شراب، جنگ و کبوتربازی را ممنوع کنید
اگر شاه سلطان حسین به توصیه های علامه مجلسی عمل می نمود و «فساد، تفرقه، بی تفاوتی نسل جوان» را ریشه کن می نمود آن چنان سست عنصر و بی اراده نمی گشت که در حمله افغان با دست خود تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان تسلیم کند .
آئینه خانه با قندیل های روشن و اشیا زیبا و زینتی، مملو از وزرا، درباریان و سایر اشراف بود که با لباس های گرانبها درکنار یکدیگر ایستاده بودند. علامه محمدباقر مجلسی در صف اول غوطه ور در ذکر خدای سبحان این صحنه های را نظاره گر بود.
همه منتظر بودند که بنا بر رسم همیشگی یکی از بزرگان صوفی ها جلو آید و شمشیرسلطنتی را زیب پیکر شاه جوان سازد. اما شاه در وقت تاجگذاری به صوفیان اجازه نداد و علامه مجلسی را پیش خواند و درخواست کرد که این تشریفات را او انجام دهد.
علامه مجلسی در سایه سکوت جمع جلو رفت و شمشیر مزین به جواهرات را به دست گرفت و به کمر شاه جوان بست. با بسته شدن شمشیر صدای شادمانی سکوت را شکست اما با صدای شاه حسین سکوت بار دیگر بر آئینه خانه حکمفرما گردید.
شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواسته ای داری تا آنهارا برآورده سازم ؟
با سوال شاه صدها جواب در ذهن حاضران در مجلس نقش بست و هریک خود را در جای علامه می نهادند که اگر شاه این عنایت را نسبت به آنها مبذول می داشت چه تقاضا می کردند؟ مال، زمین، قصر یا باغ؟
بسیاری فکر می کردند علامه احداث حوزه های علمیه، رسیدگی به امور طلاب، چاپ کتاب را درخواست خواهد کرد.
اما مجلسی از فردا آمده بود و آینده را می دید. چیزی را می دید که هیچ یک از حاضران در مجلس نمی دیدند. علامه شاه را جوانتر و ساده اندیش تر از آن می دانست که بتواند کشتی این سرزمین را به ساحل برساند و از آن طرف نظام دولتی و اداری و ارتشی را ضعیف تر از آن می دید که بتواند در مقابل حمله ممالک همجوار مقاومت کند. با خود می اندیشید که اگر شاه مانند پدرش گرفتار چاپلوسان و خواجه سرایان شود و به فکر اصلاح جامعه نیافتد، سقوط پایتخت حتمی است.
از اینرو از شاه چیزی را خواست که در ذهن هیچ یک از حاضران نقش نبسته بود و دیدگاه وسیع سیاسی او را نشان می داد.
مجلسی انگشت به روی سه نکته نهاد، سه نکته ای که قلم های بزرگ و آرمان های متعالی را به زانو در می آورد: «فساد، تفرقه، بی تفاوتی نسل جوان»
علامه رو به شاه گفت: نوشیدن شراب، جنگ طایفه ها و کبوتربازی را ممنوع کنید . شاه خواسته های ایشان را پذیرفت و بی درنگ فرمان لازم را صادر کرد .
درخواست نخست، بسیار مورد توجه و دارای اهمیت بود . به نظر می رسد علامه مجلسی با تیزبینی و آینده نگری که داشت، متوجه انحطاط دولت مقتدر صفویه در آینده نه چندان دور شده بود، زیرا به گمان قوی، او از شراب خواری شاه سلیمان و درباریان فاسد، آگاه بود . به گفته شاردن :"نمی توان باور کرد که تاب و تحمل این پادشاه در نوشیدن مشروب تا چه اندازه است … شاه تقریبا همیشه مست است … حتی این پادشاه، بزرگان و اشراف را نیز مجبور می کرد مشروب بخورند … "
در مورد خواسته دوم و سوم، باید اوضاع اجتماعی آن روز اصفهان و دیگر شهرهای ایران ملاحظه شود; چراکه در آن عهد اشخاصی در پی ارتکاب این اعمال موجب اذیت و آزار شهروندان می گشتند . جنگ طایفه ها هم که پیامدهای ناگواری از قبیل کشته و زخمی شدن عده ای بی گناه را به دنبال می داشت، این دو مساله از مسائل و مشکلات اجتماعی آن دوران محسوب می شد، به گونه ای که رفع این منکرات جز با فرمانهای حکومتی امکان پذیر نبود .
البته بنا به گزارشهای تاریخی، اقدامات علامه مجلسی در جلوگیری از آلوده شدن شاه صفوی به باده نوشی و جنگ میان فرقه ها، با توطئه درباریان با کمک مریم بیگم - عمه پدر شاه - باشکست مواجه شد و شاه سلطان حسین نیز مانند اعقاب و پدران خود به شراب ممنوع آلوده گشت و در نتیجه زمینه سقوط اصفهان فراهم گشت.
نظر کاربران
aghab moondeha...inha chiye...