پاراگراف کتاب (۱۲۳)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث، رخدادها و مناسبتهای ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامههای یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانههای ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیهای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جملهای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم؛ و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه میگذرد به جای آنکه کوتاهیهای گذشتهی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را میرنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتابهای مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتابها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر | نیکلای گوگول
2_ زندگی،من چنین فهمیدم که مثل رودخانه ای است. نمیتوان گفت آن آبی که از کوه فرود می آید رودخانه را میسازد، یا آن کوه که باران را مجال جاری شدن میدهد، آن سنگها که در راهند و مسیر رودخانه را میسازند، گاه راهش را کج میکنند و گاه از اثر آب به حرکت می افتند و آب راهشان را می برد. نمی توان گفت کدام یک از اینها رودخانه را می سازد. شاید در نهایت باغبانی که راه باریکی میکشد و رگی از رودخانه به باغی می گشاید و درختی را رشد می دهد، حتی آن گیاهان خودرو که از آب رودخانه مینوشند و برای آن سایه می اندازند. اما همه این ها در ساختن رود نقش دارند، گیرم در لحظاتی نقش یکی از آنها بیشتر میشود و رود وقتی به انتها میرسد و سر در خاکی نرم فرو میبرد خود خوب میداند که چه راه درازی آمده و از میان ابر، کوه، سنگ، درخت و باغبان کدامیک در حیات او بیشتر سهم داشته اند.
انسان نیز وقتی به پایان راه میرسد و نقشی از همه در سرش می آید، میتواند دریابد که در کدام روزهای زندگی، کدام ماجرا او را بیشتر ساخته و در ساختن او سهم بیشتر داشته است.
خانوم | مسعود بهنود
3_ حالا احتیاج داری. اما راه های هوایی ات یاری نمیکنند، از کار افتاده اند، سفت شده اند، چلانده شده اند، و یکهو داری با نی نوشابه نفس میکشی. دهانت بسته میشود و لبهایت جمع میشوند و تنها کاری که از دستت بر می آید خس خس خفه ای است.
دستهایت می جنبند و میلرزنند ...
یک جایی سدی شکاف برمیدارد و سیل پشنگه های خنک و گوارای اب تنت را خیس میکند ...
میخواهی جیغ بزنی ...
اگر میتوانستی جیغ میزدی اما ...
مجبوری نفس بکشی تا اینکه جیغ بزنی ...!
بادبادک باز | خالد حسینی
4_ گاهی وقتها به ماهیهای قرمز غبطه میخورم. ظاهرا دامنه ی حافظه شان فقط در حد چند ثانیه است.
محال است بتوانند سلسله ای از افکار را پی گیری کنند.
آنها همه چیز را برای اولین بار تجربه میکنند. هر بار و مادامی که از نقص ومعلولیتشان بی خبر هستند حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است. یک جشن. شور و هیجان از سحر تا غروب...!
اَبَر ابله | ارلند لو
۵_ اگر کسی به رستوران بیاید و به شما پیشنهاد دهد که در ازای دادن یک پیتزا به شما، در باقی عمر از شما سوء استفاده کند، به او خواهید خندید.
اما اگر شما در خیابان زندگی می کردید و روزهای متوالی چیزی نخورده بودید و شخصی با این پیشنهاد به نزد شما می آمد، این پیشنهاد برای شما قابل توجه بود.
ما در زندگی، همانقدر که به خود بها و ارزش می دهیم، ارزش داریم. در این صورت، هیچکس به اندازه ی خود شما نمی تواند از شما سوء استفاده کند...
زندگی خود را در هفت روز تغییر دهید | پل مکنا
6_ علی پول زور به کسی نمیدهد و به خاطر مصلحت، باج نمیدهد. میگویند که ما طلحةُ الخیریم و زبیریم و کسانی هستیم که بزرگترین ستایشها را مردم از زبان پیغمبر درباره ما شنیدهاند و در دورهٔ خلفای ثالثه بزرگترین شخصیت را در جامعه اسلامی داشتهایم و از رهبرانیم و حتی خودمان پیش از عثمان و تو کاندیدای خلافت اسلامی بودهایم. حالا خلافت نمیخواهیم، لااقل استانداری دو تا شهر را به ما بده! علی چراغ را پُف میکند و همین جواب اینها است....
علی مقدس بازی راه نمیاندازد؛ وقتی چراغ را خاموش میکند، میگوید که ما میتوانیم بدون اینکه چراغ داشته باشیم در تاریکی صحبت کنیم؛ نمیخواهد از این خشکه مقدس بازیها در بیاورد، بلکه این جواب طلحه و زبیر است تا آنها و همه قدرتمندها و غارت گرهایی که از سفرهٔ باز و پُر از سخاوت عثمان لبریزِ ثروت و قدرت شدهاند بفهمند که آن دوره به سر رسیده است. طلحه و زبیر دیگر میفهمند که آنجا چه خبر است و پیغام به چه کسانی است.
چه نیازی است به علی | دکتر علی شریعتی
7_ یکی از جمع بندیهای شوپنهاور که به من کمک کرد این بود که شادیهای نسبی از سه منبع ریشه می گیرند: آنچه که فرد هست، آنچه که دارد و آنچه که درچشم دیگران جلوه می کند. او تاکید می کند که ما تنها بر اولی تمرکز می کنیم و دومی و سومی، یعنی داشته ها و شهرت مان را حساب نمی کنیم، زیرا هیچ اختیار و نظارتی برآن دو نداریم و آنها را می توانند ازما بگیرند و ازما گرفته خواهد شد. درست همانطور که افزایش سن اجتناب ناپذیر زیبایی را از تو می گیرد. در واقع "داشتن" عامل معکوسی در خود دارد. شوپنهاور می گوید: "اغلب آنچه ما داریم شروع می کند به داشتن ما."
درمان شوپنهاور | اروین د یالوم
۸_ با بی صبری و حالتی شدیداً عصبی پشت میله های جایگاه اعتراف کلیسا برای کشیش درباره عشق، ازدواج، مسئولیت و دوست داشتن صحبت می کند .
سر انجام کشیش که شکی در اعتقاد و ایمان وی ندارد می پرسد :
دخترم شما چه کمبودی دارید، چه مسئله ای شما را آزار می دهد ؟
اما تو توانایی پاسخ دادن به این سوال را نداری، نه تنها از گفتن بلکه حتی از فکر کردن به آنچه من می دانم ناتوان هستی ،کمبود تو یک دلقک است!
عقاید دلقک | هاینریش بل
۹_ وقتی درختی را از تنه قطع می کنند
از پایه جوانه زدن را آغاز می کند.
همین طور روح آدمی؛ روحی که در زمان شکوفایی ضایع می شود راه خود را به سوی بهار آغازها و کودکی آینده نگر باز می جوید به خیال اینکه شاید آنجا امیدهای تازه ای کشف کند و دوباره این رشته های پاره شده را به هم گره بزند. در مورد درخت ریشه ها سریع رشد می کنند و پر از شیره می شوند، ولی این فقط شباهتی به زندگی دارد و این درخت دیگر هرگز درخت سالمی نخواهد شد.
زیر دنده های چرخ | هرمان هسه
10_ معدهٔ انسان خیلی نازک وکم زورتر از معدهٔ حیوانات گوشت خوار میباشد تا بتواند تکههای گوشت نجویده را که حیوان به تعجیل بلعیده، به خوبی له نموده، هضم بکند، چون دندانهای گوشت خوران پهن و یکنواخت نیست، گوشت خام را نجویده فرو میدهند و هضم آن را به معدهٔ عضلانی خود واگذار مینمایند.
غدهٔ معدهٔ انسان آزت زیادی که در گوشت هست نمیتواند مانند گوشتخواران تبدیل به آمونیاک بکند. ترشحات معدهای و بزاق غدههای لوزالمعده او گوشت را حل نمینماید.
کبد انسان چون نمیتواند آزت گوشت را دفع بکند همین سبب امراض نقرس و روماتیسم و ناخوشی اعصاب میشود.
از طرف دیگر رودههای گوشت خواران کوتاه است و گوشت فاسد شده و در آن جا توقف نمیکند.
درازی رودههای انسان یک دلیل دیگر است که گوشت خوار نمیباشد؛ زیرا که در روده های انسان گوشت مانده فاسد میشود و تولید میکروبهای کشنده مینماید؛ هم چنین سبب فساد در امعاء میگردد، چنان که ناخوشیها زخم روده و آپاندیسیت در نتیجهٔ همین فساد تولید میشود.
فوائد گیاه خواری | صادق هدایت
۱۱_ برای دستیابی به یک رابطه خوب، اکثر ما حاضریم رنج زیادی تحمل کنیم، چرا که اهمیت رابطه برای ما بیش از رنج بردن است. برای ایجاد، نگهداری و بهبود رابطه ها، حاضریم خود را درگیر کارهای ناخوشایند طولانی مدت کنیم، چرا که معتقدیم در نهایت به آدم هایی که به آن ها احتیاج داریم نزدیک تر می شویم و احساس بهتری خواهیم داشت. گاهی نیز بدون ضمانت برخورداری از یک رابطه بهتر، اکثر ما حاضریم لذت و خوش گذرانی خود را به تاخیر بیندازیم یا درد و رنجی را تحمل کنیم فقط به این امید که با ایجاد این رابطه، در آینده احساس بهتر و رنج کم تری را تجربه کنیم.
تئوری انتخاب | ویلیام گلسر
12_ وقتی دروغ و حقیقت با هم راه می رفتند، به چشمه ای رسیدند .
دروغ به حقیقت گفت: " لباس خود را در آوریم و در این چشمه آب تنی کنیم ."
حقیقت ساده دل چنین کرد، در آن لحظه که در آب بود، دروغ، لباس حقیقت را از کنار چشمه برداشت و پوشید و به راه افتاد .
حقیقت، پس از آب تنی ناچار شد برهنه به راه افتد؛ از آن روز ما حقیقت را برهنه می بینیم ، اما بسا اوقات دروغ را هم ملاقات می کنیم که متاسفانه لباس حقیقت پوشیده است؛ و طبعاً حقانیّت خود را در نظر ما به تلبیس ثابت می کند.
از پاریز تا پاریس | باستانی پاریزی
13_ سکوت دشوار است وقتی میان چند نفر حاکم میشود که هر کدام حرفی ناگفته زیر زبان دارند.
در چنین احوالی اگر آدمها به یکدیگر نگاه هم بکنند٬ سعی میکنند توی چشمهایشان حرفی خوانده نشود. احساسات پیچیده و پر تناقض، درون آدمی همان نیست که در لحظهای و در لفظی بیان میشود. برعکس٬ میتواند چنان لفظ و لحظهای پوششی باشد برای در حجاب کردن همانچه در باطن آدم میگذرد.
آنچه ما هستیم٬ آنچه میبینیم و میشنویم و میگوییم و میپنداریم٬ همهاش آیا یک فرض نیست؟
بنی آدم | محمود دولت آبادی
۱۴_ همواره با این تجربه رو به رو میشوم و هربار هم سعی میکنم که آن را انکار کنم، به رغم وضوح و روشنی اش نمیخواهم آن را باور کنم؛ اینکه اغلب مردم فاقد وجدان فکری هستند. بسیاری از اوقات حتی فکر کرده ام که اگر دارای این وجدان باشیم حتی در داخل شلوغ ترین شهرها خود را تنها و میان بیابان حس میکنیم.
هرکس به شما به چشم بیگانه ای نگاه میکند، ترازوی خود را به کار می اندازد و این یکی شما را بد و آن یکی شما را خوب مینامد؛ هیچکس از اینکه به او بگویید وزنه های ترازویش توخالی است از شرم سرخ نمیشود.
حکمت شادان | فردریش نیچه
۱۵_ چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمیکنیم. توی خیابان با هم روبرو میشویم.
تو از روبرو میآیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر میداری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدمهایم آهسته تر میشود...
به یک قدمیام میرسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز میکنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر میکشد و رعشه ای میاندازد بر استخوان فقراتم. هنوز بوی عطر فرانسویات را کامل استنشاق نکردهام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهرهات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت میکنم... میایستم و برمی گردم و میبینم تو هم ایستاده ای! می دانم به چه فکر میکنی! ...من اما به این فکر میکنم که چقدر دیر ایستاده ای! چقدر دیر کرده ای! چقدر دیر ایستادهام! چقدر به این ایستادنها سالها پیش نیاز داشتم ...قدمهای سستم را دوباره از سر میگیرم...تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظیها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشتها بدترند. حضور عینی انسان نمیتواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
آدم کش کور | مارگارت آتوود
نظر کاربران
قسمتی از پاریز تا پاریس داخل کتاب های مدرسه بودکه جزء حذفیات بود.
همیشه دوست داشتم کتابش کامل بخونم.
ممنون
عالی و بی نظیر بود