طنز؛ هنر مسئول بودن
احسان بهرام غفاری در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
اصولا مسئول بودن کار سادهای است، پس اگر آب دستتان است زمین بگذارید و بروید در جايی مسئول شوید. مهم نیست کشتیگیر بودید یا وزنهبردار، خلبان یا استاد دانشگاه، همه میتوانند مسئول باشند.
نه نیازی به رزومه دارید، نه به مدیریت. حتی خیالتان راحت باشد که سواد درست و حسابی هم نیاز ندارید. مثلا همین خارج، خیلی باکلاسه، اما فرماندارش میشه آرنولد. تازه یک جایی نوشته بود همین آرنولد آنقدر درپیت تشریف داره که وقتی از او میخواهند در فیلمها دیالوگ بگوید، از یک تا سه میشمارد و جای یک، دو، سه، دوبله میکنند. پس مسئول شدن کار سختی نیست، اما یکسری اصول دارد که باید بلد باشید.
اولین قدم این است که محبوب دلها شوید. یعنی زمانیکه کاندید شدید در تراکت تبلیغاتی خود بنویسید: سلطان قلبها، یکهتاز دلها، هوای تازه برای ششهای ناپاک، پسرعموی شهرام ناظری، پسر باجناق دومی عموی لیلا اوتادی، قهرمان سه دوره منچ در مدرسه و عضو گروه تئاتر.
بعد یک عکس بیندازید که یک قلم دستتان است و دارید به افق نگاه میکنید. اما اگر کمی زرنگ باشید عکس خود را با لباس خلبانی، با شورت فوتبالی، مایو یا با کلاه ایمنی در کنار یک تیرآهن خواهید انداخت که مثلا دارید به کارگران آنجا میگویید چه کار بکنند. از قدیم گفتهاند عقل مردم به چشمشان است. وقتی شما را با این هیبت ببینند، دلشان قیریویری میرود شما را انتخاب کنند.
اما وقتی بر مسند مسئولیت نشستید، وعدهها را فراموش کنید. این مردم حافظه تاریخی ندارند، پس خیالتان راحت باشد. همواره حاشا کنید. مثلا اگر از شما پرسیدند پس فلان بودجه برای فلان بخش چه شد؟ ابتدا کمی اشک بریزید، اگر پرسشکنندگان سماجت به خرج دادند، آنقدر گریه کنید که بگذارند بروند.
اگر نرفتند، سیاست داشته باشید و گردن بودجه بیندازید. با صدای بلند بگویید: اگر شما بودید با هفتصد هزار میلیارد دلار میتوانستید یک پل بسازید؟ قطعا پرسشکنندگان اگر سکته نکنند، خودشان خشک خواهند شد و میافتند.
کار دیگری که باید انجام بدهید حضور در جای دیگری است.
یعنی اگر تهران زلزله آمد، شما در لاهیجان به مزرعه چای سر بزنید و عکس اینستاگرامی از خود بگیرید. فراموش نشود در عکس خود را جوری نشان دهید که انگار هفت جد و آبادتان چایکار بودهاند، حتی اگر تا امروز یک لیپتون از نزدیک ندیدهاید.
مرحله بعدی در قبول مسئولیت، نابودی هر چیزی به بهانه نوسازی است. اصلا یک اداره راه بیندازید اسمش را بگذارید نوسازی. مدرسه دارالفنون را بزنید از بیخ و بن بترکانید، بعد عکسهایش را در خرابه همان جا نشان دهید بهعنوان نوسازی!
خیابانها را یکطرفه کنید، کوچهها را بنبست کنید، بگویید هوا آلوده است اما مجوز ساختمان چهارصد طبقه در مسیر هوا بدهید یا اصلا هوا را بفروشید، بازار را سنگفرش کنید اما مجوز طرح بدهید که ماشینها بروند داخلش و... کارهای اینچنینی که کمک به محبوبیت شما کند.
بحث مهم دیگر، زمان حوادث است. صبر کنید قشنگ که حادثه خوابید و ضرر جانی برای شما نداشت، بروید سر حادثه. اما زرنگ باشید، چون معمولا در مکان حادثه پر از خبرنگار است. قبل از آفتابی شدن، مقداری گل به صورت بمالید و روی لباس خود با بیل خاک بریزید. انگار شما از ساعتها قبل آنجا بودید و داشتید فعالیت میکردید.
گهگاهی هم سوار موتور، اتوبوس و مترو شوید، اما با کلاه ایمنی و هفتصد تا بادیگارد، مبادا اتوی لباس شما خراب شود. اما به رسانهها بگویید: برای همنوایی، همآوازی، همراهی و همکاری با مردم خوبم امروز آمدهام تا از نزدیک با درد مردم خوبم آشنا شوم. اما باز هم زرنگ باشید، ساعاتی را انتخاب کنید که اصلا مردم در آنجا نباشند.
نکته آخر اینکه، از بین ابزارها، گازانبر را بیشتر دوست داشته باشید. پیچگوشتی، آچار آلن و فازمتر برای یک مسئول زیادی سوسولی محسوب میشوند. گازانبر همواره حرف آخر را میزند، پس همیشه در جیب خود داشته باشید.
