظ تماميت و حاكميت آن مي كند.
ارسال نظر