طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا فرهاد معروف به کوهکن
آن یار دیرین، آن عاشق شیرین، آن خواستگار سمج و پاشنه در آر، آن بیقرار، آن در کار عشق تکرو، آن رقیبش خسرو، آن نازنازی، آن پیمانکار پروژههای تونلسازی، آن حجار حاذق، آن از دنیا فارغ، آن مهندس معدن، شیخنا و...
آن یار دیرین، آن عاشق شیرین، آن خواستگار سمج و پاشنه در آر، آن بیقرار، آن در کار عشق تکرو، آن رقیبش خسرو، آن نازنازی، آن پیمانکار پروژههای تونلسازی، آن حجار حاذق، آن از دنیا فارغ، آن مهندس معدن، شیخنا و مولانا فرهاد معروف به کوهکن (هو اسلیپینگ بخواب الشیرین) یک اردیبهشتی ساکت و مغرور بود و از عشاق شیرین بود و شیرین خواستگار دیگری داشت و خسرو خواستگار شیرین بود و شیرین روی فرهاد کراش داشت و شاعران از روی آنها سریال ترکیهای میساختند وقتی سریال ترکیهای هنوز مد نبود.
نقل است که شیخی گیر و ولنکن بود و از در بیرونش میکردی از پنجره داخل میشد و مدام بر لب این اذکار داشت: «نامزدمو بدید برم... دیری دیرید دیرید دید... میخوام به قربونش برم... دیری دیرید دیرید دید» و چت میکرد و پیام میفرستاد. در منزلت مقام او گفتهاند که اولین نفری است که با هشتگ #جواب_دوسِت_دارم_مرسی_نیست تويیت کرد و به کمال عشق رسیده بود آنچنان که حاضر بود تهدیگ سیبزمینی ماکارونی و کنترل تلویزیون را نیز در راه معشوق فدا کند و این از عجایب کردار بود.
در خبر است که اهل کرامت و معجزه بود و در غارش، تیشهای داشت که قلیان میکشید و همستری داشت که با سنگریزه روپایی میزد و این را هرکس که به غار شده، دیده بود. #جدی
در عجایب کار او آوردهاند که هر سال چند روز مانده به والنتاین از نظرها پنهان میشد و گوشیاش به حالت ایرپلین مود در میآمد و بهانه میآورد: «پدربزرگم مرده». او را گفتند: «پدربزرگت که پارسال و دو سال پیش هم مرده بود؟» گفت: «اگه قیمت شکلات و خرس عروسکی همین قدر باشه سال دیگه هم قراره بمیره» و این از کلمات عالی بود.
و او همان است که مولانا مارک تواین ـ حفظها... تام سایره ـ در باب او گوید: «اگر دل کندن چیزی رو عوض میکرد، فرهاد کوه نمیکند، دل میکند.» و مولانا عباس آخوندی در باب او گوید: «استاد شلوار پاته یه نگاهی هم به این آزادراه تهران- شمال بنداز. قربون دستت».
او را گفتند چه گویی در وصف عشق. گفت: «عشق فقط اونجاش که میگه: تو خیلی پسر خوبی هستی ولی...» و فحش داد و دور شد. او را گفتند: «چه گویی در باب معشوق» گفت: «دو دستهاند. سین نکنندگان و سینکنندگان و جواب ندهندگان» و باز فحش داد و دور شد.
در آخر کار او آوردهاند که چون خبر مرگ شیرین را برایش آوردند، گفت: «آقا الان باید چیکار کنم؟ من تجربه شکست عشقی ندارم». گفتند: «یا باید مجید خراطها و مازیار فلاحی گوش کنی یا خودکشی» و خودکشی کرد. رحمها... علیه.
نظر کاربران
قشنگ بود