پاراگراف کتاب (۱۲۶)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخدادها و مناسبتهای ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامههای یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانههای ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیهای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جملهای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه میگذرد به جای آنکه کوتاهیهای گذشتهی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را میرنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
هدف از «نگاه کردن» همانا زنده ماندن، غلبه کردن، به نفع خود بهره برداری کردن و تشخیص چیزی است که برای من مفید، قابل قبول یا ترساننده است، چیزی است که بر من می افزاید یا از من می کاهد. این شیوه آموزش ما از همان اول زندگی است.
طراحی به شیوه ذن | فردریک فرانک
۲_ هیچ کدام تان جرات نداشتید همرنگ جماعت نشوید. برای گذراندن یک روز چه قدر زوال روح لازم داشتید، چه قدر دروغ، دولا راست شدن، دستمال به دستی، زبان ریزی و نوکر مآبی! چه طور مرا به یک ساعت، به یک صندلی زنجیر کردید و خودتان روبرویم نشستید!
فضاهای سفیدی را که بین ساعت تا ساعت قرار دارند چه طور از من ربودید و به صورت گلوله های کثیفی درآورید و با پنجه های چرب و چیل آن ها را به سبد کاغذ باطله انداختید، ولی با این همه، آنها زندگی من بودند.
موج ها | ویرجینیا وولف
۳_ من همیشه به این بچه هایی که کاری می آورند تا بخوانم می گویم چیزی توی ذهن من باقی نگذاشت. چه فرقی با خواندن یک مقاله دارد؟ ولی من هنوز یادم هست یک زنی می رود زغال بخرد در داستان کافکا. زغال فروش بهش نسیه نمی فروشد، بعد آن زن دور کوه های بین سوییس و آلمان و ایتالیا به پرواز درمی آید با سطل خالی از زغال! یک صفحه و نیم داستان است. ببینید آموزانیدنی نیست؟ حیرت انگیز است!
این گفت و سخن ها | محمود دولت آبادی
4_ مادامی که گذشته، چیزی لایق تقلید به شمار آید، چیزی که بتواند تقلید شود و دوباره ممکن گردد؛ تا آن هنگام لالقل گذشته تا حدی در خطر تحریف قرار میگیرد و امکان دارد که دوباره برحسب معیارهای زیبایی شناختی تفسیر شود و به این ترتیب به مرز افسانه نزدیک گردد.
...بخش هایی از گذشته مهجور و منفور می ماند و چون سیلاب تیره ای به راه خود ادامه میدهد و فقط واقعیات پر زرق و برق منفردی چون جزایر از آب بیرون می ماند.
سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی | فردریش نیچه
5_ تا حدی ایرادهای شما را قبول دارم. حق دارید. هرچیز تا وقتی به تجربه ثابت نشود جز یک تئوری پا درهوا و تجریدی نیست. حال وقت آن رسیده است که آن را با عمل محک بزنیم. اگر واقعا بخواهید، رنج نمی برید، تا وقتی رنج می کشید که از رنج کشیدن خوشتان می آید؛ همین که خواستید، خودتان می توانید آن را قطع کنید.
...بگذارید بقایای یک تربیت غلط از وجودشان پاک شود. آه که افکار اکتسابی چه قدر سرسخت و لجوج اند! وقتی از پیشداوری های زشت خود خلاص شدید، تقریبا آزاد خواهید بود، یا بهتر بگویم برای آزادی آماده خواهید بود.
تشنگی و گشنگی | اوژن یونسکو
6_ من به این مساله پی برده ام که انسان ها با نیروهای متفاوتی غیر از نگاه کردن، گوش دادن و مطالعه شکل می گیرند. همه ی ما قربانی تصادفی دی ان ای والدین خود هستیم. به شانس اعتقاد داریم و شرایط و نوع تحصیلات نیز اهمیت دارند. با این حال همه دارای دو ابزار بسیار قدرتمند هستیم که کاملا تحت کنترل مان قرار دارند: چشم و گوشمان.
نگاه کردن به دیگران
گوش دادن به توصیه های آنها و مطالعه در مورد مردم.
سه مورد از بهترین کارهایی هستند که من تا به اینجای زندگی ام انجام داده ام.
رهبری | سر الکس فرگوسن
7_ جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند. در راه حلوایی یافتند.
گفتند: بی گاه است. فردا بخوریم و این اندک است. آن کس خورد که خواب نیکوتر دیده باشد.
غرض آن بود که مسلمان را حلوا ندهند. مسلمان نیمه شب برخاست و جمله حلوا را بخورد.
بامداد عیسوی گفت: دیشب عیسی فرود آمد و مرا برکشید به آسمان.
جهود گفت: موسی مرا در تمام بهشت برد.
مسلمان کفت: محمد آمد و مرا گفت ای بیچاره یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت. تو محروم بیچاره برخیز و این حلوا را بخور. آنگه من برخاستم و حلوا را خوردم.
گفتند: والله خواب آن بود که تو دیدی، آن ما همه خیال بود و باطل.
فیه ما فیه | مولانا
۸_ زن ها دوست دارن مردشون رئیس مآب و در عین حال بی اعتنا باشه؛ البته اگه بتونی همچین ترفندی رو اجرا کنی. کاری کنی احساس درماندگی بهشون دست بده.
به خصوص وقتی که می دونی ظرفیتشون برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات خیلی بالاست. هیچ وقت جلوشون به خودت شک نکن، و به هیچ وجه بهشون نگو درکشون نمی کنی.
برو دیده بانی بگمار | هارپر لی
۹_ بهترین دوران بود، بدترین دوران بود. عصر دانش بود، عصر بلاهت بود، دوره ی باور بود، دوره ی ناباوری بود، فصل روشنایی بود. فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان ناامیدی.
ما همه چیز را پشت سرگذاشتیم. ما هیچ چیز را پشت سر نگذاشتیم. همه ی ما مستقیم به سوی بهشت می رفتیم.
ما همه مستقیم به سوی دیگر می رفتیم.
داستان دو شهر | چارلز دیکنز
10_ العلم نور یقذفها الله فی قلب من یشاء
نوری که خدا در دل می اندازد نور علم خدایی است، نه فیزیک است و نه شیمی، نه فقه است و نه کلام و اصول. نه جامعه شناسی است، نه روان شناسی، و نه انسان شناسی که اینها همه مواد است بلکه «خودآگاهی انسانی و عقیده آگاهانه روشن» است. علمی است که انسان را روشنفکر و آگاه و مجاهد می سازد، نه فاضل و دانشمند؛ علمی است سازنده. ابوذر، نه ابوعلی.
اسلام شناسی | دکتر علی شریعتی
11_ نمی توانیم خود را به دلیل خلاف هایی که کرده ایم ببخشیم، مگر این که در جهت اصلاح کارهای بدی که احساس می کنیم در حق دیگران انجام داده ایم، دست به کار شویم. باید مسوولیت رفتار خود را بپذیریم و زباله هایی را که در مسیر جا گذاشته ایم، پاک کنیم. مدام از این حیرت می کنم که حتی وقتی می دانیم اصلاح کارهایمان حالمان را خوب و ما را از قید و بند اشتباهات گذشته رها می کند، باز بسیاری از ما به علت خود بزرگ بینی از این کار سر باز می زنیم.
تکبر دروغین به ما میگوید: گذشته، گذشته است. الان که دیگر کاری از من ساخته نیست. هنگامی که از سر محبت اعتراف می کنیم اشتباهاتی کرده و کارهایی انجام داده ایم که به ما و دیگران آسیب رسانده اند، در حیطه بخشایش گام برداشته ایم. بخشایش حقیقی از ما می خواهد که از سرکوب خود برای نقص ها و اشتباهاتمان دست برداریم..اگرچه معمولا بخشایش همانند هدیه ای سخاوتمندانه که به دیگری می دهیم به نظر می رسد، در نهایت، کاری در جهت دوست داشتن خود است و هدیه ای ست که به خودمان می دهیم.
چرا آدمهای خوب کارهای بد میکنند | دبی فورد
12_ به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد.
نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد.
هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست.
این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد!
زمین انسان ها | آنتوان دوسنت اگزوپری
13_ آدم باید کتابهایی بخواند که گازش می گیرند و نیشش می زنند. اگر کتابی که می خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا می خوانمیش؟ که به قول تو حالمان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می شود خوشحال بود. تازه لازم باشد، خودمان می توانیم از این کتاب هایی بنویسیم که حالمان را خوش می کند. ما اما نیاز به کتابخونه، نیاز به کتاب هایی داریم که از خودمان بیشتر دوستس داشتیم، دور از همه ی آدم ها، مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده ی درونمان!
نامه به پدر |فرانتس کافکا
۱۴_ فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد. تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
جاودانگی | میلان کوندرا
15_ او در یک روز شاد،در گذشته های نه چندان دور، گفت: مرگ در زندگی ناشناخته است، درباره ی هر چیزی، گزارشی حاصل از انواع مختلف تجربه ها، روایت ها، سنت ها و یافته هایی هست که حتی گاهی هم همدیگر را نقض می کنند؛ اما هیچ گزارشی از مرگ وجود ندارد که بر اساس تجربه باشد. اگرچه همه ی کسانی که از دنیا رفته اند مرگ را تجربه کرده اند، اما متاسفانه هیچکس گزارشی از ان ارائه نداده است.
سقوط در آینه های خویشتن | اورزولا پریس
نظر کاربران
مرسی و سپاس
باسلام خیلی ممنون عا لی بود باتشکر فراوان یاعلی مدد.