۴۹۷۲۸۰
۵۰۲۳
۵۰۲۳
پ

طنز؛ «رودربایستی»

دهخدا درِ کلاس را باز کرد و دید رسایی ایستاده پای تخته و با چهره‌ای سرخ درون نِی فوت می‌کند. دهخدا به رسایی تشر زد: «باز دو دقیقه چشم من رو دور دیدی؟» کوچک‌زاده به حمایت از رسایی از جایش برخاست و گفت: «تقصیرِ جهانگیریه‌.

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا درِ کلاس را باز کرد و دید رسایی ایستاده پای تخته و با چهره‌ای سرخ درون نِی فوت می‌کند. دهخدا به رسایی تشر زد: «باز دو دقیقه چشم من رو دور دیدی؟» کوچک‌زاده به حمایت از رسایی از جایش برخاست و گفت: «تقصیرِ جهانگیریه‌. از رسایی خواست تا از ارتباط گوسفندان با شیرها حرف بزنه. رسایی هم توی رودرواسی قرار گرفت». دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «نخست اینکه بهتره به جای رودرواسی بگی رودربایستی، بعد هم مگه رسایی خودش زبون نداره که شما به جاش حرف می‌زنی؟» سپس رو کرد به رسایی و گفت: «شما که بلد نیستی نی بزنی چه اصراری داری تا نی بزنی؟»

رسایی ناگهان خشمگین شد و نی را انداخت زیر پایش و لگدکوبش کرد و با خشم گفت: «تقصیر منه که می‌خواستم برای گوسفندان لحظاتی آرامش‌بخش بیافرینم تا با خیال راحت یک شیر را به عنوان ارشد انتخاب کنن». غرضی سرش را خاراند و گفت: «شیر که گوسفندا رو می‌خوره!» دهخدا لبخند زد و پرسید: «این جریان شیر و گوسفند چیه؟» جهانگیری خندید و گفت: «رسایی طبق معمول سوتی داده، الانم توی رودرواسی با خودش مجبور شده سر حرفش بمونه» دهخدا نشست روی صندلی‌اش و گفت: «همین چند دقیقه پیش گفتم که بهتره به جای رودرواسی بگی رودربایستی».
بقایی یکهو سیخ سر جایش ایستاد و مانند کسی که می‌خواهد سرود بخواند با صدای بلند گفت: «راه من راه احمدی‌نژاد است». مطهری پوزخند زد و گفت: «منظورش از راه، جاده خاکیه!» دهخدا همان‌طور که هاج و واج مانده بود، پرسید: «دست‌کم پیش از اینکه یکهو فریاد بزنی یه اجازه‌ بگیر! این حرف شما چه ربطی به کلاس داشت؟» احمدی‌نژاد با لبخند گفت: «بقایی تازه از حبس در اومده، یه مدت در فضای شهری نبوده، فعلا داره آب‌بندی می‌شه، یواش یواش بهش عادت می‌کنید!» مشایی برای اینکه حرف را عوض کند، گفت: «من درختم» یکی از شاگردها که ماسک زیدان به صورتش زده و بدجور از دست مشایی دلش پر بود، فریاد زد: «پس منم تبرم» و با سر به شکم مشایی کوبید. ته کلاس آشوب شد. شاگردها افتاده بودند به جان هم.
بعضی‌ها هم به مشایی طناب بسته بودند و سعی می‌کردند روی شاخه‌اش تاب بسازند، البته مشایی دل به کار نمی‌داد و هی تاب‌شان را پاره می‌کرد. شاگردی که ماسک زیدان زده بود، ماسکش زیر دست و پا افتاد. دهخدا تا او را دید جلوی اسمش توی دفتر یک نمره منفی نوشت و فریاد زد: «قاضی‌پور! دیگه تغییر چهره فایده نداره!» این را که گفت سوی نی‌‌ای که رسایی روی زمین انداخته بود رفت، آن را برداشت، سرش را با چراغ‌الکلی ضد عفونی کرد و سپس بدون اینکه رودربایستی کند به نی زدن پرداخت. شاگردها بدون اینکه به نوای حزن‌انگیز نی توجه کنند توی سر و کله‌ یکدیگر می‌زدند تا سرانجام زنگ خورد و همه‌ به جز دهخدا که برای دل خودش نی ‌می‌زد، دوان دوان از کلاس بیرون رفتند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج