طنز؛ چغر و بد بدن...
یک نفر بود، وزن مثبت صد/ گردنش را تبر نشاید زد/ روزگار جوانیاش بیشک/ سپری گشته زیر و روی تشک!
یک نفر بود، وزن مثبت صد
گردنش را تبر نشاید زد
روزگار جوانیاش بیشک
سپری گشته زیر و روی تشک!
چغر و بد بدن، کلفت و یغور
خورده در بین کاردانان بُر
لیک چون سرشناس بود و شهیر
(زدم از شهرتش سه بار کهیر!)
شد به آرای مردم دانا
در مکان رفیع خود، مانا
از بد روزگار و طالع نحس
شد نماینده فرد مورد بحث
نه سوادی، نه علم ناچیزی
نه بیانات حکمت آمیزی
نه تخصص، نه حالت و هنری
نه ز دانش به نزد او اثری
از قضا آن بزرگْسلفیگیر
با هنرپیشهای بشد درگیر
گفت ای ژاژخای هرزه درای!
شعر و گلواژه بیش از این مَسُرای
تو نه فن «یه خم دوخم» بلدی
نه فنونی از این رقم بلدی
نه بکوبی زمین، هوا بکنی
نه دو تا شاخ بز جدا بکنی..
آن هنرپیشه گیج رفت سرش
ریخت یکجا تمام کرک و پرش
جاودان باد مسلک و راهش
شاخ بز توی گوش بدخواهش
ارسال نظر