۴۸۵۶۱۰
۱ نظر
۵۰۱۴
۱ نظر
۵۰۱۴
پ

طنز؛ تونل زمان

علی‌اکبر محمدخانی در روزنامه شهروند نوشت:

جیگرم به حلقم آمد تا بالاخره حقی بعد از مدت‌ها پیدایش شد، ولی از پلنگ‌خان هیچ خبری نبود. حیف‌ نان‌ها اشتباهی سوار ماشینِ زمانِ اَعوان و انصار ناصرالدین شاه شده و سر از دوره قاجار در آورده بودند.
گویا ناصرالدین شاه هم تا پایش را از ماشین زمان پایین می‌گذارد، چشمش به پلنگ‌خان می‌افتد و یک دل نه، صد دل عاشق جانور می‌شود و با چشمانی اشکبار به مسئول جذب استعداد‌های درخشان دربار می‌گوید: «برو این عروسک را برای ما ردیف کن، بشود سوگلی ما، تا ما هم دوستت داشته باشیم.»
مسئول مربوطه عرض می‌کند: «قربانت شوم. لطف عالی مستدام، ولی این نره‌خر که می‌بینید مَرد است، خیلی به کار شما نمی‌آید.» شاه می‌فرماید: «اگر مرد است، پس چرا سبیل به آن نازی دارد؟ چرا لباس سفید عروسی پوشیده؟»
بعد در حالیکه پاهایش را روی زمین می‌کوبیده می‌گوید: «یالا، ما حالیمان نیست، ما جوانیم، عروس جدید می‌خواهیم، دلمان گرفت در این حرمسرای سوت و کور.» مسئول مربوطه هم در حالیکه با سوییچ روی بدنه گچی پلنگ‌خان خط و خَش می‌انداخته، می‌گوید: «ببینید قربان، این‌که دورش است لباس عروس نیست. گچ است، گچ.»

خلاصه هرچه یکی به دو می‌کنند، شاه زیر بار نمی‌رفته، تا این‌که ناصرالدین شاه با درایت ویژه‌ای یواشکی یک پنجاهی می‌گذارد پرِ شالِ طرف و بدین ترتیب گره از این مشکل بغرنج باز کرده و بر دوست و دشمن روشن می‌گردد که حق با ‌شاه بوده و آنچه تنِ پلنگ‌خان بود، لباس عروس بوده نه گچ.

من از حقی پرسیدم پلنگ‌خان در این بین چه می‌کرد؟ حقی که انگار از قحطی آمده باشد، در حالیکه دولپه جیگر و دمبه می‌لمباند، گفت: «زبان‌بسته لای یک مَن گچ چه می‌توانست بکند.
فقط جیغ می‌کشید و التماس می‌کرد و می‌گفت: «می‌خواهم به تحصیلاتم ادامه بدهم.» ولی کسی گوشش بدهکار نبود. گفتم: «تو چه‌کار می‌کردی؟» حقی گفت: «جماعت عمله اکره با خوشحالی شعار می‌دادند، نان و پنیر آوردیم، دخترتان را بردیم.»
من هم در جواب سنگ پرت می‌کردم، می‌گفتم: «نان و پنیر ارزانی‌تان، دختر نمی‌دیم بهتان.» دست آخر هم که داشتم می‌آمدم، دیدم پلنگ‌خان را بردند سرخاب سفیدآب بمالند و سبیل‌هایش را مدل موهای لیلا فروهر ‌های‌لایت کنند تا شاه خوشش بیاید.»

از حقی پرسیدم: «راستی چه‌جوری آمدی؟» حقی به راننده‌ای که نشسته بود و دولپه جیگر می‌لمباند، اشاره کرد و گفت: «دربست گرفتم».
گفتم: «چرا مینی‌بوس سوار نشدی؟» راننده برگشت گفت: «آقا مگر مسافر پیدا می‌شود؟ کل تاریخ را گشتم تا همین یک مسافر گیرم آمده. هر قدر که از زمان شما مسافر می‌خواهد برگردد به گذشته نان سنگک بخرد قد آدم، نمی‌دانم چرا از گذشته کسی دوست ندارد بیاید زمان شما!»

من نفسی از روی افسوس بیرون دادم و گفتم: «البته این خودش یک مریضی است که گریبان ما را گرفته. یک عده هستند فقط می‌خواهند بروند. کجایش خیلی مهم نیست. حالا بروند پاتایا عشق و حال یا مرز مکزیک بروند بلال بخورند یا اصلا بروند جهنم، خیلی فرقی برایشان نمی‌کند.
این تصویر «رفتن» است که برایشان خیلی شیک و لاکچری به حساب می‌آید.»
به نظرم با توده مردم باید به زبان خودشان صحبت کرد تا قشنگ بفهمند ما روشنفکرها چه می‌گوییم.
موقع صحبت کردنم راننده درحالی که‌ هاج و واج به یک گوشه خیره شده بود، دهانش را آرام باز کرد. از طرفی خوشحال بودم که حرفم تأثیر خودش را گذاشته، از طرفی نگران بودم مگس برود توی دهانش که ناگهان دیدم دستش را تا آرنج کرد توی حلقومش و یک موی بلند را کشید بیرون و سر مو را داد دست من.
آب دهان و خرده‌های نان و جیگر از کناره‌های دهانش شره کرده بود. حقی حالش به هم خورد رفت که بالا بیاورد. راننده هم هی مو را می‌کشید بیرون. من سر مو را مثل کاموا گوله کردم که زیر دست و پا نرود.

از آن‌طرف حقی سراسیمه آمد، پلنگ‌خان عکس‌های خودش با ناصرالدین شاه را از سواحل نمی‌دانم کدام خراب‌شده‌ای فرستاده بود توی گوشی حقی. لبخند تلخ ناصرالدین‌شاده از توی عکس به وضوح دیده می‌شد، ولی پلنگ‌خان توی عکس خیلی خوشحال و شیطان به نظر می‌رسید. الهی شکر بالاخره یکی میان ما خوشبخت رفت.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • حامد

    این شخص محترمی که این متن رو نوشته آیا قبل از تقریر مطلب چیزی مصرف نموده اند.دیگه فکر میکنم این نظر قابل انتشار باشه (:

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج