طنز؛ خروسی را که شغال صبح میبره بگذار سر شب ببره
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آبوهوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. حیوانات جینگیل که حوصلهشان از یکنواختی سر رفته بود و دنبال بهانهای برای تنوع دادن به زندگیشان میگشتند، دور هم جمع شدند و....
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آبوهوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. حیوانات جینگیل که حوصلهشان از یکنواختی سر رفته بود و دنبال بهانهای برای تنوع دادن به زندگیشان میگشتند، دور هم جمع شدند و عقلهای ناقصشان را روی هم گذاشتند و بعد از کلی بحث و جدل که منجر به بلعیده شدن چند خرگوش و کبک، تکه و پاره شدن چند آهو و گوزن و گم شدن چند قرقاول بود، خیر سرشان به این نتیجه رسیدند که برای جینگیل یک گروه ایدهیابی تشکیل دهند تا هرچه آنها میگویند، اینها همان را بکنند تا هم زندگی همه حیوانات یکدست شود، هم قانون جنگل بر جینگیل حکمفرما نشود و هم از این یکنواختی دربیایند و سوژه برای سرگرمی داشته باشند تا زندگیشان تنوعی بگیرد.
بنا به تشخیص جمع، اعضای اولین گروه تصمیمگیری جینگیل مشخص شدند. آقا بزه برای تیز و بز بودنش که کسی توانایی فرار از دستش را نداشت، خانم خرسه بهخاطر قد و بالای رعنایش که ضمن جذابیت، ترسناک هم بود، خاله قورباغه به خاطر زبان درازش که کسی حریفش نمیشد، خروس برای صدای بلندش که تصمیمها را به گوش دیگران برساند و عمو جغده هم به دلیل قیافهاش که او را دانا نشان میداد و بقیه فکر میکردند چون شبها بیدار است لابد مشغول مطالعه است، انتخاب شدند. قرار شد همه حیوانات به تصمیمات این چند حیوان گوش بدهند تا جینگیلی زیبا و متنوع داشته باشند.
صبح اولین روز که این گروه دور هم جمع شدند. جغد که از همان ابتدا خواب بود و کسی کاری به کارش نداشت. خروس هم که مشغول آواز خواندن بود. بقیه هم بعد از خوش و بش، مقداری به سر و کله هم پریدند و از خجالت یکدیگر درآمدند و در نهایت، آخر جلسه دست در گردن یکدیگر به این نتیجه رسیدند از این به بعد هر حیوانی در جینگیل هر کاری دلش میخواهد بکند، مگر این که زورش نرسد. بهعنوان اولین مصوبه هم قرار شد خروس را که خیلی بلند حرف میزد، بدهند شغال بخورد. از همان زمان وقتی گروهی ناكارآمد را برای کاری میگمارند این مثل را به کار میبرند که «خروسی را که شغال صبح میبره، بگذار سر شب ببره!».
ارسال نظر