پاراگراف کتاب (۱۰۴)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
همین تعریف در مورد خرابکاران ذهنی شما نیز صادق است. بیشترین و بدترین نوع زیان ها از جانب کسانی به شما وارد می شود که با دروغ های خود شما را قانع کرده اند که به نفع شما کار می کنند و نه به ضرر شما.
آنها به دایره ی داخلی ذهنتان نفوذ کرده و به عنوان دوست پذیرفته شده اند و شما دیگر آنها را به چشم مزاحم و اشغالگر نمی بینید. این خرابکاران و کارشکنان ذهنی پدیده ای جهانی و همگانی هستند.
هوش مثبت نگر | شیرزاد چمین
البته آنها فرقی با مرده ها ندارند و به غیر از روزهای سرشماری، انتخابات، اخذ مالیات و خدمت سربازی جزو انسان شمرده نمی شوند.
اگر در دنیا از همه سوال بکنند آیا تو انسان هستی؟
چند نفر با افتخار می توانند بگویند آره من هستم؟
خر مُرده | عزیز نسین
و آن چیست؟
او گفت: مبارزه ات را در خانه بگذار. مردمانت را پشت سرت رها کن. سعی کرد از بالای عینک مطالعه اش چهره مرا مطالعه کند. چیزی فهمیدی پسر! تو به دانشگاه نمی روی تا فرهیخته و با فرهنگ بشوی. تو به آنجا می روی تا آموزش ببینی.
در رویایی پدر | باراک اوباما
شازده احتجاب | هوشنگ گلشیری
نفرت و ناباوری، ناباوری نسبت به تمام آن ارزش هایی که من تمام زندگی ام را برایشان به کار بسته ام، ارزش هایی که مرکز و محور تمامشان شان آدمی، انسان بوده است.
اکنون آن آدم کجا شده است؟
این جا، در این سرزمین هنوز مرز میان تشخص و خودبینی مشخص نشده است، و از آنجا که نفوس انسانی از نخستین لحظات شکل پذیری شان تحقیر و سرکوب می شوند، بخت دست یابی به بلوغ را از دست می دهند و هم چنان در حالت جنینی باقی می مانند و آنچه در ایشان رشد می کند، همانا پیچ خوردگی و گره در گره ی غرایز اولیه است که در هر شخص مثل سگی هار در زنجیر قیدهای اجتماعی، اسیر نگه داشته شده است و در انتظار روزی به سر می برد که بتواند آن زنجیر را بگسلد؛ و آن لحظه هنگامه ی هجوم فرا می رسد، هجوم و تجاوز به حقوق امثال خود...
نون نوشتن | محمود دولت آبادی
هر آنچه می دانیم و باور داریم، صرفا برنامه است و چیزی جز کلمات و عقایدی که ما از دیگران یا تجربیات زندگی خود یاد گرفته ایم، نیست. انسان واقعیت را درک می کند، اما شیوه ی توجیهی و توصیفی ادراک ما واقعی نیست؛ بلکه یک قصه است. من این قصه را رویا می نامم.
ذهن انسان با تلفیقی از ادراک و تخیل و احساسات، خواب و خیالی را خلق می کند، اما قصه به همین جا ختم نمی شود زیرا ذهنیت هر آدمی با فردی دیگر ترکیب می شود و ذهنیت سیاره ی زمین، رویای سیاره را می سازد. رویای سیاره، رویای همه ی انسان ها با هم است. ما می توانیم آن را جامعه یا ملت بنامیم، اما حاصل خلق ذهن، چه فردی یا جمعی، رویا است.
با خدای خودت درد دل کن | میگل روئیز
اندوه ماه | آرش حجازی
زیر دنده های چرخ | هرمان هسه
آنها نه تنها به اندازه ی کافی زندگی نمی کنند، بلکه حتی، از اصل چیزی به نام زندگی نداشته اند. و مرگ حرکتی است که آب را تا ابد از مسافری که بیهوده برای فرو نشاندن تشنگی اش به دنبال آن است، باز می دارد.
اما، برای دسته ای دیگر حرکتی عطوفت بار و حیاتی است که با خندیدن به حق شناسی ها و تمرد ها، هم پاک کننده است هم انکار کننده.
خوشبخت مردن | آلبر کامو
بهم جواب می ده: من پارسال رو هم نفهمیدم چطور گذشت.
+ من هم همینطور.
درست مثل سال های قبل ترش. اصلا من هیچی رو نمی فهمم چطور می گذره، به جز حیوون هایی که سرشون رو می بریم.
بورچ تو افکارش غرق شده، دیگه به حرف هام گوش نمی ده.
می دونی، شاید همین جوری بهتره. به هر حال چیز زیادی از دست نمی دیم. نمی ارزه کندتر از این هم بگذره.
منگی | ژوئل اِگلوف
باید دهها عالم سالخورده الهیات را که چهره آفتاب سوخته آنها به سان چرم جلد کتابهایشان شده است، فرا خواند تا به تفسیر این جمله همت گمارند. چرا که امروزه آزادی را بدون رستگاری داریم. باری، شاید آزادی جز در رستگاری نباشد، حال هر معنایی که می خواهیم بدین واژه بدهیم.
نور جهان | کریستیان بوبن
کنت دو مونت کریستو | الکساندر دوما
می پنداشتم که تنهایی، دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت. تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت.
مثل خون در رگ های من | احمد شاملو
زندگی اسرارآمیز زنبورها | سومونک کید
عطیه برتر | پائولو کوئیلو
نظر کاربران
ایرانی باشه و عاشقانه باشه بهتر نیست البته ی نظر هستا
عالی بود، خسته نباشید. زیر دنده های چرخ هرمان هسه فوق العاده است