اصولا مسئول بودن کار سادهای است، پس اگر آب دستتان است زمین بگذارید و بروید در جايی مسئول شوید. مهم نیست کشتیگیر بودید یا وزنهبردار، خلبان یا استاد دانشگاه، همه میتوانند مسئول باشند.
نه نیازی به رزومه دارید، نه به مدیریت. حتی خیالتان راحت باشد که سواد درست و حسابی هم نیاز ندارید. مثلا همین خارج، خیلی باکلاسه، اما فرماندارش میشه آرنولد. تازه یک جایی نوشته بود همین آرنولد آنقدر درپیت تشریف داره که وقتی از او میخواهند در فیلمها دیالوگ بگوید، از یک تا سه میشمارد و جای یک، دو، سه، دوبله میکنند. پس مسئول شدن کار سختی نیست، اما یکسری اصول دارد که باید بلد باشید.
اولین قدم این است که محبوب دلها شوید. یعنی زمانیکه کاندید شدید در تراکت تبلیغاتی خود بنویسید: سلطان قلبها، یکهتاز دلها، هوای تازه برای ششهای ناپاک، پسرعموی شهرام ناظری، پسر باجناق دومی عموی لیلا اوتادی، قهرمان سه دوره منچ در مدرسه و عضو گروه تئاتر.
بعد یک عکس بیندازید که یک قلم دستتان است و دارید به افق نگاه میکنید. اما اگر کمی زرنگ باشید عکس خود را با لباس خلبانی، با شورت فوتبالی، مایو یا با کلاه ایمنی در کنار یک تیرآهن خواهید انداخت که مثلا دارید به کارگران آنجا میگویید چه کار بکنند. از قدیم گفتهاند عقل مردم به چشمشان است. وقتی شما را با این هیبت ببینند، دلشان قیریویری میرود شما را انتخاب کنند.
اما وقتی بر مسند مسئولیت نشستید، وعدهها را فراموش کنید. این مردم حافظه تاریخی ندارند، پس خیالتان راحت باشد. همواره حاشا کنید. مثلا اگر از شما پرسیدند پس فلان بودجه برای فلان بخش چه شد؟ ابتدا کمی اشک بریزید، اگر پرسشکنندگان سماجت به خرج دادند، آنقدر گریه کنید که بگذارند بروند.
اگر نرفتند، سیاست داشته باشید و گردن بودجه بیندازید. با صدای بلند بگویید: اگر شما بودید با هفتصد هزار میلیارد دلار میتوانستید یک پل بسازید؟ قطعا پرسشکنندگان اگر سکته نکنند، خودشان خشک خواهند شد و میافتند.
کار دیگری که باید انجام بدهید حضور در جای دیگری است.
یعنی اگر تهران زلزله آمد، شما در لاهیجان به مزرعه چای سر بزنید و عکس اینستاگرامی از خود بگیرید. فراموش نشود در عکس خود را جوری نشان دهید که انگار هفت جد و آبادتان چایکار بودهاند، حتی اگر تا امروز یک لیپتون از نزدیک ندیدهاید.
مرحله بعدی در قبول مسئولیت، نابودی هر چیزی به بهانه نوسازی است. اصلا یک اداره راه بیندازید اسمش را بگذارید نوسازی. مدرسه دارالفنون را بزنید از بیخ و بن بترکانید، بعد عکسهایش را در خرابه همان جا نشان دهید بهعنوان نوسازی!
خیابانها را یکطرفه کنید، کوچهها را بنبست کنید، بگویید هوا آلوده است اما مجوز ساختمان چهارصد طبقه در مسیر هوا بدهید یا اصلا هوا را بفروشید، بازار را سنگفرش کنید اما مجوز طرح بدهید که ماشینها بروند داخلش و... کارهای اینچنینی که کمک به محبوبیت شما کند.
بحث مهم دیگر، زمان حوادث است. صبر کنید قشنگ که حادثه خوابید و ضرر جانی برای شما نداشت، بروید سر حادثه. اما زرنگ باشید، چون معمولا در مکان حادثه پر از خبرنگار است. قبل از آفتابی شدن، مقداری گل به صورت بمالید و روی لباس خود با بیل خاک بریزید. انگار شما از ساعتها قبل آنجا بودید و داشتید فعالیت میکردید.
گهگاهی هم سوار موتور، اتوبوس و مترو شوید، اما با کلاه ایمنی و هفتصد تا بادیگارد، مبادا اتوی لباس شما خراب شود. اما به رسانهها بگویید: برای همنوایی، همآوازی، همراهی و همکاری با مردم خوبم امروز آمدهام تا از نزدیک با درد مردم خوبم آشنا شوم. اما باز هم زرنگ باشید، ساعاتی را انتخاب کنید که اصلا مردم در آنجا نباشند.
نکته آخر اینکه، از بین ابزارها، گازانبر را بیشتر دوست داشته باشید. پیچگوشتی، آچار آلن و فازمتر برای یک مسئول زیادی سوسولی محسوب میشوند. گازانبر همواره حرف آخر را میزند، پس همیشه در جیب خود داشته باشید.
پ
نظر کاربران
واقعا به حال این مملکت باید تاسف خورد