من زن ملانصرالدينام. البته زن عقدياش كه نه، صيغهاياش. فكر نكنيد كه تو سينما و كافيشاپ و جشنواره و استاديوم و پاساج باهم آشنا شديم، نه، مرا در سايت صيغه ديد و يك دل نه صددل عاشقم شد. اما از روزي كه آمدم خانهاش، هرروز و هرروز كتكم زد.
من زن ملانصرالدينام. البته زن عقدياش كه نه، صيغهاياش. فكر نكنيد كه تو سينما و كافيشاپ و جشنواره و استاديوم و پاساج باهم آشنا شديم، نه، مرا در سايت صيغه ديد و يك دل نه صددل عاشقم شد. اما از روزي كه آمدم خانهاش، هرروز و هرروز كتكم زد. راسّيتاش، ديگر از دستش به تنگ آمدهام. تو همين ولنتايني كه گذشت، ديدم براي خرش يك پالان مليلهدوزي شده خريد، كادوپيچ شده، تقديماش كرد. ولي براي من حتي يك دست قابلمه تفلون هفت پارچه هم نگرفت كه دلم خوش باشد. تازه در روز ولنتاين، بيشتر از بقيه روزها كتكم زد. كلا وقتي تو جنوب سيل میآيد، من بايد كتكاش را بخورم. استقلال اگر سه تا به پرسپوليس بزند، دندههاي من بايد ورم كند. سيل در جهرم اگر عدهای را بيخانمان كند من بيچاره بايد سيبل بشوم. آنجلينا با بردپيت بيفتند تو آژان و آژان كشي، من شبش يك دل سير كتك خوردهام. ريزگرد تو خوزستان بيايد كه قلوه گاهم از صبحش كبود كبود است.
عليفر اگر داد بزند «توي دروازه ه ه ه توي دروازه ه ه ه» من خودم رسما میخوابم زمين كه با «دَگَنك» بيفتد به جانم، دِ بزن. ولي در عوض، بگو اصلا به خرش بالاتر از آهو میگويد؟ هيهات هيهات. پريروزها كه رتبه كشور در فضاي كسب و كار، دو پله پايين آمد، باز من كتكخور شدم. انگار مسئول تمام بدبختي كهكشانها منم. در عوض حتي واسه عيد يك شليته هم برايم نمیخرد كه بگويم دمت گرم نصرالدين، انصافتو شكر نصرالدين، حداقل با كادوش دلم را خريد. امروز كه داشتم غذاي ذليل مرده خرش را میدادم، به خودم گفتم زن! تو ديگر به درد «كانديداي ضربه گير» میخوري كه سخنگوي فراكسيون اميد براي انتخابات آتي نويدش را داده. يك ضربه گير میگويي، صدتا ضربه گير از دهنت میافتد.
برو خودت را به احزاب معرفي كن. تازه، ديشب هم كه ملانصرالدين پشتش را به من كرد و گرفت خوابيد، كورمال كورمال رفتم گالري گوشياش را چك كردم ديدم واويلاست. دوزاريام تازه افتاد كه وقتي او و خرش میروند توي خرپشته به موبايل شوهرم زل میزنند و ريسه میروند، چه گندكاريهايي پاش خوابيده. پريروز كه به خانه آمد، گفت با زبون خوش آماده باش. فهميدم بعد از خطاي پزشكي تو اصفهان، مكافاتش را بايد من بكشم. خودم رفتم گوشه اتاق چمباتمه زدم كه انگشت شستش تو چشمم نرود حداقل. خب میزند ديگر. چه كارش كنم؟ يك زمان فكر میكردم اگر همه چيز تو مملكت و جهان به سامان باشد، منم كتك خوردنهايم تمامی میگيرد ولي كور خوانده بودم. جمعه كه فراستي را توي برنامه هفت میبيند، بر میگردد میگويد دوست داري با چه فني زمينات بزنم؟
منم كه عاشق حمال بند و پلنگ انداز. دِ بزن. ديروز هم كه ریيس اتحاديه خشكبارفروشان گفت امسال بادوم هندي نداريم، ديدم دارد دمبل میزند كه عضلاتش آماده شود و دِ بزن. البته من هم قدردانش هستم. يعني اگر او هرروز به بهانهای يك فصل سير كتكم نزند، بدنم مورمور میشود و به پاش میافتم كه بزن مرد، بزن. تورو بهاین شيريني ناپلئوني و كله قندي كه باهم خورديم، بزن. به تمام سازمانهاي فمينيستي نامه زدهام كه اینقدر شوهرم را مسخره نكنيد. من با دندون سفيد سيم دوزي شده به خونه بخت آمدهام، با دندونهاي سفيد ایمپلنت شده هم بر میگردم خانه بابام. ولي نهيبشون هم زدم كه نامسلمونا بالاخره يك نقشهای براي سر و سامان گرفتن جهان بكشيد كه من و همسرم ازاین وضع نجات پيدا كنيم.
راستش وقتي خرملانصرالدين را میبينم كه قشنگ در كمال امنيت نشسته گوشه اصطبل و هندزفرياش را گذاشته تو گوشش و دارد كيف دنيا را میكند، دچار درد شيرين نيهيليسم میشوم ولي سريع به خود میآيم و میگويم: شوهر من ملانصرالدين كه اشكالي ندارد، لابد گردش جهان، به قاعده نيست كه جوش میآورد. ديروز هم كه سر لحاف ملا معركه گرفت. شده عين كارلوس كيروش كه به هر بهانهای استعفا میدهد، این هم به هر بونهای، سياه و كبودم میكند و بعدش اُرد میدهد: «ياا... كاپوچينو بياور زن!» راسيتاش ديگر میخواهم بروم اصفهان بستري بشوم بلكه به جاي كيست، نيمكره راست مغزم را بردارند كه بي حس شوم و هر چي كتك از شوهر عزيزم میخورم، هيچي نفهمم.
البته این را هم مژدگوني بدهم كه از ديروز فضاي خانه ما عوض شده و به سمت صلح و صفا پيش میرود. ديروز ملانصرالدين كه سوار بر خرش، سوار مترو شده و برگشته بود خانه، به محضاینكه از الاغش پياده شد، ديدم روزنامهای را گرفته دستش و دارد نخودي میخندد. گفتم خدايا چه بلايي سر این مرد آمده؟ از كدام طرف، آفتاب عالمتاب تابيده كه احساس شعف میكند؟ براي اولين بار بود كه كتكم نزد. ديدم همچنان روزنامه را میخواند و ريسه میرود. هرچي منتظر نشستم، از كتك خبري نبود و فقط در حال ريسه رفتن بود. غروب در حال ريسه. نصف شب در حال ريسه.
صبح دم در حال ريسه. حتي تو خواب هم نخودي میخنديد. صبح رفتم يواشكي تيترهاي روزنامهای را كه تو خورجيناش گذاشته بود نگاه كردم ديدم نوشته بقايي اعلام نامزدي كرد. خدا بگم ده در این دنيا و صد در اون دنيا آرزوهات رو برآورده كنه مرد كه باعث شدي كتك نخورم. البته دروغ چرا. از ديروز تنم دارد بدفرم مورمور میكند. خميازه پشت خميازه میكشم. عين معتادي كه مواد بهش نرسيده، بدجور احساس خلأ میكنم. بايد يكي ديگر را پيدا كنم جاي ملانصرالدين كتكم بزند. شما را به خدا، از این خبرهاي نامزدي زياد بزنيد... (ببخشيد خر ملانصرالدين اشاره میكند كه بيا چند تا ترانه جديد برام دانلود كن كه با هندزفري گوش بدم و خرغلت بزنم... شرمنده، من رفتم... .)
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
خیلی مسخره والا هی هیچی نمیگیم بیشتر مطالب پرت و پلا میزارید والا
بدون نام
چی بگیم دیگه
خدا کمک کنه
محمد
معذرت میخوام از مجله برترینها که سرش داد زدم...!
حالم خب نبود ببخشید!
ولی واقعا دستتون درد نکنه سرمارو گرم میکنید اما بعضی مطالبتون خیلی کیفیت کمی داره
نظر کاربران
خیلی مسخره والا هی هیچی نمیگیم بیشتر مطالب پرت و پلا میزارید والا
چی بگیم دیگه
خدا کمک کنه
معذرت میخوام از مجله برترینها که سرش داد زدم...!
حالم خب نبود ببخشید!
ولی واقعا دستتون درد نکنه سرمارو گرم میکنید اما بعضی مطالبتون خیلی کیفیت کمی داره