طنز؛ از خرس مویی کندن غنیمته
علیرضا کاردار در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی، «جینگیل» صدایش میکردند.
در جینگیل خرس گندهای بود که کاری جز عسل خوردن نداشت. همه اهل جینگیل در عجب که خرس با این هیکلش چطور با یک پیاله عسل سیر میشود و روز به روز گندهتر هم میشود.
خرس صبح تا شب یا داشت چرت میزد یا خودش را به تنه درخت میمالید و میخاراند یا لم داده بود و منتظر بود مگسی پیدا شود تا به سبک خاله مرحومش با تخته سنگی لهش کند. به جز این کارها، خرس اخلاقی داشت که همه را به ستوه آورده بود.
خرس گنده علاوه بر تنبلی، خیلی خسیس هم بود و هرچه لازم داشت از اهالی جینگیل میگرفت. مثلا همان عسلهایی که میخورد را نه تنها از کندوها تهیه نمیکرد که میرفت از مغازه «عسلفروشی برادران هاچ به جز نیکو» نسیه میگرفت. یا وقتی میخواست به مهمانی برود از گوریل پالتوی انگوریاش را قرض میگرفت.
یا وقتی میخواست تلفن بزند میرفت کنار گذر جینگیل میایستاد و گوشی رهگذران را قرض میگرفت و ساعتها با اقوامش در قطب حرف میزد. یا شبها میرفت کنار خانه همسایههایش تا از وایفای آنها استفاده کند یا به کافه جینگیل میرفت و یک لیوان آب سفارش میداد و یک ساعت مینشست تا دانلودهایش را انجام دهد.
اینها که خوب بودند، حتی کتاب هم نمیخرید خرس گنده. دائم آویزان لاکپشت دانا بود و کتابهایش را دودر میکرد.
سرانجام اهل جنگل شاکی شدند و بزرگان جینگیل جلسه فوقالعاده تشکیل دادند تا برای پایان این چتربازیهای خرس تصمیمی بگیرند. براساس خرد جمعی تصویب شد از این به بعد هر وقت خرس گنده از کسی چیزی خواست، در ازای آن یک تار مو یا یک مشت پشم، متناسب با چیزی که میخواهد، از خرس بکنند تا بلکه به خودش بیاید و دست از مفتخوری بردارد. وقتی این تصمیم را به خرس ابلاغ کردند، نه تنها ناراحت نشد که حتی استقبال هم کرد.
از آن پس خرس با خیال راحت در جینگیل راه میرفت و هرچه میخواست از هرکسی میگرفت و خودش جلو میآمد تا مو را بکنند. ابتدا کمی دردش میآمد ولی با کمک «اسپریهای بیحسکننده تنلش» کمکم عادت کرد و بیخیال شد.
اهالی هم چون حرف خودشان بود چارهای نداشتند. اینطوری شد که دلشان را به همان یک موی خرس خوش کردند و گفتند همین هم غنیمت است و شد یک ضربالمثل. مدتها بعد راسوی جوانی که تولیدکننده آن اسپریها بود توانست با موهای کندهشده خرس دست به اختراع بزرگی بزند که در قسمتهای بعد سرنوشت آن جوان موفق را تعریف خواهیم كرد.
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی، «جینگیل» صدایش میکردند.
در جینگیل خرس گندهای بود که کاری جز عسل خوردن نداشت. همه اهل جینگیل در عجب که خرس با این هیکلش چطور با یک پیاله عسل سیر میشود و روز به روز گندهتر هم میشود.
خرس صبح تا شب یا داشت چرت میزد یا خودش را به تنه درخت میمالید و میخاراند یا لم داده بود و منتظر بود مگسی پیدا شود تا به سبک خاله مرحومش با تخته سنگی لهش کند. به جز این کارها، خرس اخلاقی داشت که همه را به ستوه آورده بود.
خرس گنده علاوه بر تنبلی، خیلی خسیس هم بود و هرچه لازم داشت از اهالی جینگیل میگرفت. مثلا همان عسلهایی که میخورد را نه تنها از کندوها تهیه نمیکرد که میرفت از مغازه «عسلفروشی برادران هاچ به جز نیکو» نسیه میگرفت. یا وقتی میخواست به مهمانی برود از گوریل پالتوی انگوریاش را قرض میگرفت.
یا وقتی میخواست تلفن بزند میرفت کنار گذر جینگیل میایستاد و گوشی رهگذران را قرض میگرفت و ساعتها با اقوامش در قطب حرف میزد. یا شبها میرفت کنار خانه همسایههایش تا از وایفای آنها استفاده کند یا به کافه جینگیل میرفت و یک لیوان آب سفارش میداد و یک ساعت مینشست تا دانلودهایش را انجام دهد.
اینها که خوب بودند، حتی کتاب هم نمیخرید خرس گنده. دائم آویزان لاکپشت دانا بود و کتابهایش را دودر میکرد.
سرانجام اهل جنگل شاکی شدند و بزرگان جینگیل جلسه فوقالعاده تشکیل دادند تا برای پایان این چتربازیهای خرس تصمیمی بگیرند. براساس خرد جمعی تصویب شد از این به بعد هر وقت خرس گنده از کسی چیزی خواست، در ازای آن یک تار مو یا یک مشت پشم، متناسب با چیزی که میخواهد، از خرس بکنند تا بلکه به خودش بیاید و دست از مفتخوری بردارد. وقتی این تصمیم را به خرس ابلاغ کردند، نه تنها ناراحت نشد که حتی استقبال هم کرد.
از آن پس خرس با خیال راحت در جینگیل راه میرفت و هرچه میخواست از هرکسی میگرفت و خودش جلو میآمد تا مو را بکنند. ابتدا کمی دردش میآمد ولی با کمک «اسپریهای بیحسکننده تنلش» کمکم عادت کرد و بیخیال شد.
اهالی هم چون حرف خودشان بود چارهای نداشتند. اینطوری شد که دلشان را به همان یک موی خرس خوش کردند و گفتند همین هم غنیمت است و شد یک ضربالمثل. مدتها بعد راسوی جوانی که تولیدکننده آن اسپریها بود توانست با موهای کندهشده خرس دست به اختراع بزرگی بزند که در قسمتهای بعد سرنوشت آن جوان موفق را تعریف خواهیم كرد.
پ
ارسال نظر