طنز؛ خدایا منو بکش
لامصب شمشیر دولبه است. تا یه اندازهاش خوبه، ولی اگه زیادی بزرگ بشه هم خلقا... رو اذیت میکنه، هم ممکنه خودت رو به فنا بده. «اعتماد به نفس» رو میگم. اعتماد به نفسهای گنده شده انواع مختلف داره. چند نمونهاش رو با هم بررسی میکنیم.
لامصب شمشیر دولبه است. تا یه اندازهاش خوبه، ولی اگه زیادی بزرگ بشه هم خلقا... رو اذیت میکنه، هم ممکنه خودت رو به فنا بده. «اعتماد به نفس» رو میگم. اعتماد به نفسهای گنده شده انواع مختلف داره. چند نمونهاش رو با هم بررسی میکنیم.
یه نوع اعتماد به نفس داریم به نام اعتماد به نفس افق زاویهای. مثلا عزیزی در چهار سال مسئولیتش افق زاویه بدنش به شکلی بوده که نیمی از جوک و طنز کشور رو تامین کرده. بعد با همین افق زاویه دوباره نامزد شده. دیگه در این مورد حرفی ندارم.
مدل بعدی، اعتماد به نفس نجومیه. بهعنوان مثال یکی از بازیگران بزرگ مملکت، حالا نمیخوام نام ببرم، دوست ندارم به محسن افشانی خاصی اشاره بشه. به هر حال فرمودند: «ساختن یکی مثل من ۴۰ میلیارد هزینه داره». اینکه کیلو چند حساب کردند که اینقدر نجومی دراومده، در پردهای از ابهامه! اگه لطف کنند در مورد نحوه قیمتگذاری یه توضیح شفاف بدن ممنون میشیم. حالا این به کنار. بیاید از یه زاویه دیگه بریم تو دل ماجرا. اگه برای استاد افشانی تا حالا ۴۰ میلیارد هزینه شده، شاید ما هم یه چند میلیاردی خرج برداریم. بنده از همین تریبون اعلام میکنم که هر هزینهای که قراره واسه من بشه که در آینده یه چیزی بشم رو همین الان خشکه حساب کنند، قول میدم دیگه هیچ هزینهای رو دستتون نذارم. قول میدم باقی زندگیم رو کاملا به بطالت بگذرونم. قول شرف میدم تمام تلاشم رو بکنم که هیچی نشم.
یه نوع اعتماد به نفس دیگه داریم به نام اعتماد به نفس تراوشی.
برای نمونه یکی از شاعران کشور، قطعه شعری سروده که اول ازتون دعوت میکنم بخونیدش بعد عرض میکنم.
«بوسههای کنسرو شدهات را/ از یخچال بیرون میآورم/ دوست داشتنت یخ زده/ و دستانم جایی میانِ سس مایونز و گوشتِ چرخ کرده/ به دنبالت میگردند/ تو فاسد شدهای/ و من این را چند روز پس از تاریخ انقضایت میفهمم/ حالا که دیگر مسمومت شدهام».
شاید باورتون نشه ولی یه نفر این تراوشات شاعرانه رو ریخته بیرون. واقعا نمیدونم چی بگم. زبونم قاصره. کلامم در قالب کلمات قابل انتشار نمیگنجه. خدایا منو بکش. آخه تو چه جوری پای یخچال و کنسرو و سس مایونز و گوشت چرخکرده رو کشیدی وسط و به رابطه و عشق و خیانت ربطش دادی؟ تو که یک تنه پدر صور خیال و شعر و ادبیات فارسی رو درآوردی! چه طور تونستی این کار رو با ما بکنی؟
اگه انتقاد نکنیم فردا یکی دیگه احتمالا به این صورت شعر میگه: «تو کالباس ۸۰ درصد من بودی/ اما گربهها را درونت دیدم/ ای کلک/ سوسیس نامرد یکبار این بازی کثیف را با من کرده بود/ دیگر فریب نمیخورم/ نه نه/ دیگر تو را نمیخورم».
پیشنهاد میکنم یه ستون تو روزنامه طنز «بیقانون» بدن به بزرگوارانی که به سرودن این گونه اشعار علاقه دارند، بهشون بگن: «شما فقط شعر جدی بنویسید». مطمئن باشید میزنند مرزهای طنز رو جابهجا میکنند.
نظر کاربران
big like
خوشمان امد