طنز؛ قشنگ به زیرآوری چرخ نیلوفری را!
مثل همیشه صبح که بیدار شدم، به سمت آشپزخونه رفتم و نون خشکهایی که از دیشب مونده بود رو سق زدم. بعد اومدم طبق معمول توی تلگرام و کانال «کاریابی و فرصتهای شغلی تحصیلکردهها» رو باز کردم و شروع کردم به خوندن: «به دو نفر دکترای....
مثل همیشه صبح که بیدار شدم، به سمت آشپزخونه رفتم و نون خشکهایی که از دیشب مونده بود رو سق زدم. بعد اومدم طبق معمول توی تلگرام و کانال «کاریابی و فرصتهای شغلی تحصیلکردهها» رو باز کردم و شروع کردم به خوندن: «به دو نفر دکترای اقتصاد کلان یا مدیریت اجرایی مسلط به امور منشیگری و تایپ نیازمندیم.»، «استخدام پنج ردیف شغلی در باغ پرندگان با سابقه کافی، متعهد و مسئولیتپذیر، فن بیان قوی، آشنا با مسائل خاص پرندگان و توانایی جا کردن کفترها. تحصیلات بالای فوق لیسانس. بدون بیمه»، «استخدام مشاور تحصیلی و پشتیبان دانشآموزان کنکوری، تحصیلات لیسانس به پایین و داشتن ضریب جذب بالا جهت جذب دانشآموز بیشتر.»
این آخری نظرم رو جلب کرد. نتایج کنکور اعلام شده بود و الان ذهن کل جامعه بعد از تعیین شهردار تهران، معطوف به انتخاب رشته بود. از طرفی وقتی یاد دوران کنکور خودم و مشاور تحصیلی و اون موسسه آموزشی که هر چی کتاب آبی، سبز، قهوهای، سورمهای و صورتی خالخال یشمی بود رو انداخت بهمون میافتادم، دلم نمیاومد به نوجوونای امروزی خیانت کنم. اما خب وقتی یهسال بیکار باشی و دوزار پول ته جیبت نباشه، دیگه باد گلوی ناشتا زدن، هیچ شأن نزولی نداره. واسه همین یک ساعت بعد، خودم رو برای انجام مصاحبه به موسسه آموزشی رسوندم. با صحنه عجیبی روبهرو شدم. نصف هم دانشگاهیام تو دانشگاه تهران و شریف رو اونجا دیدم که واسه مشاور شدن سر و دست میشکوندند. حدود ٦ ساعت تو صف وایسادم تا نوبتم شد.
گفت «مجردی یا متأهل؟» گفتم«فعلا مجردم اما با این حقوق مکفی که شما میدین حتما در اولین فرصت سوییچ میکنم رو تأهل.» گفت«ببین ما سال گذشته مورد داشتیم مشاور زنگ میزده به دانشآموز که وضع تحصیلیش رو بررسی کنه، نه که دانشآموز تو اتاقش مشغول درس خوندن بوده، خواهرش گوشی رو بر میداشته، بعد از مدتی فهمیدیم مشاور هر شب زنگ میزده و وضع خواهر دانشآموز رو بررسی میکرده.
ارسال نظر