طنز؛ شاخ، فمینیسم، فوتبال و چند داستان دیگر!
طبق گفته ویکیپدیا، شاخ برجستگی تیزی است که روی سر بعضی از پستانداران رشد کرده و از قسمت داخلی استخوانی با پوششی از کراتین و دیگر انواع پروتئین تشکیل شده. ناخنهای دست و پا از جنس شاخ هستند. پر و منقار پرندگان و پولک بدن خزندگان نیز از مادهای شاخی ساخته میشوند.
طبق گفته ویکیپدیا، شاخ برجستگی تیزی است که روی سر بعضی از پستانداران رشد کرده و از قسمت داخلی استخوانی با پوششی از کراتین و دیگر انواع پروتئین تشکیل شده. ناخنهای دست و پا از جنس شاخ هستند. پر و منقار پرندگان و پولک بدن خزندگان نیز از مادهای شاخی ساخته میشوند. جانوران شاخدار استفادههای گوناگونی از شاخ میکنند، از جمله دفاع از خود در مقابل جانوران شکارچی و رقابت با دیگر اعضای گونه خود در هنگام زهرماری! اما ما به این معنا کاری نداشته و به معنای دیگر شاخ کار داریم. واژه شاخ در ادب پارسی، تاریخی به غایت دیرین داشته که از همان ابتدای مهاجرت هندیان و اروپاییان به این ناحیه و گذاشتن نام آریایی بر خود، در فرهنگ لغات ایرانیان دیده شده است. سند این امر هم کتیبههای هخامنشی است که اگر با دقت زل بزنید به حروف میخی، میبینید در حقیقت میخ نبوده و شاخ هستند. اما شاخ چیست؟ معنای آن چیست؟ کاربردش چیست؟
شاخ در ابتدا همان شاخ بود. یعنی روی سر گاو، گوزن و امثالهم در میآمد، اما بعدها کاربرد آن عوض شد. مثلا میگوییم عجب فوتبالیست شاخی! یا عجب مرسدس شاخی! خب شاید در معنا و واقعیت مسخره باشد شما مسی را بگذارید روی سر یک گوزن یا مرسدس را روی سر یک قوچ تصور کنید، اما در مفهوم، به معنی ویژه بودن آن فرد یا شي است. نکته دیگر جنبه بازدارنده شاخ است. مثلا کسی زیاد حرف میزند یا شوخی دستی میکند، شما به او میگویید: شاخ نشو عامو. یعنی مثل شاخ که روی سر بز است و ولکن قضیه نیست، نچسب به من. سریش نشو. کنه نباش. ولکن دیگه، اه.
اما شاخ به همین جا بسنده نکرده و وارد بخشهای دیگری از زندگی آریاییان نیز شده است. مثلا شاخبازی. این واژه زمانی کاربرد اصلی خود را پیدا میکند که کسی خفنطور، گولاخوار به شما حمله میکند و اصطلاحا میگویند طرف شاخبازی در میآورد. یعنی مثل فصل جفتگیری حیوانات که برای بردن دل حیوان دیگر، به هم شاخ میزنند تا دلبری کنند. نوع دیگر کاربرد شاخ در مبحث راهنماییورانندگی است. یعنی یک پراید و یک کامیون بههم میخورند، میگویند شاخ به شاخ شدهاند. یعنی از قسمت سپر جلوی کامیون تا توی حلق راننده پراید پیشروی شده است. پس پلیس از واژه شاخ به شاخ شدن استفاده میکند که البته امروزه با پیشرفت علم فیزیک و راهسازی، این امر بین قطارهای کشور هم دیده شده و جذابیت خاص خود را دارد.
نوع دیگر شاخ، مبحث فمینیسم است که با گذاشتن یک حرف «ه» در پایان شاخ، مونث شده و کاربردی زنانه پیدا میکند. مثلا وقتی میگویند شاخه را باید چید. یعنی وقت زن گرفتنش شده است، یکی رو بگیر دیگه، تا کی میخوای تا لنگ ظهر بخوابی؟ یا شاخهای جدا افتاده، یعنی پونه رفته براشینگ کرده، دوستان دیگرش که در حقیقت شاخهها میشوند، او را تحویل نمیگیرند.
اما شاخهایی هم وجود دارند که مجهولاند. مثلا طرف میگوید: شما که نمیتونی دو تا شاخ رو از هم جدا کنی، برو ماستت رو بخور. بعد شما هی فکر میکنی، شاخ در این جمله یعنی چی؟ اصلا شاخ رو چطور جدا میکنند؟ بعد بیخیال میشوی و برای اینکه آدرنالینت را به حد استاندارد برسانی، میروی پایین عکس طرف فحش میدی. همه آتشها که خوابید، تازه یک خانمی بلند میشود و میآید و میگوید: اصلا شهرمه، دوست دارم راجع بهش حرف بزنم. ما سه تا رو کجا میبرید؟
ارسال نظر