رستم در زابل سیستان به دنیا آمد. نقل است شبی که رودابه، مادر او و همسر زال، درد زایمان گرفت، به شوی گفت: «همیآیدم پهلوانی ز دل / به دادم برس ای تو مرد زبل.» زال گفت: «جوش میزدی اگه صبح دردت میگرفت؟ من این وقت نصفهشب توی حومه زابل قابله و ماما از کجا گیر بیارم؟» درد رودابه بیشتر میشد و بیتابی میکرد.
رستم در زابل سیستان به دنیا آمد. نقل است شبی که رودابه، مادر او و همسر زال، درد زایمان گرفت، به شوی گفت: «همیآیدم پهلوانی ز دل / به دادم برس ای تو مرد زبل.» زال گفت: «جوش میزدی اگه صبح دردت میگرفت؟ من این وقت نصفهشب توی حومه زابل قابله و ماما از کجا گیر بیارم؟» درد رودابه بیشتر میشد و بیتابی میکرد. به زال گفت: «زنگ بزن بیمارستانی، درمانگاهی، بهیاریای، سوراخگوش بدون درد و خونریزیای، سرکتاببینیای، فالگیری، نمایندگی سامسونگی چیزی.» زال به این سو و آن سوی اتاق میدوید و میزد توی سر خودش: «با چی زنگ بزنم؟ تلفن نکشیدند که برامون.»
رودابه جیغ زد: «آی خدا... بیمارستان نداریم... تلفن نداریم... مدرسه...» در این هنگام زال خیلی قاطع و غیور گفت: «هو! اجازه نمیدم به بهانه زایمان، همنوا با رسانههای بدخواه و فریبخورده، تمام زحمات مسئولان صدیق و خدوم رو زیر سوال ببریها! حالا هم در راستای حمایت از تولید داخلی و خودکفایی، خودت بزا!»به هر ترتیب رستم دوران طفولیت را گذراند و در مدارس کپری درس خواند و بزرگ شد و در هر مقطعی کشورش به او نیاز داشت، در صحنه حاضر بود و بهخصوص تلویزیون چندین بار او را در صف صندوق رای نشان داد. در یکی از روزهای سالخوردگی که دیگر موبايل هم اختراع شده بود، از این بارانهایی آمد که در همه جای دنیا نعمت است و خوراک استوری اینستاست، ولی معلوم نبود از کدام بیگانهای خط گرفته بود که در شهر رستم بهصورت مشکوک و معاندانهای تبدیل به سیل شد. رستم تماس گرفت که بیایند به دادشان برسند: «بیا بار بردار از گُرد مَرد / که سیلاب، او را کمر خُرد کرد.» مسئول: «عزیزم میبینید که دستمون بدجور بنده.
ولی حتما سعی میکنیم در سفرهای استانی آتی، بعد از طی مراحل کارشناسی و تحقیقاتی لازم، مصوبات عمرانی جدیدی به شما مردم قهرمان سیستان هدیه کنیم و به امید خدا ظرف چهار تا شش سال آینده با تامین اعتبار این پروژهها از محل اعتبارات اصل سی و چهار قانون شصت و پنج توسعه زیرساختها، تبصره یازده بودجه عمرانی، این پروژهها به نتیجه خواهند رسید. فقط چون زیرساختْ زیره، دیده نمیشه. فعلا یه عباس جدیدی میفرستیم براتون برید روی کولش بایستید از سیلاب در امان باشید... [صدایی مهیب از آنسوی خط و سپس بیـــب بیـــب بیـــب] الو؟ الو؟ بیا! بعد میگن به فکر نیستید. خودتون بلد نیستید پیگیر مطالباتتون باشید بابا. [رو به همکاران] آقا بذار روی ده ثانیه منم اومدم. آقایون جمع وایسید منم تو کادر جا بشم.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر