طنز؛ پینوکیو و مؤسسه مالی اعتباری
پدرام ابراهيمى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
پدر ژپتو پینوکیو رو صدا کرد و سه سکه به او داد: «عمری قاچ خوردم تا این سکهها رو پسانداز کردم. تن تو مباد و این سکهها باد!» پینوکیو سکهها رو گرفت و از کلبه جنگلی پدر ژپتو خارج شد و به سمت شهر حرکت کرد.
توی راه داشت برای سکهها نقشه میکشید؛ فکرکرد یک سکه رو برای اعتلای نام ایتالیا در صحنههای جهانی هزینه کنه، یک سکه رو خرج کار گذاشتن دماغ بزرگنشونده و آخری رو هم صرف اعتلای صنعت توریسم ترکیه کنه. تو همین خیالات بود که دو فعال اقتصادی با نامهای آقای گربه و روباه کارآفرین سر راهش سبز شدند.
روباه گفت: «کجا میری پینوکیو؟» پینوکیو هم یک بار دیگه نشون داد شفافیت چیز خطرناکیه و همهچی رو ریخت رو داریه. روباه: «میخوای پولت چند برابر بشه؟» پینوکیو لایک محکمی به او نشون داد و گفت: «من سکههام رو زیر درخت مرخت نمیکارما!»
گربه گفت: «درخت چشه؟ و از جیبش کاغذی در آورد که روش با مداد نوشته بود: «مؤسسه مالی اعتباری ممّالین. دارای مجوز از بانک مرکزی ایتالیا.»
روباه گفت: «اگه سه سکه رو سپردهگذاری کنی، ماه بعد دو برابر میشه. در قرعهکشی یک دستگاه فرشته مهربون هم شرکت داده میشی. تازه، به گردش اقتصاد ایتالیا و تولید داخلیش هم کمک کردی.» پینوکیو: «سود ماهیانه داره؟» روباه: «اَووو! سود؟ جلوی ما حرف سود و بهره نزن که ترش میکنیم!
البته اگه وام بخوای، چون خیلی اصرار داری یه کارمزد جزئی ازت میگیریم.» پینوکیو سکهها رو به این فعالان اقتصادی داد و از اون به بعد «گ.نون» و «ر. میم» دیگه در جنگل رؤیت نشدند. قهرمان متضرر داستان ما وقتی شکایتش رو به ريیس بانک مرکزی برد، رئیس جواب داد: «ما که توی سایتمون اسامی مؤسسات غیرمجاز رو زده بودیم.» پینوکیو: «یعنی شما زورتون نمیرسه اینا رو ببندید؟» رئیس: «برخورد قهری؟ اَووو!» پینوکیوی بیچاره هم که حتی فرصت نکرد یه دروغ بگه، دست از دماغ درازتر به کلبه برگشت و پدر ژپتو برخوردی قهری باهاش کرد و الان این مالباخته گرامی داره به عنوان میز صندلیِ ایکیا در یکی از منازل سعادتآباد به زندگیش ادامه میده. قصه ما تموم شد، پول ژپتو حروم شد، جنگل هم توسط شهردار، آپارتمون شد.
پدر ژپتو پینوکیو رو صدا کرد و سه سکه به او داد: «عمری قاچ خوردم تا این سکهها رو پسانداز کردم. تن تو مباد و این سکهها باد!» پینوکیو سکهها رو گرفت و از کلبه جنگلی پدر ژپتو خارج شد و به سمت شهر حرکت کرد.
توی راه داشت برای سکهها نقشه میکشید؛ فکرکرد یک سکه رو برای اعتلای نام ایتالیا در صحنههای جهانی هزینه کنه، یک سکه رو خرج کار گذاشتن دماغ بزرگنشونده و آخری رو هم صرف اعتلای صنعت توریسم ترکیه کنه. تو همین خیالات بود که دو فعال اقتصادی با نامهای آقای گربه و روباه کارآفرین سر راهش سبز شدند.
روباه گفت: «کجا میری پینوکیو؟» پینوکیو هم یک بار دیگه نشون داد شفافیت چیز خطرناکیه و همهچی رو ریخت رو داریه. روباه: «میخوای پولت چند برابر بشه؟» پینوکیو لایک محکمی به او نشون داد و گفت: «من سکههام رو زیر درخت مرخت نمیکارما!»
گربه گفت: «درخت چشه؟ و از جیبش کاغذی در آورد که روش با مداد نوشته بود: «مؤسسه مالی اعتباری ممّالین. دارای مجوز از بانک مرکزی ایتالیا.»
روباه گفت: «اگه سه سکه رو سپردهگذاری کنی، ماه بعد دو برابر میشه. در قرعهکشی یک دستگاه فرشته مهربون هم شرکت داده میشی. تازه، به گردش اقتصاد ایتالیا و تولید داخلیش هم کمک کردی.» پینوکیو: «سود ماهیانه داره؟» روباه: «اَووو! سود؟ جلوی ما حرف سود و بهره نزن که ترش میکنیم!
البته اگه وام بخوای، چون خیلی اصرار داری یه کارمزد جزئی ازت میگیریم.» پینوکیو سکهها رو به این فعالان اقتصادی داد و از اون به بعد «گ.نون» و «ر. میم» دیگه در جنگل رؤیت نشدند. قهرمان متضرر داستان ما وقتی شکایتش رو به ريیس بانک مرکزی برد، رئیس جواب داد: «ما که توی سایتمون اسامی مؤسسات غیرمجاز رو زده بودیم.» پینوکیو: «یعنی شما زورتون نمیرسه اینا رو ببندید؟» رئیس: «برخورد قهری؟ اَووو!» پینوکیوی بیچاره هم که حتی فرصت نکرد یه دروغ بگه، دست از دماغ درازتر به کلبه برگشت و پدر ژپتو برخوردی قهری باهاش کرد و الان این مالباخته گرامی داره به عنوان میز صندلیِ ایکیا در یکی از منازل سعادتآباد به زندگیش ادامه میده. قصه ما تموم شد، پول ژپتو حروم شد، جنگل هم توسط شهردار، آپارتمون شد.
پ
نظر کاربران
حقیقت تلخه