دهخدا در حال نوشتنِ جملهای روی تختهسیاه بود که کسی درِ کلاس را باز کرد. دهخدا چرخید سوی تازهوارد و دید کاغذی را در دست گرفته و رویش نوشته: «روحانی! چهار سال بعد که خواستی بری، کلیدو بزار زیر پادری تا جهانگیری برش داره» قالیباف و....
دهخدا در حال نوشتنِ جملهای روی تختهسیاه بود که کسی درِ کلاس را باز کرد. دهخدا چرخید سوی تازهوارد و دید کاغذی را در دست گرفته و رویش نوشته: «روحانی! چهار سال بعد که خواستی بری، کلیدو بزار زیر پادری تا جهانگیری برش داره» قالیباف و شریعتمداری خشمگین شدند و هر چه دم دستشان بود سوی تازهوارد پرتاب کردند. جدیدی از خود بیخود شد و به دبیر سیلی زد. دبیر فریاد زد: «چرا منو میزنی؟» این را گفت و با مُشت کوبید زیر چشم جدیدی. کوچکزاده گریبان درید و برای میرسلیم سبیل آتشین کشید و گفت: «اگه سبیل داشتی بیشتر رای میاوردی» میرسلیم از درد فریاد کشید.
احمدینژاد یک لیوان آب به میرسلیم داد. میرسلیم همانطور که بالای لبش میسوخت پرسید: «با این آب چیکار کنم؟» احمدینژاد لبخند زد و پاسخ داد: «بریز همونجا که میسوزه» میرسلیم آب را روی بالای لبش ریخت و جیغ کشید. رسایی با خشم گفت: «اگه مشارکت پایین بود الان همهچی دست ما بود!». بقایی ناگهان سینه ستبر کرد و از جایش برخاست و با قدرتی وصف ناشدنی به افقهای دور خیره گشت و هیچ نگفت! رئیسی نامهای اعتراضآمیز به مدیر مدرسه نوشت.
چمران با دلخوری رو کرد به حدادعادل و گفت: «حالا دلت خنک شد من هم اومدم ور دلت؟ نمیشد شما از ما حمایت نکنی؟» رضازاده نیمکتش را با حرکت دو ضرب بالا برد و با بغض گفت: «من که دو ضرب میزدم برات، بذارم برم؟» دهخدا تاب نیاورد و فریاد زد: «چه خبره؟ چرا کلاس رو گذاشتین روی سرتون؟» بذرپاش با خشم گفت: «همهاش تقصیر اون آدمیه که اون گوشه وایساده و پلاکارد آورده سر کلاس» دهخدا به تازه وارد گفت: «میبینی چه بلبشویی راه انداختی؟ در ضمن چرا «بذار» رو با «ز» نوشتی؟ غلطه اینجوری».
تازهوارد سرش را خاراند و گفت: «دیگه هول هولکی نوشتیم».دهخدا پرسید: «تحصیلات شما چیه؟» تازهوارد سینه ستبر کرد و گفت: «دانشجوی پزشکی هستم». دهخدا بر آشفت و گفت: «وقتی هنوز نمیدونی بذار با ذال درسته چطور میخوای برای مردم نسخه بنویسی؟» تازهوارد خندید و گفت: «اونو که انگلیسی مینویسیم» دهخدا پوف کرد و گفت: «با اینکه از چیزی که روی پارچه نوشتی خوشم اومد اما بهتره شما بری و اجازه بدی ما به کارمون برسیم. فقط یادت باشه که بذار با ذال درسته».
غرضی گفت: «آقا معلم منم همهاش قاطی میکنم با کدوم ز بنویسم» دهخدا گفت: «مجبورم یه جوری توضیح بدم که یادتون بمونه. مثلا اگه بنویسید «فلان چیز رو بزار» غلطه و چون با «ز» نوشتین و این حرف شبیه سرسرهاس پس اون چیز از روش سُر میخوره و میوفته. پس با ذال بنویسیدش تا چیزی از روش سُر نخوره!». روحانی پرسید: «پس اگه ما کلید رو بذاریم زیر در جهانگیری میتونه برش داره؟» جهانگیری گفت: «اگه با ذال بذاری میتونم دیگه»، سپس رو کرد به دهخدا و پرسید: «میتونم؟» دهخدا نفسی عمیق کشید و تا دهان برای پاسخ گشود زنگ خورد و کلاس تمام شد.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر