طنز؛ من زمینم تو درخت
از آنجایی که آقای رحیم مشایی طی ویدیویی که اخیرا منتشر شده اذعان کردهاند که درخت هستند و با عنایت به چند ویدیوی منتشر شده از سه بزرگوار بهاری و در راستای درختکاری روی تپههای هنر و...
از آنجایی که آقای رحیم مشایی طی ویدیویی که اخیرا منتشر شده اذعان کردهاند که درخت هستند و با عنایت به چند ویدیوی منتشر شده از سه بزرگوار بهاری و در راستای درختکاری روی تپههای هنر و ادب کشور، بنده ایده ساخت یک ویدیو با شعر مرحوم شاملو به دوستان میدهم، احتمال میدهم کلیپ بعدیشان اینگونه باشد:
خارجی - روز - دشت سرسبز
سه تفنگدار عدالتمحور از پشت یک تپه بیرون میآیند. هر سه لبخند ملتکشی روی لب دارند و سعی میکنند مانند رپرها خودشان را در ابتدای کلیپ معرفی کنند.
آقای احمدینژاد با دست ابتدا به خودش و بعد به بقایی اشاره کرده و میگوید: من بهارم تو زمین
بقایی به مشایی اشاره میکند و میخواند: من زمینم تو درخت
مشایی میپرد جلوی دوربین و با لبخند به احمدینژاد میگوید: من درختم تو بهار...
یک صدایی هم به عنوان زیرمتن میآید که میگوید: آهااا... صفر بیست و یک... دو صفر نود و هشت (اشاره به کد تهران و ایران و سرزمین و مام میهن).
[از اینجا دیگه ویدیو شروع میشه.]
احمدینژاد (به مشایی): ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
بقایی: میون جنگلا تاقم میکنه
مشایی (به احمدینژاد): تو بزرگی مثل شب
احمدینژاد متذکر میشود: اگه مهتاب باشه یا نه
مشایی: تو بزرگی مثل شب
سپس بقایی و مشایی با اشاره به هاله نور رو به احمدینژاد میگویند: خود مهتابی (ای) تو اصلا خود مهتابی (ای) تو
بقایی که میخواهد اشاره ریزی هم به کاندیداتوری خودش بکند ابرو بالا میاندازد و ضمن سرفهای میگوید: تازه وقتی بره مهتاب و/ هنوز/ شب تنها/ باید/ راه دوری رو بره تا دم دروازه روز (یعنی درسته مهتاب رفته ولی ما باید ادامه بدیم تا صبح دولتمون بدمد.)
در این لحظه هر سه به کاغذهایشان که شعر روی آن نوشته شده نگاه میکنند.
مشایی (از بالای عینک نگاه میکند): این چیه دیگه؟
بقایی: نوشته «مثل شب گود و بزرگی».
احمدینژاد (به بقایی): شب تویی دیگه.
بقایی: نه بابا. من زمینم.
مشایی: منم که درختم.
احمدینژاد (با لبخند): پس چه کسی گود است؟
همه: دشمن!
شعر را با غلطگیر پاک میکنند و در آن سطر مینویسند: دشمن (شامل تمام گروههای سیاسی، احزاب، تشکلها، اصلاحطلب، اصولگرا، چپ، راست، کارگزار، علیه خدمتگزار، کشورهای دنیا غیر از ونزوئلا و کومور) گود و کوچک است، ما برجسته و درشتیم... و با هم میخوانند.
بقایی: تازه روزم که بیاد
احمدینژاد دستهایش را نشان میدهد و مشایی با اشاره به پاکدستی دکتر میگوید: تو تمیزی مث شبنم، مث صبح
همنوایی: تو مث مخمل ابری/ مث بوی علفی/ مث اون ململ مه نازکی/ اون ململ مه/ که رو عطر علفا/ مثل بلاتکلیفی (این را خط میزنند و می نویسند احساس تکلیف)/ هاج و واج مونده مردد (مصمم!)/ میون موندن و رفتن/ میون مرگ و حیات (همهمون آخر حماسه و فدا شدن!)
پینوشت: خدا خودش به خیر بگذراند!
ارسال نظر