طنز؛ ننگ ما
پدرام ابراهيمى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
تلویزیون چهارده اینچ خیلی قدیمی، ته زیرپله عمو اسپرسو روشن بود. جوری که من بشنوم با خودش گفت: «شایدم آنتنمون یه جای دیگه رو گرفته!» بعد حواسش پرتِ اونور خیابون شد. یکی از بچههای قدیم محل (سیا سوزنی) که حالا معتاد و کارتنخواب شده، انگار داشت زاغ زیرپله رو چوب میزد. عمو با چشماش سیا رو دور کرد و رو کرد سمت تلویزیون: «عجب! انگار همین صدا سیما نبود که تا دیروز...» تصویر شهردار تهران روی صفحه، حرف عمو رو قطع کرد: «ایشون مبارزی نستوه، عالمی بزرگوار و جهادگر بودند...». عمو برگشت سمت من: «میبینی؟»
از صمیم قلب گفتم: «تنها چیزی که میبینم، یکپارچگی مسئولان و دوستی و مودتیه که بر فضای اخلاقی سیاست و اجتماع ما حاکمه. تنها رقابتی هم که بین مسئولان وجود داره، رقابت بر سر خدمتگزاریه.» سرش رو آورد جلو و با چشم تنگ و صدای آهسته پرسید: «یعنی تو یادت نیست چیا دربارهاش میگفتن؟»
از سر صدق و صفا گفتم: «والا تا اونجا که من به یاد دارم، همیشه ذکر خیر و یاد صفات حسنه ایشون بوده».
عمو: «مثلا از کِی یادته؟»
«من به خاطر مشکلم یه قرصی میخورم که خاطرات بیش از پنج روزم رو پاک میکنه! ولی میدونم که تلویزیون نقش مهمی در محبوبیت ایشون داشت».
عمو خندید: «تو که یادت نمیاد. قبلش اصلا نشوناش نمیداد».
«خب گفتم که نقش مهمی داشت!»
عمو اسپرسو استارت قهقهه رو زد که یکمرتبه صدایی از سمت سوپری عادل بلند شد. انگار سیا میخواسته چیزی بلند کنه و عادل فهمیده و انداختهاش بیرون. واقعا که ننگ محله ماست این سیا سوزنی.
تلویزیون چهارده اینچ خیلی قدیمی، ته زیرپله عمو اسپرسو روشن بود. جوری که من بشنوم با خودش گفت: «شایدم آنتنمون یه جای دیگه رو گرفته!» بعد حواسش پرتِ اونور خیابون شد. یکی از بچههای قدیم محل (سیا سوزنی) که حالا معتاد و کارتنخواب شده، انگار داشت زاغ زیرپله رو چوب میزد. عمو با چشماش سیا رو دور کرد و رو کرد سمت تلویزیون: «عجب! انگار همین صدا سیما نبود که تا دیروز...» تصویر شهردار تهران روی صفحه، حرف عمو رو قطع کرد: «ایشون مبارزی نستوه، عالمی بزرگوار و جهادگر بودند...». عمو برگشت سمت من: «میبینی؟»
از صمیم قلب گفتم: «تنها چیزی که میبینم، یکپارچگی مسئولان و دوستی و مودتیه که بر فضای اخلاقی سیاست و اجتماع ما حاکمه. تنها رقابتی هم که بین مسئولان وجود داره، رقابت بر سر خدمتگزاریه.» سرش رو آورد جلو و با چشم تنگ و صدای آهسته پرسید: «یعنی تو یادت نیست چیا دربارهاش میگفتن؟»
از سر صدق و صفا گفتم: «والا تا اونجا که من به یاد دارم، همیشه ذکر خیر و یاد صفات حسنه ایشون بوده».
عمو: «مثلا از کِی یادته؟»
«من به خاطر مشکلم یه قرصی میخورم که خاطرات بیش از پنج روزم رو پاک میکنه! ولی میدونم که تلویزیون نقش مهمی در محبوبیت ایشون داشت».
عمو خندید: «تو که یادت نمیاد. قبلش اصلا نشوناش نمیداد».
«خب گفتم که نقش مهمی داشت!»
عمو اسپرسو استارت قهقهه رو زد که یکمرتبه صدایی از سمت سوپری عادل بلند شد. انگار سیا میخواسته چیزی بلند کنه و عادل فهمیده و انداختهاش بیرون. واقعا که ننگ محله ماست این سیا سوزنی.
پ
ارسال نظر