طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا والتر وایت (قدسا... روحه العزیز)
آن شیمیدانِ کاربلدِ قهار، آن دارای آزمایشگاهِ سیار، آن سلطان پخت شیشه، آن بیگانه با کلیشه، آن مرد باهوش لجدرآر، آن عمدتا در حال فرار، آن کچل خوشتیپ، آن صاحب پرنسیپ، آن در فصل آخر داده رد، آن قهرمان بریکینگ بد، آن از اول تا آخر....
آن شیمیدانِ کاربلدِ قهار، آن دارای آزمایشگاهِ سیار، آن سلطان پخت شیشه، آن بیگانه با کلیشه، آن مرد باهوش لجدرآر، آن عمدتا در حال فرار، آن کچل خوشتیپ، آن صاحب پرنسیپ، آن در فصل آخر داده رد، آن قهرمان بریکینگ بد، آن از اول تا آخر در حال فایت، شیخنا و مولانا عالیجناب مستر والتر هارتول وایت (قدسا... روحه العزیز) خودش دنجر بود و آن کسی بود که پشت در بود و از بزرگان کارتل مواد مخدر بود و در کار خلاف قدمی راسخ و عظمی سترگ داشت و در فنون علم، استاد جسی پینکمن و گیل باتیکر بود و جمله مشایخ و کبار به چشم دیده بود و حضور دون الادیو و هکتور سالامانکا درک کرده بود و او را القاب بسیار است و هایزنبرگش گویند که اعظم القاب است. وصف او در قلم من نیاید و فعلش در لغت من راست نیاید که از بزرگان ایامسی بود و متآمفتامین را نیکو میپخت و رنگش آبی میکرد و خلوصش به 98درصد میرساند. اعلیا... مقامه.
ابتدای توبه او آن بود که معلم شیمی بود و چون در کشوری فقیر و بیچیز زندگی میکرد که در آن به فرهنگیان توجه نمیشد و معوقاتشان پرداخت نمیشد و بهداشت ضعیف بود و همه در فقر به سر میبردند به سرطان ریه دچار شد. پس چون بیم داشت که پزشکان از او زیرمیزی بگیرند و به جای درمان سرطان، کلیهاش در آورند و در سلامتش تحول بدهند؛ بیخیال درمان شد و شغل شریف شیشهسازی پیشه کرد.
اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در امر مواد قدمی نیست مگر گاس فرینگ که در رختشورخانه خود آزمایشگاهی بزرگ برایش تدارک دید و جنسش در جنوب غربی آمریکا پخش کرد و یک سال آنجا به پخت مشغول بود و قبولی عظیم پیدا شد و ماجراهای عجیب داشت.
و او همان است که نامزد جسی پینکمن را (که به حق از کاردرستان عالم بود) از مرگ نجات نداد و خلقی را در غم فرو برد و باجناقش را که چون فرامرز خودنگاه میمانست، به فنا داد و چندین نفر را ترور بیولوژیک کرد وقتی ترور بیولوژیک هنوز مد نبود.
و او را انصار و اذناب بسیار است: اول جسی پینکمن که فخر دودیهای آلبوکرکی بود و در کار آب کردن مواد جهدی عظیم و تکه کلامی دلنشین داشت و دویُم، سال گودمن که از گودمنهای قانونمدار بود و در امر پولشویی سرآمد روزگار خویش بود و برای خودش سریال و اسپینآف داشت و سیُم، مایک ارمانترات و دیگران و دیگران. بعد از وفات، او را دیدند که با مولانا مندلیوف نشسته بود و مشغول حساب و کتاب بود. گفتند: «چه میکنی؟» گفت: «اگه بتونیم فقط یه درصد خالصترش بکنیم کل بازار شرق جهنم رو تصاحب میکنیم» و دوباره در فکر فرو رفت. رحمها... علیه.
نظر کاربران
(که به حق از کاردرستان عالم بود)!!!