دیگه این روزا هرچی به انتخابات نزدیک میشیم مشتریهای ما فالگیرها بیشتر میشن. یه استاد توی دوره دکترا داشتم همیشه به من میگفت «پسر تو خیلی زرنگی. یه روزی می رسه که توی رقابت پوپولها، تپل میشی» گفتم «یعنی چی استاد؟» گفت...
دیگه این روزا هرچی به انتخابات نزدیک میشیم مشتریهای ما فالگیرها بیشتر میشن. یه استاد توی دوره دکترا داشتم همیشه به من میگفت «پسر تو خیلی زرنگی. یه روزی می رسه که توی رقابت پوپولها، تپل میشی» گفتم «یعنی چی استاد؟» گفت «یعنی از نمد پوپولها کلاهی برای خودت میبافی.» پرسیدم «میشه یکم بشکافید استاد؟» گفت «همینو به عنوان هوم ورک فردا سر کلاس تحویل بده.» گفتم «استاااد...» گفت «حرف نباشه. فردام کوییز میگیرم.»
خلاصه عصبی شد و از کلاس رفت بیرون اما اون موقع فکر میکردم منظورش اینه که بعد از دفاع از پایاننامم نماینده مجلس میشم. اما حالا فهمیدم منظورش چیه. حق با اون بود. من تقریباً تو زمان انتخابات از فالگیری به اندازه یه جواهرفروشی لوکس، درآمد دارم.
داشتم به این قضیه پوپول و پوپولیست فکر میکردم که دیدم یه نفر با سینی چای اومد و گفت«خسته نباشی مرد زحمتکش، بفرما چای.» یه فیلمبردار هم ازش فیلم میگرفت. یه نگاه بهش انداختم، دیدم عزتالله ضرغامیه.
با تعجب گفتم «واااا؛ عزت تویی؟ عزت اینجا چیکار میکنی؟ تو الان باید توی کانال سرگرمی «خمیازه» پست بذاری؟ ادمینی خیر سرت.» گفت «بفرما چای. من خادم ملتم.» گفتم «مگه خادم ملت چای میده به مردم؟ اگه اینطوره که مادربزرگ من خادم واقعی ملت شریف ایرانه.» گفت «به هر حال من مال همین مردمم.» گفتم «اون که صد درصد. شکی توش نیست مال مردمی. اما آخه ما شما رو با شبکه پرس تیوی و افق و اینا میشناسیم. چای بخوریم یا خجالت؟ راستی چی میمالیدی به این شبکهها اینقدر رشد و افزایش پیدا کردند؟» گفت «پیروکسیکام» و هار هار خندید. گفتم «عزت نذار سر شوخی باز بشه. عزت نذار رومون تو روی هم باز بشه.
باز بشه دیگه من تا ته شکافتنش میرما. من هیچی واسه از دست دادن ندارم.» گفت «جدی فالگیری؟ اگه رئیس جمهوری بشم دو تا شبکه شبانه روزی فالگیری می زنم برات تو صدا و سیما» گفتم «عزت اصلاً بدنت عادت کرده به شبکه زدن. یعنی رئیسجمهور شی قشنگ ده دوازده تا وزارتخونه اضافه میکنی به دولت؟» یهو دیدم به دوربین نگاه کرد و گفت «منتقد روحانی و عملکرد فردی و دولت او هستم و وی را رقیب اصلی خود میدانم.» پرسیدم «باشه حالا.
حالا چی شد خدایی تصمیم گرفتی رئیسجمهوری شی؟ دوربین مخفیه؟ جون عزت راسشو بگو.» گفت «من با انتخاب جمنا وارد صحنه انتخابات شدم» گفتم «آخی نازی، خودت مایل نبودی پس بمیرم، چی داری میکشی از این همه شوق خدمت! میخوای یه فال بگیرم ببینی چی میشه آخر این وارد صحنه شدنت؟ «یه فال برداشت و خوند» جهان اگر شکر آرد بدست چپ سوی تو/ به دست راست درون، بیگمان تبر دارد» با تعجب پرسید «دست راست؟ تعبیرش چیه؟» گفتم «والا تعبیر نمیخواد این شعر. خودش گویای همه چیزه؟ فقط گفتی با انتخاب جمنا وارد صحنه انتخابات شدی؟» گفت «آره، چطور؟» جواب دادم« هیچی همینجوری. ولش کن اصلاً.
خودت چطوری؟ روزی چندتا پست تو کانال سرگرمی خمیازه میذاری؟ «بدون توجه به سؤالم گفت» به سیاست «آجر روی آجر» پایبندم و معتقدم دولتها باید کارهای خوب گذشتگان را تکمیل کنند همچنین سیاستها و عملکردهای ناموفق را متوقف کرده و طرحی نو دراندازند.» گفتم «باشه شما تا طرحی نو درمیاندازی من میرم دیگه. شادمون کردی مرد. خدا شادت کنه.» اینو گفتم و با یه هشتک ازش خداحافظی کردم: «# که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر