طنز؛ سیمای جعبهای از دور دست
طیبه رسولزاده در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
همه ما از بچگی آرزو داشتیم که از پشت تلویزیون وارد برنامههای آن شویم و برویم ببینیم آنجا چه خبر است. من همیشه دلم میخواست موقع پخش برنامه کودک بروم پیش خانم خامنه و بگویم خانم محترم، باور کن خانه ما کوچک است و آن قدر که تو از ما توقع داری، نمیشود به عقب برویم.
همه ما از بچگی آرزو داشتیم که از پشت تلویزیون وارد برنامههای آن شویم و برویم ببینیم آنجا چه خبر است. من همیشه دلم میخواست موقع پخش برنامه کودک بروم پیش خانم خامنه و بگویم خانم محترم، باور کن خانه ما کوچک است و آن قدر که تو از ما توقع داری، نمیشود به عقب برویم.
وقتی تلویزیون رنگی آمد، برخلاف ما، اتاق مخصوص به خودش را داشت و حتی کلیددار اعظم که مادرم بود. هر وقت فوتبال یا سریالی نشان میدادند ما مثل جوجه اردکهای زشت پشت سر برادرم راه میافتادیم به سمت اتاق جادو.
بعد که دوره امتحانات شروع میشد، شاید باورتان نشود ولی همین تلویزیون ۱۴ اینچ را در بقچه میپیچیدند و در پستوی خانه نهان میکردند. متاسفانه ما همراه با پیشرفت تکنولوژی پیشرفت نکردیم.
همه که پیشرفت کردند ما یادمان آمد میشود از تلویزیون رنگی به طور مداوم استفاده کرد. پس شی مذکور را از اتاق مخصوصش به اتاق پذیرایی آوردند که کلیدی نداشت اما این بار کنترلش در دست پدرم بود. این شد که خلاف سنگین ما در خانه خالی بدون حضور والدین دیدن برنامههای شبکه دو بود.
چه میدانستیم امروز این جعبه جادو میشود غریب توی غربت و حتی به خودش نمیگوید که چی شد این همه محبت؟ آن روزها رییس صدا و سیما شخصیت مهمی به حساب میآمد.
چه میدانستیم امروز این جعبه جادو میشود غریب توی غربت و حتی به خودش نمیگوید که چی شد این همه محبت؟ آن روزها رییس صدا و سیما شخصیت مهمی به حساب میآمد.
دكتر لاریجانی قبل از اینکه سالها رییس مجلس باشد، سالها رییس صدا و سیما بود. تا اینکه ضرغامی آمد و من هنوز فکر میکنم ضرغامی رییس صدا و سیماست. از بس جلوی تلویزیون میخواست به ما بفهماند که اینجا رییس کیست.
ما مدیون تلویزیون هستیم. در همه لحظههای حساس همراهمان بوده است. وقتی که غذا میخوریم و نمیخواهیم بفهمیم چه چیزی خوردهایم. وقتی روی مبل دراز میکشیم و به شکستهای عشقیمان میاندیشیم. وقتی میخواهیم ضعفهای دولت را با دیدی عمیقتر درک کنیم. (البته به جز دولت نهم و دهم.) وقتی اطلاعاتی از آمار گرسنگان آمریکا میخواهیم و دلمان برای اخبار گینه نو تنگ میشود.
ما مدیون تلویزیون هستیم. در همه لحظههای حساس همراهمان بوده است. وقتی که غذا میخوریم و نمیخواهیم بفهمیم چه چیزی خوردهایم. وقتی روی مبل دراز میکشیم و به شکستهای عشقیمان میاندیشیم. وقتی میخواهیم ضعفهای دولت را با دیدی عمیقتر درک کنیم. (البته به جز دولت نهم و دهم.) وقتی اطلاعاتی از آمار گرسنگان آمریکا میخواهیم و دلمان برای اخبار گینه نو تنگ میشود.
حتی او به ما کمک میکند در لحظه سخت انتخاب قابلمه در بازار پر رقابت قابلمهها، بهترین را برگزینیم. یا زمانی که منتظر خبرهای حساس سیاسی و انتخاباتی هستیم ولی ترجیح میدهیم مستند پرواز فلامینگوهای بال قرمز بر بالای دریاچه لادوگا را ببینیم.
این گوشهای از محبتهای تلویزیون است که ما هیچ وقت فراموش نمیکنیم. پس بیایید به افتخار این یاور همیشه همراه یک دست و جیغ و هورای بلند بکشیم.
پ
ارسال نظر