طنز؛ بسه دیگه به پلنگهای ایرانی توجه کنید
دوران انتخابات تموم شد؛ البته نه به این سادگی. مثل هر پدیده دیگهای یه سری اثرات جانبی داشت که بعضا مخرب هم بود. مثلا سلمونی محلهمون قبل از انتخابات برای اینکه تحلیلهاش تکراری نباشه، یه سری سرفصل جدید باز کرده بود.
دوران انتخابات تموم شد؛ البته نه به این سادگی. مثل هر پدیده دیگهای یه سری اثرات جانبی داشت که بعضا مخرب هم بود. مثلا سلمونی محلهمون قبل از انتخابات برای اینکه تحلیلهاش تکراری نباشه، یه سری سرفصل جدید باز کرده بود. از چگونگی استقلال ازبکستان میگفت. مساله قفقاز جنوبی رو مورد بررسی قرار میداد. درباره تمدن بینالنهرین نکات ارزشمندی رو بیان میکرد. حتی این اواخر در مورد علل مهاجرت پنگوئنها صحبتهای جامعی کرد. اما متاسفانه موج انتخابات رسید و اون هم برگشت به مباحث کلیشهای قدیمی و ما از این دریای علم بینصیب شدیم.
تا چند وقت پیش سوار تاکسی که بودیم به علت تکراری شدن سوژهها، بعضی رانندهها به یهجور خلاقیت غریبی تو سوژهیابی رسیده بودند. مثلا یادمه یه روز نشسته بودم تو تاکسی، راننده گفت: «فاصله این دو تا چهارراه قبلا کمتر بود. چرا الان اینقدر زیاده؟ هر چی میریم، نمیرسیم!». یعنی خلاقانهترین و نابترین اعتراضی بود که تا اون موقع شنیده بودم. ولی در کمال تاسف با رسیدن موج انتخابات صنف رانندگان هم دوباره به همون مباحث تکراری گذشته روی آورد و دیگه از اون چشمه جوشان خلاقیت خبری نبود.
داستان به همینجا ختم نمیشه. موج انتخابات به یه شکل دیگه وارد فضای مجازی شد. جو اینستاگرام کلا انتخاباتی بود. کامنتها پر شده بود از شعار و بحث و تحلیل. الان چند وقته کسی به دندونهای اون عزیز لمینتنشان به اندازه کافی توجه نکرده. کسی ویدیوهاش رو پخش نکرده؛ البته این رو بگم که من خدا خدا میکردم یه روز تو خیابون ببینمش. هر وقت میخواستم مسواک بزنم یادش میافتادم و مسواک رو پرت میکردم تو آینه میاومدم بیرون، واسه همینه الان یه ساله مسواک نزدم. ولی بالاخره من هم آدمم، سنگ که نیستم. نمیتونم ببینم به این روز افتاده. من تحمل دیدن یه ماهی، بیرون از آب رو ندارم. لایک و کامنت و توجه شما مثل آب میمونه برای اون ماهی لمینتی کوچولو و این مدت با بیرحمی ازش دریغ کردید. بمیرم براش.
همه اینهایی که گفتم به کنار، از پلنگهای ایرانی چیزی نپرسید که دلم خونه. طفلک با هزار امید و آرزو یه عکس گذاشته، زیرش نوشته: «نگاهت کافیاست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم». بعد بیملاحظهها کامنت گذاشتن: «#به_عقب_برنمیگردیم».
با یه دل پر درد نوشته: «تا کی به امید دیدنت به جاده خیره شوم». بیعاطفهها کامنت گذاشتن: «#تا۱۴۰۰باروحانی».
چند روز بعد دوباره عکس گذاشته، نوشته: «امروز حالم خوب بود. لاک زدم». به جای اینکه بگن: «مانا باشی بانو»، کامنت گذاشتن: «#رئیسی_بیا». نکنید این کارها رو. جواب لاک زدم، رئیسی بیا نیست.
واقعا جای تاسف داره. آخه این چه وضعیه؟ حداقل هوای پلنگهای مظلوم ایرانی رو داشته باشید.
حرفم تمومه. گفتنیها رو گفتم. شما رو با وجدانهاتون تنها میذارم.
برم یه کم بغبغو کنم دلم باز شه.
نظر کاربران
خخخخخ جالب بود ماهی لمینتی کوچولو وبغ بغو خخخخ