۵۱۹۰۱۸
۱ نظر
۵۰۰۴
۱ نظر
۵۰۰۴
پ

طنز؛ جلوس یا نشستن؟

دهخدا تا درِ کلاس را باز کرد دید احمدی‌نژاد و بقایی و مشایی روی زمین نشسته‌ بودند و های و های گریه می‌کردند بهاری‌ها. دهخدا با شگفتی پرسید: «بهاری‌های نازنین! چی شده زار می‌زنین؟ توی این تنگ غروب، توی این دشت جنون، چرا روی زمین....

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا تا درِ کلاس را باز کرد دید احمدی‌نژاد و بقایی و مشایی روی زمین نشسته‌ بودند و های و های گریه می‌کردند بهاری‌ها. دهخدا با شگفتی پرسید: «بهاری‌های نازنین! چی شده زار می‌زنین؟ توی این تنگ غروب، توی این دشت جنون، چرا روی زمین نشستین بهاری‌ها؟ برین سر جاتون» احمدی‌نژاد مُفش را با آستینش پاک کرد و با گریه گفت: «کوچک‌زاده نمیذاره ما بریم سر جامون بشینیم». دهخدا با عصبانیت از کوچک‌زاده پرسید: «چرا نمیذاری احمدی‌نژاد بیاد سر جاش بشینه؟». کوچک‌زاده اخم کرد و با خشم پاسخ داد: «این معلوم‌الحال حق نداره پیش من جلوس کنه» دهخدا با بی‌حوصلگی گفت: «خب چرا می‌گی جلوس؟ بگو حق نداره بنشینه!» سپس چون حوصله‌ بحث نداشت رو کرد به احمدی‌نژاد و گفت: «پاشین برین پیش رسایی بشینید!».
ناگهان رسایی فریاد برآورد: «اگه این سه تا بیان اینجا جوری می‌زنم شل‌و‌پل‌شون می‌کنم که تا یک هفته نتونن جایی جلوس کنن». دهخدا با کلافگی گفت: «ای‌بابا. چرا به جای نشستن از جلوس بهره می‌برین شما؟». سپس با تشر به احمدی‌نژاد گفت: «برین پیش بذرپاش بشینین». بذرپاش با خشم فریاد زد: «ما جامون رو دادیم به بچه‌های جمنا. به اون سه تا بگین برن یه جا دیگه خراب بشن». ناگهان غرضی از میان شاگردها برخاست و همچون بهروز وثوقی فریاد زد: «چرا؟». دهخدا که از ترس در خودش جمع شده بود، پرسید: «چی شده پسرم؟ چرا یکهو برآشفتی؟». غرضی تنها گردنش را کج کرد و با چشمانی خیس زل زد به دهخدا و پاسخی نداد. احمدی‌نژاد با گریه گفت: «ما کجا بشینیم پس؟ مشایی همه‌جاش زرد شده».
دهخدا چندشش شد و گفت: «خب چرا نرفت دستشویی؟» بقایی با آستین احمدی‌نژاد دماغش را پاک کرد و گفت: «منظورش اینه که برگاش زرد شده».دهخدا گفت: «پس پاشین برین پیش یامین‌پور بشینید» یامین‌پور با خشم گفت: «اگه اینا به من نزدیک بشن جیغ می‌کشم». دهخدا از کوره در رفت و فریاد زد: «شما که تا دیروز همه‌تون رفقای جان جانی هم بودین. چی شده حالا سایه این سه تا رو با تیر می‌زنید؟». این را گفت و رو کرد به احمدی‌نژاد و گفت: «من حوصله‌ درگیری و حاشیه ندارم. اینجور که بوش میاد شما باید از این کلاس برین». احمدی‌نژاد با گریه گفت: «کجا بریم آخه؟ هوای کلاس چه دلگیر می‌شود گاهی».
دهخدا با تعجب گفت: «شما که هنگام نام‌نویسی گفته بودی خیلی از مدارس خواهان این هستن که شما دانش‌آموزشون بشی. پس کجان؟». غرضی دوباره شبیه بهروز وثوقی فریاد زد: «چرا؟» دهخدا با دومین فریاد غرضی آن‌قدر ترسید که از هوش رفت و افتاد. احمدی‌نژاد خواست دلبری کند، پس لبخند زد. توکلی در حالی که چندشش شده بود، گفت: «ایش». بقایی با نوک خنجر روی مشایی «زنده‌ باد درخت» نوشت. مشایی دردش گرفت و گفت: «مگه آزار داری؟». غرضی باز ناگهان فریاد زد: «چرا؟». سپس زنگ به صدا در آمد و کلاس تعطیل شد و شاگردها همان‌طور که از کلاس بیرون می‌رفتند با احمدی‌نژاد بای بای می‌کردند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    قلم زیبایی دارید

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج