طنز؛ جایگاه عشق در اشعار نوین!
حافظ میگوید: «ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون...» همین یک مصرع ما را چنان متحول ساخت که تصمیم گرفتیم درباره جایگاهِ عشق بنویسیم.
حافظ میگوید: «ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون...» همین یک مصرع ما را چنان متحول ساخت که تصمیم گرفتیم درباره جایگاهِ عشق بنویسیم.
الف) آدم باید زن ایرانی بگیرد: شاعر میفرماید: «هیشکی زیر این گنبد کبود، با من مثلِ تو مهربون نبود، دختر ایرونی با وفای من، چشمای سیات آشنای من!» از شما چه پنهون، تنها دلیل اینکه من بیخیالِ ازدواج با غربیها برای دریافت گرینکارت شدم و تصمیم گرفتم همان زنِ ایرانی بگیرم این ترانه بود. یه همچین قدرتی داشت این شعر. بههر حال پدربزرگِ من از کودکی مجالس شعرخوانی برگزار میکرد و این اشعار از همان کودکی در گوشهایم زمزمه میشد. در یک جای دیگر شاعر میگوید: «چه لحظههایی زیر سقف ایوون، لالایی میخوند صدای بارون، یواشیواش تو قلبم خونه کردی، یواشیواش منو دیوونه کردی». من از این قصیده، درس صبر گرفتم. بهراستی هر چیزی باید یواشیواش در قلب نفوذ کند و عشق هم خارج از این قاعده نیست.
ب) عشق آدم را شارژ میکند: شاعر میگوید: «با گونههای خیسم، واسه اون مینویسم، به اون وفادار، به اون عزیزم، هدیه من به اون فقط ترانههامه، روزی که نامههاش نیاد مرگ صدامه». در این مثنوی شاعر چه زیبا میگوید که اساسا در دنیای مدرن انسان تا روزی بازدهی دارد که عشق در قلبش رخنه کردهباشد و روزی که نامههاش نیاد مرگ صدا اتفاق میافتد.
ج) ولی افتاد مشکلها: اولین ویژگی عشق این است که خیلی راحت آغاز میشود ولی پایان دشوار و خانمانبراندازی دارد. شاعر قرن سیزدهم، آرمین نیز در یکی از آثارش میگوید: «بذار حالا که دارم ازت جدا میشم، بگم فراموشیت آسون نیست خداییشم، من هنوزم همون عاشق دوآتیشم». چقدر سخت است فراموشیِ عشق... چی میشد این دختره خیرهسر با گفتن حرفهایی که دلنشینه، نذاره کشتیهای آرمین به گِل بشینه؟
د) طرف را به خاطر خودش دوست داشتن: شاعر میگوید: «بعله حق انتخاب داری و مشکلی نیست! ولی خدا میدونه که اگه دوستت داشتم، واسه خودت بوده و واسه خوشگلیت نیست!» خیلی زیبا و آموزنده که البته معشوق جفاپیشگی کرد و شاعر به هذیانگویی افتاد و گفت: «آخه دست خودت نیست یهکم عقدهای شدی... خدایی اگه من نمیخواستمت اینقدر گُنده میشدی؟»
ه) قید را زدن: اون جوکه رو شنیدید که طرف میگه منو از شرکت اخراج کردند، منم بهم برخورد دیگه نرفتم شرکت؟ حالا شاعر هم که هشتاد بیت از این میخواند که طرف این را ول کرده رفته، یهو میگوید: «دیگه برو واسه همیشه که قیدتو زدم، خوب منم دیگه عین تو بدم، دروغ میگفتی دوستم داشتی منم تصمیم گرفتم دل به تو ندم!» نه بیا دل بده... مگه خودت نگفتی ماههاست رفته؟ یه جور تیریپ میای انگار تو قیدشو زدی و درخواست طلاق دادی! والا با این جدا شدناشون.
و) عاشق دوست دارد تنها مخاطب خاص معشوق باشد: شاعران خیلی شدیدتر چنین چیزی را دوست دارند! یکجا میگوید: «یعنی بازم میشه بشیم مثل قدیما، روی هم نداشته باشیم حس بدی ما، با من سر چیزای بیمورد دعوا کنی، حساب منو از بقیه سوا کنی». یعنی خواهش میکند که بیا الکی با من دعوا کن! هعی... .
نظر کاربران
انشالله همه همیشه خوش باشند
همه ی عشق پایا و خوب نصیبشون بشه