طنز؛ میشه منم کاندیدا بشم؟
مهرشاد مرتضوى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
علاوه بر آزادی بیان و آزادی بعد از بیان و آزادی قلم و خطیهای آزادی- ونک، یه نوع آزادی هم هست به اسم آزادی کاندیداتوری. به این شکل که فعالان سیاسی آزادن در هر موقعیتی و به هر شکلی درباره کاندیدا شدن یا نشدنشون نظر بدن. الان هم که چند ماه بیشتر به انتخابات نمونده، هر کسی به شکلی میخواد یه نظری در این مورد بده. حالا هر کدوم به نحوی:
مدل اول مربوط به آقای زاهدی میشه. میگن ایشون یه شب تو خونه نشسته بوده و داشته «اصول مغالطه» رو از روی دعواهای برنامه نود جزوهبرداری میکرده، همسرش میاد میگه: «راستی آخر این هفته نامزدی نوه پسرعموی دخترخالمهها!» یه صدایی تو سر آقای زاهدی اکو میشه که میگه: «نامزدی، نامزدی». یهو از جاش بلند میشه و میگه: «نامزدی! یادم اومد.» بعد سریع شماره چند تا روزنامه و خبرنگار رو میگیره و اعلام میکنه که میخواد واسه انتخابات ریاست جمهوری نامزد بشه. مدل بعدی، نامزد کردن یکی دیگهاس. یعنی در حزب موتلفه رو باز میکنید، میبینید آقای بادامچیان نشسته. ازشون درباره انتخابات نظر میپرسید. جوابتون رو نمیدن، با یه آرامش خاصی دست میبرن توی قفسه کتابها، یه دفترچه تلفن میکشن بیرون. بعد تو دلشون یه آرزو میکنن و تفأل میزنن به دفترچه. ایشون هم یهویی مثل مورد قبل فریاد میکشن: «نامزدی! ما آقای میرسلیم رو به عنوان نامزد انتخابات معرفی میکنیم.» ما: «کی؟» بادامچیان: «میرسلیم دیگه!» ما: «کی هست؟» بادامچیان: «شما چند سالته؟» ما: «یه ۳۰ سالی داریم.» بادامچیان: «نه پس یادت نمیاد. ولی بهتر. خلاصه ایشون نامزد ما هستند».
مدل سوم، مدل پوکرفیس یا ريیس جمهوریه. به این صورت که از آقای روحانی سوال میکنن: «خب شما برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا میشین دیگه؟» به دوربین خیره نگاه میکنن. میپرسن: «کاندیدا نمیشین؟» باز خیره به دوربین نگاه میکنن. «هیچکدام؟» بازم خیره باقی میمونن. در همین حالت یهو سرفهشون میگیره. چند تا سایت مخالف سریع تیتر میزنن: «سرفه انتخاباتی ريیس جمهور!»
مدل چهارم به واقع اسم خاصی نداره. چون اولش یه سری رسانهها میان میگن فلانی گزینه انتخابات ریاست جمهوریه، بعد ساعت ۳ صبح بهش زنگ میزنن بیدارش میکنن، میگن: «میدونستی کاندیدای ریاست جمهوری شدی؟» طرف همینطور که داره چشماش رو میماله، میگه: «بله؟!» اونا هم سریع میگن: «بله؟! یعنی تایید میکنین؟» بعد قبل از اینکه حرف دیگهای بزنه قطع میکنن و فرداش تیتر میزنن: «رونمایی از کاندیدای پنهان انتخابات.» خلاصه که این رسانهها خیلی زرنگن، یه دست براشون بزنین.
مدل بعد، این شکلیه که یه عده جمع میشن و یه حزب جدید تشکیل میدن، میگن ما میخوایم وارد انتخابات بشیم. ازشون میپرسن خب شما با چه کاندیدایی میخواین وارد انتخابات بشین عزیزای دلم؟
سرشون رو میخارونن و میگن: «چی؟ کاندیدا؟»
- یعنی کاندیدا ندارین؟
+ اممم چرا خب. ما قطعا برای انتخابات کاندیدا داریم. فقط میشه ۲۰ ثانیه وقت بدین؟
منتها هنوز ۲۰ ثانیهشون تموم نشده و دارن فکر میکنن اسم کی رو اعلام کنن.
مدل آخر هم مربوط به اصلاح طلب هاست. یعنی میگن «ما از آقای روحانی حمایت میکنیم، ولی محض احتیاط از بین عارف، مطهری، کواکبیان، مطهری، ظریف و مطهری، یه گزینه آلترناتیو هم داریم، هیچکس هم نمیدونه کیه.» منتها آخرش عارف رو بهعنوان نامزد مطرح میکنن که قهر نکنه و اتحادشون از بین نره!
علاوه بر آزادی بیان و آزادی بعد از بیان و آزادی قلم و خطیهای آزادی- ونک، یه نوع آزادی هم هست به اسم آزادی کاندیداتوری. به این شکل که فعالان سیاسی آزادن در هر موقعیتی و به هر شکلی درباره کاندیدا شدن یا نشدنشون نظر بدن. الان هم که چند ماه بیشتر به انتخابات نمونده، هر کسی به شکلی میخواد یه نظری در این مورد بده. حالا هر کدوم به نحوی:
مدل اول مربوط به آقای زاهدی میشه. میگن ایشون یه شب تو خونه نشسته بوده و داشته «اصول مغالطه» رو از روی دعواهای برنامه نود جزوهبرداری میکرده، همسرش میاد میگه: «راستی آخر این هفته نامزدی نوه پسرعموی دخترخالمهها!» یه صدایی تو سر آقای زاهدی اکو میشه که میگه: «نامزدی، نامزدی». یهو از جاش بلند میشه و میگه: «نامزدی! یادم اومد.» بعد سریع شماره چند تا روزنامه و خبرنگار رو میگیره و اعلام میکنه که میخواد واسه انتخابات ریاست جمهوری نامزد بشه. مدل بعدی، نامزد کردن یکی دیگهاس. یعنی در حزب موتلفه رو باز میکنید، میبینید آقای بادامچیان نشسته. ازشون درباره انتخابات نظر میپرسید. جوابتون رو نمیدن، با یه آرامش خاصی دست میبرن توی قفسه کتابها، یه دفترچه تلفن میکشن بیرون. بعد تو دلشون یه آرزو میکنن و تفأل میزنن به دفترچه. ایشون هم یهویی مثل مورد قبل فریاد میکشن: «نامزدی! ما آقای میرسلیم رو به عنوان نامزد انتخابات معرفی میکنیم.» ما: «کی؟» بادامچیان: «میرسلیم دیگه!» ما: «کی هست؟» بادامچیان: «شما چند سالته؟» ما: «یه ۳۰ سالی داریم.» بادامچیان: «نه پس یادت نمیاد. ولی بهتر. خلاصه ایشون نامزد ما هستند».
مدل سوم، مدل پوکرفیس یا ريیس جمهوریه. به این صورت که از آقای روحانی سوال میکنن: «خب شما برای انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا میشین دیگه؟» به دوربین خیره نگاه میکنن. میپرسن: «کاندیدا نمیشین؟» باز خیره به دوربین نگاه میکنن. «هیچکدام؟» بازم خیره باقی میمونن. در همین حالت یهو سرفهشون میگیره. چند تا سایت مخالف سریع تیتر میزنن: «سرفه انتخاباتی ريیس جمهور!»
مدل چهارم به واقع اسم خاصی نداره. چون اولش یه سری رسانهها میان میگن فلانی گزینه انتخابات ریاست جمهوریه، بعد ساعت ۳ صبح بهش زنگ میزنن بیدارش میکنن، میگن: «میدونستی کاندیدای ریاست جمهوری شدی؟» طرف همینطور که داره چشماش رو میماله، میگه: «بله؟!» اونا هم سریع میگن: «بله؟! یعنی تایید میکنین؟» بعد قبل از اینکه حرف دیگهای بزنه قطع میکنن و فرداش تیتر میزنن: «رونمایی از کاندیدای پنهان انتخابات.» خلاصه که این رسانهها خیلی زرنگن، یه دست براشون بزنین.
مدل بعد، این شکلیه که یه عده جمع میشن و یه حزب جدید تشکیل میدن، میگن ما میخوایم وارد انتخابات بشیم. ازشون میپرسن خب شما با چه کاندیدایی میخواین وارد انتخابات بشین عزیزای دلم؟
سرشون رو میخارونن و میگن: «چی؟ کاندیدا؟»
- یعنی کاندیدا ندارین؟
+ اممم چرا خب. ما قطعا برای انتخابات کاندیدا داریم. فقط میشه ۲۰ ثانیه وقت بدین؟
منتها هنوز ۲۰ ثانیهشون تموم نشده و دارن فکر میکنن اسم کی رو اعلام کنن.
مدل آخر هم مربوط به اصلاح طلب هاست. یعنی میگن «ما از آقای روحانی حمایت میکنیم، ولی محض احتیاط از بین عارف، مطهری، کواکبیان، مطهری، ظریف و مطهری، یه گزینه آلترناتیو هم داریم، هیچکس هم نمیدونه کیه.» منتها آخرش عارف رو بهعنوان نامزد مطرح میکنن که قهر نکنه و اتحادشون از بین نره!
پ
ارسال نظر