طنز؛ کلاه نمد مؤتلفه
نشسته بودم و داشتم در مورد نقش مهمی که در مطبوعات کشور ایفا میکنم، توهم میزدم که دیدم از دور یه نفر داره به سمتم میدود. اول فکر کردم گاندیه اما وقتی دیدم به جای پارچه سفید یه کت بدون یقه، دکمه و جیب تنش کرده، سریع متوجه شدم که....
نشسته بودم و داشتم در مورد نقش مهمی که در مطبوعات کشور ایفا میکنم، توهم میزدم که دیدم از دور یه نفر داره به سمتم میدود. اول فکر کردم گاندیه اما وقتی دیدم به جای پارچه سفید یه کت بدون یقه، دکمه و جیب تنش کرده، سریع متوجه شدم که خودشه؛ بله استاد میرسلیم. هر وقت توهم میزنم، میرسلیم سر میرسه. دلم براش لک زده بود. چی میشد مردم بهش رای میدادن تا ما هر روز ببینیمش و همچین قشنگ خاطرمون منبسط بشه.
اومد بالای سرم و گفت: «علت حضور ما این بود که احساس کردیم کفایت لازم در دولت یازدهم نبوده و باید به نحوی جبران شود». بلند شدم، بازوهاشرو فشار دادم، تو آغوش کشیدمش و گفتم: «ای جااانم، چی شده عزیزم؟ اصلا مگه کسی حرفی زده؟ کی اذیتت کرده؟ بگو فلفل بریزم تو دهنش؟» بغض کرد. میرسلیم از اون آدمهای مغروریه که بغض میکنه اما گریه نمیکنه. گفت: «چند روز پیش مصاحبه داشتم و ناگفتههای زیادی رو بیان کردم». لپش رو کشیدم و گفتم: «ای بلا... پس خودت شروع کردی. چی گفتی حالا؟» گفت: «هیچی. فقط گفتم من در زمان انتخابات اصلا با آقای قالیباف صحبت نکردم چون آقای قالیباف را قبول نداشتم». گفتم: «خب این که حرف حسابه.
پ.ن) قریب به ۸۰ درصد ازصحبتهای داخل گیومه آقای میرسلیم عینا از مصاحبه ایشان برداشته شده است.
ارسال نظر