طنز؛ احمدینژاد قیمههای کشور را ریخته بود داخل ماستها!
امروز با پدیدهای مواجهیم که ناهارش تموم نشده، میپرسه شام چی داریم؟ بعد موقع شام که میشه، میگه من که شب غذا نمیخورم، اگه سالاد هست یه مقدار بکشم. بعد میاد از یه گوشه سفره سالادو میکشه جلوی خودش، کمکم تا اونور سفره رو درو
امروز با پدیدهای مواجهیم که ناهارش تموم نشده، میپرسه شام چی داریم؟ بعد موقع شام که میشه، میگه من که شب غذا نمیخورم، اگه سالاد هست یه مقدار بکشم. بعد میاد از یه گوشه سفره سالادو میکشه جلوی خودش، کمکم تا اونور سفره رو درو میکنه و اگه جلوشو نگیرن پرزهای فرش رو هم تمیز میکنه. تو همین حین یهو انگار از بحر مکاشفت بیرون اومده باشه، چشاشو گرد میکنه و میپرسه: «من که اهل صبحونه نیستم، ولی شما برای صبح نون دارین؟».
اصل ماجرا اینه که یه سفرهای پهن شده و قراره یه عده دور هم غذا بخوریم. حالا اینکه بعضیها بیفتن گوشههای سفره و تا بخواد ظرف تهدیگ به دستشون برسه 16 نفر تو مسیر بهش ناخنک بزنن قابل تحمله، ولی در مقابلش دیگرانی هم هستن که از این بشقاب پهن تختا برمیدارن، تا جایی که قوانین فیزیک همراهی کنه داخلش غذا میکشن و بعد که سهمشون رو از سفره برداشتن میشینن عقب دور از چشم بقیه. یه عده دیگه هم هستن که کلا غذا رو میکشن و میرن تو اتاق خودشون. مورد داشتیم توی بشقاب بقیه هم واسه خودش غذا کشیده، یه اتاق تو واحد بغلی اجاره کرده رفته اونجا غذا بخوره. حتی مورد هم داریم که همینطوری خیره باهات چشم تو چشم میشه و همزمان قاشقشو میزنه تو بشقاب تو و غذاتو میخوره، آخرشم جای بشقابا رو عوض میکنه و شاکی میشه که چرا غذاشو خوردی؟
از موارد نادر دیگه، میشه به اونایی اشاره کرد که تو کانون فیزیکی و مرکز ثقل سفره میشینن، بعد با وجود اینکه همه چی در دسترسشونه، یهو چشمشون میفته به پارچ دوغ در ده فرسخی افق دید، به بغل دستیشون میگن اونو دست به دست کن اینجا ما هم استفاده کنیم دیگه. چقدر تبعیض؟
یه عده دیگه هستن که میبینی دارن میترکن، سه سری کمربندشونو شل کردن، بین هر دو لقمه پنج ثانیه نفس میگیرن، بلکه احتراق باعث بشه جا باز کنن واسه غذای بیشتر ولی حاضر نیستن از سر سفره بلند شن. حتی بقیه سعی میکنن غذاها رو از جلوی دست این آدما دور نگه دارن، تو غذا فلفل میریزن، دبه نمکو توش خالی میکنن، اسید میپاشن رو غذا، ولی این دوستان دست نمیکشن! اینا رو فقط میشه با کاردک از سفره کند.
هر خونهای یه بچه تخس هم داره که غذا نمیخوره، فقط کثیف کاری میکنه و غذاها رو میپاشه اینور اونور. آخرش هم پابرهنه بلند میشه از وسط سفره بره سمت تلویزیون که میزنه ظرف قیمه رو میندازه تو ماستها. در همین حال که شما داری بچه رو تنبیه میکنی و اون به جای فهمیدن فقط بهت میخنده، با مورد بسیار عجیبی مواجه میشی که همین الان بیرون شام خورده، بعد رسیده و میخواد با دیالوگ «وای چقدر گشنمه» و «هیچی غذای خونه نمیشه» باقیمونده غذاها رو هم تموم کنه و سفره رو هم به عنوان نخ دندون بکشه لای دندوناش.
خلاصه که شلخته غذا بخوریم تا چیزی گیر کسایی بیاد که تو ترافیک موندن. بله، برای صبح هم نون داریم، شما نگران خودت باش!
نظر کاربران
چقدر قشنگ بود.....
:))))
چقدر غم انگیز بود. آدم وقتی با واقعیت تطبیقش میده فقط میتونه لبخند تلخ بزنه.آه...
قربونش برید.. خاک کف پاش هم نمیشید....
چی بی مزه بود