طنز؛ دهه شصتی باشه
ما گلهای خندان اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت (متولدین ۶۵ به بالا باید در آزمون ورودی این دهه شرکت کنند) اگر به قرنهای آینده و یا حتی جهانهای موازی هم برویم، این دهه مثل دوالپا به ما میچسبد و میآید و کلا ما به هر مجلسی میرویم میبینیم....
ما گلهای خندان اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت (متولدین ۶۵ به بالا باید در آزمون ورودی این دهه شرکت کنند) اگر به قرنهای آینده و یا حتی جهانهای موازی هم برویم، این دهه مثل دوالپا به ما میچسبد و میآید و کلا ما به هر مجلسی میرویم میبینیم این دهه قبل از ما آنجا نشسته و چون در آن دهه به ما خوش گذشته و خیلی کیف کردیم، علاقه خاصی به آن دوران داریم که این علاقه باعث شده بعضی دوستان باهوش از این کارها بکنند:
غلام سیب زمینیهایی که پدر مرحومش برای او مخفی کرده را پس از حدود ۳۰سال از چاهی در زیرزمین خانه پیدا میکند. پوست آنها را با دستگاه فرِز میگیرد. سونا خانم (خاله حدودا هفت هزار ساله غلام) روغن کرمانشاهی که در زمان راهزنی در دار و دسته حسام بیک از یک کاروان بلند کرده را میآورد. غلام سیب زمینیها را با لیزر نظامی ورقه ورقه کرده و سرخ میکند.
حاصل کار، یک پکیج کامل رهایی شامل سرطان تضمینی، سکته قلبی بیبرگشت، انسداد کلیه عروق، فشار خون حداکثری به اضافه حلوا و خرمای رایگان است.
سونا خانم: غلام جون خاله، این آشغالو کی ازمون میخره؟
غلام: خاله بذار فردا برم چراغ برق ببینم کسی دیسک و صفحه چینی نمیخواد.
سونا خانم: آها ننه فهمیدم! رو کاغذش بزن چیپس دهه شصت!
الان دو سال از این ماجرا گذشته و غلام و سونا خانم در کالیفرنیا زندگی میکنند و کتاب مشترکشان با نام The Revolution of Sonah پرفروشترین کتاب موفقیت سال شده.
مجید به برادرش: مردم چه توقعی دارن؟ بابا خب ساندویچه دیگه. میای استادیوم بیست تومن پول بلیت میدی چیزی نیست. اونوقت دو تومن پول ساندویچ میدی توقع داری توش جوجه کباب بریزیم؟
حمید: نون بُلکی ما فقط دو هفته از پختش میگذره؛ مشکل اینجاست که اون کالباسی که از سال ۸۱ داریم خیس میکنیم و خمیرشو میمالیم لای نونا، دیگه تقریبا طعمشو از دست داده. نمیدونم باید چیکار کنیم.
مجید: ما شکست خوردیم. من که جز این کار و آموزش زومبا کار دیگهای بلد نیستم. اینجا آخر راهه. حلالم کن داداش...
حمید: وای چرا زودتر به فکرم نرسیده بود؟! یه چرخ میخریم روش تابلو میزنیم ساندویچ مارتادلای دهه شصت!
چند روز بعد ازدحام جلوی چرخ دستی این برادران به حدی رسید که نیروی انتظامی مجبور شد دخالت کند. آنها اکنون صاحب بزرگترین مرکز پیوند اعضای گربه در خاورمیانه هستند.
ارسال نظر