طنز؛ بيچاره بهار!
على هديهلو در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
نفس باد صبا، باز خزان خواهد شد
چشم ملت دوسه ماهی نگران خواهد شد
آن بلایا که گذشت از سرِ ما، بار دگر
مثل سرمای جگرسوز، وزان خواهد شد
گرچه دریاچه بخشکید، غمی نیست که باز
تپهها غرق گل و عطر فلان خواهد شد
دوش میگفت که چون خلق هوادار مناند!
گر نیایم که چنین است و چنان خواهد شد...
چون نصیحت نشنیده ست ز پیران کهن
عاقبت مضحکهی پیر و جوان خواهد شد
آن مشا، جام بهاری! به بقا خواهد داد
وان یکی باز به ما خندهزنان خواهد شد
آن سخنگوی پریچهر و صداقت پیشه
خنده اش متهی اعصاب و روان خواهد شد
باز از درد جوانان وطن خواهد گفت
پاسدار همهی حق زنان خواهد شد!
از خراسان و بم و قشم، زمین میلرزد
گر بیایند یقینا فوران خواهد شد
دوش رفتم به در دیر مغان، سخت ملول
کز غمش، حاصل ما آه و فغان خواهد شد
گفتم ای حافظ شوریده، بگو در فالی
که در این مساله، احوال چه سان خواهد شد:
« ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن بِه که بر این بحر معلق نکنیم...»
نظر کاربران
عالییییییییییی بود
دروووووووووووووووووووووووووووووود
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی
آفرییییییییییییییییییییییییییییییییییین