طنز؛ بـقـایـی یار شادی و ترحیم شما
عبدالرضا داوری از مشاوران رییس جمهور سابق، با انتشار پستی در فضای مجازی «حمید بقایی» را به گلاب تشبیه کرد. یعنی با این تعریف جدیدی که ارائه شده، از فردا باید برویم مغازه و بگوییم: «آقا بی زحمت دو شیشه بقایی بدین.
عبدالرضا داوری از مشاوران رییس جمهور سابق، با انتشار پستی در فضای مجازی «حمید بقایی» را به گلاب تشبیه کرد. یعنی با این تعریف جدیدی که ارائه شده، از فردا باید برویم مغازه و بگوییم: «آقا بی زحمت دو شیشه بقایی بدین. از اون بقایی خوبا بدینا!». همچنین با توجه به خدمات شایان دولت قبل و اینکه آقای بقایی هم احتمالا برنامه دارند در صورت رییسجمهور شدن، خدمات آن بزرگوار را ادامه بدهند، به بررسی موارد استفاده آقای بقایی به عنوان رییسجمهوری «گلاب»ی میپردازیم.
آقای بقایی در حال برگزاری جشن پیروزی انتخاباتیشان هستند. هواداران با شعار «دشمن پیتزا و کباب، بقاییِ مثل گلاب» او را تشویق میکنند. پمپم و شربت گلاب بین هواداران توزیع میشود. بقایی پشت تریبون میرود و میگوید: «امروز، شیشه گلاب خروشان ملت، توانست اعتدالیون و به ظاهر اصلاحطلبان را بشورد و ضدعفونی کند... از ساعت چند اینجایین عطر و گلابهای من؟ پنج؟ چهار؟» احمدینژاد در گوش او میگوید: «از هفت باید شروع میکردی!».
در روز هوای پاک که تابلوی آلودگی هوا وضعیت «مرگ حتمی» را نشان میدهد، رییسجمهور بقایی به صورت نمادین تصمیم میگیرد از وسایل نقلیه عمومی استفاده کند. او سوار اتوبوس شده و چون خیلی مردمی است، اتوبوس برایش خالی نمیشود و جمعیت طبق معمول به هم فشرده میشوند. یک آلت دست غرب و عنصر نامطلوب از میان جمع داد میزند: «آقا جون شیشه گلابو رو خودت خالی میکنی سوار اتوبوس نشو دیگه! خفه شدیم». بادیگاردهای رییس جمهور سعی میکنند فرد خاطی را پیدا کنند، ولی همان لحظه در اتوبوس باز میشود و آقای بقایی و همراهان (به علت فشار جمعیت) بیرون میافتند.
طبق روال دولتهای نهم و دهم، دولت آقای بقایی معروف به «دولت گیس گلابتون» هم کاملا در بطن جامعه است. به همین خاطر، ملاقات با رییسجمهور وقت قبلی نمیخواهد و هر کس دلش خواست میتواند بیاید پیش آقای بقایی و خواستههایش را مطرح کند. یک نفر وارد دفتر میشود. منشی: «کجا آقا؟ امرتون؟»
ملاقاتکننده: «میخواستم مهندس بقایی رو ببینم. دفترشون همینجاست دیگه؟».
منشی: «اجازه بدین نفر قبلی که اومد بیرون شما تشریف ببرین. الان یکی اومده حلواهاشو آورده آقای بقایی گلاب بزنن. دیگه آخراشه، دو سری دیگه هم بزنن تمومه».
چند دقیقه بعد یک نفر قابلمه به دست از اتاق بیرون میآید و ملاقات کننده با خوشحالی به طرف اتاق میدود.
منشی: «فقط لطفا درو پشت سرتون ببندین، اون پارچهای که پشت دره هم کامل بچپونید زیر در که بوی آقای بقایی نیاد».
یک نفر در خانه آقای بقایی میرود.
بقایی: «بفرمایین».
نفر: «آقای بقایی، این احضاریهاس برای پرونده قبلیتون. لطفا پسفردا تشریف بیارین دادگاه».
بقایی: «عزیزم من که قبلا گفتم سر فرصت به این پرونده رسیدگی میکنم. الان کارای مملکت مونده اونا رو باید انجام بدم».
نفر: «داداش بار اولی که این احضاریه رو آوردم سرباز صفر بودم، الان سرهنگم! شما هم که هر دفعه همینو میگی».
بقایی: «گفتم میام، میام دیگه. به دولت گیس گلابتون اعتماد نداری؟ نگران چی هستی؟».
نفر: «باشه به خودتون مربوطه. فقط یه خواهش شخصی داشتم. من دیگه آخرای عمرمه. اینم آدرس و تلفنم. اگه اتفاقی برام افتاد بی زحمت سر خاک تشریف بیارین یه مقدار خودتونو بمالین به قبر. فقط خیالم راحت باشه میاین دیگه؟ به خانواده بگم گلاب نخرن؟»
نظر کاربران
جالب بود
قربونم برین. هم شما هم اون مادرجنده های روزنامه قانون. مسخره ها.